در هیاهوی بیرحم شهر، جایی که آدمها با قدمهایی تند و چهرههایی عبوس از کنار هم عبور میکنند، گاهی سایههایی کوچک روی آسفالت جا میماند. کودکانی که نه بازی میکنند، نه به مدرسه میروند و نه حتی کودکی میکنند. نه صدای خندهشان شنیده میشود، نه زنگ تفریحی برایشان به صدا درمیآید. اسمشان را گذاشتهایم «کودکان کار»؛ ساده، رسمی، بیاحساس. اما پشت این واژه خشک، هزار قصه نانوشته خوابیده است.
کودکان کار همانهایی هستند که هر روز صبح، به جای بستن کیف مدرسه، کیسه زباله به دست میگیرند یا سبد گل میکشند. آنها در مترو، در چهارراه، در کارگاههای زیرزمینی، میان دود و تاریکی، بار زندگی را به دوش میکشند. کودکیِ آنها در کف خیابان جا مانده است؛ جایی میان رد لاستیک ماشینها، نگاههای بیتفاوت و نگاهی از سر دلسوزی که خیلی زود به فراموشی سپرده میشود.
آنها بیصدا گریه میکنند، با صدای خنده دیگران. درد میکشند، بیآنکه حتی بدانند چرا. خوابشان بوی خیابان میدهد، نه عروسک و قصه و بالش نرم. اما با همه اینها، هنوز در قلبشان جرقههایی هست: از آرزو، از امید، از رویاهایی که شاید برای تو و من ساده و معمولی باشند، ولی برای آنها مثل ستارههایی دور و دستنیافتنیاند.
روایتهایی از دل خیابان؛ صدای کودکانی که کار میکنند
در شرایطی که بسیاری از کودکان در سنین دبستان باید در کلاسهای درس باشند و بیدغدغه از کودکی خود لذت ببرند، کودکانی هم هستند که هر روز با دستان کوچک اما پرمسئولیت، بار زندگی را به دوش میکشند. در این گزارش، به روایتهای سه کودک کار پرداختهایم؛ کودکانی که در حاشیه شهر اما در متن رنج زندگی میکنند.
امیررضا یکی از کودکانی است که روز خود را در خیابانها آغاز میکند. او در گفتوگو با خبرنگار ایسنا میگوید: من میدانم نباید بچهها کار کنند، ولی اگر کار نکنم، نمیتوانم درس بخوانم. پدرم نیست و من بزرگترین فرزند خانهام باید حداقل پول مورد نیاز خودم را به دست آورم تا مادرم خیالش از جانب من راحت باشد.
وی ادامه میدهد: در خیابان وقتی بچهها میخندند. من هم لبخند میزنم، اما ته دلم چیزی میسوزد. اگر روزی پولدار شوم اجازه نمی دهم کودکی کار کند. من راضیم ولی کاش اینطور نبود.
زهرا، دختربچهای هشتساله، هر روز در یکی از چهارراههای پررفتوآمد شهر، دستفروشی میکند. او از تجربهاش چنین میگوید: اولش خجالت میکشیدم وسایل بفروشم، ولی حالا عادت کردهام. در میان همه چیزهایی که میفروشم گلهایم را بیشتر دوست دارم. هرچه مردم بیشتر اخم کنند، من بیشتر به گلهایم لبخند میزنم.
وی میگوید: یکبار خانمی از من گل خرید و گفت: تو باید تو کلاس اول باشی، نه اینجا. آن شب خیلی گریه کردم. دلم میخواهد دکتر شوم. مادرم همیشه میگوید: اگر بچهاش دکتر شود، تمام زحماتش میارزد.
رسول دوازده ساله به همراه برادر کوچکش روزانه ساعتها به زبالهگردی مشغول است. او از وضعیت زندگیاش اینگونه میگوید: از داخل سطلهای زباله بطری و مقوا درمیآورم و بعد میفروشیم. یک چرخدستی داریم که با برادرم وسایلی را که جمع می کنیم جابهجا کرده و تحویل پدرمان میدهیم.
پایانی که نباید پایان باشد...
این روایتها، تنها مشتی از خروارند؛ کودکانی که در سکوت، بار فقر، تبعیض، بیعدالتی و بیتفاوتی جامعه را به دوش میکشند. کودکانی که به جای نوشتن مشق، حساب دخلوخرج خانه را در ذهن دارند. شنیدن صدای آنها، نخستین گام برای تغییر است. فراموش نکنیم کودکی، حق است؛ نه امتیاز.
این کودکان نه تنها نانآور خانوادهاند، بلکه گاهی بار روانی سنگینی را هم به دوش میکشند، ترس طرد شدن، از تحقیر، از دیدهنشدن. آنها میان "باید کودک باشی" و "باید کار کنی" معلق ماندهاند. قانون هست، حمایت هست، اما کافی نیست. کودک کار نیاز به ترحم ندارد، نیاز به فرصت دارد - فرصتی برای آموختن، برای نفس کشیدن، برای بازی کردن.
کودکان کار، فقط در تقویم شناسنامهشان کودکاند؛ در واقعیت، آنقدر زود بزرگ شدهاند که گاهی دردهایشان شبیه آدمبزرگهاییست که دیگر خستهاند.
کودکی آنها زیر بار سنگین مسئولیت، فقر، بیسرپناهی، اعتیاد خانواده یا مهاجرت و بیهویتی دفن شده. بازی را فراموش کردهاند، خندیدن را تمرین نکردهاند و گاهی حتی بلد نیستند دست کسی را بگیرند چون خودشان هیچوقت دستی را نداشتهاند که دستشان را بگیرد.
کودکی که هرگز کودک نبود
رسول، امیررضا و زهرا تنها سه نام از میان هزاران کودک کاری هستند که هر روزه در خیابانهای شهرهای ما دیده میشوند. کودکانی که واژه «کودکی» برایشان صرفاً واژهای در کتابهای درسیست، نه بخشی از تجربه زیستهشان.
آنان نه تنها از حق تحصیل، امنیت و بهداشت محروماند، بلکه گاه در معرض شدیدترین اشکال خشونت، سوءاستفاده و تحقیر اجتماعی نیز قرار میگیرند. حضور این کودکان در معابر عمومی، متروها، چهارراهها و کنار سطلهای زباله، فریادی خاموش است علیه ساختارهای ناعادلانهای که آنان را نادیده گرفته است.
بیش از ۸۰ درصد کودکان کار در ایران، از خانوادههایی میآیند که با فقر شدید، بیکاری یا اعتیاد درگیرند. برخی از آنها بیهویتند، برخی مهاجرند و بسیاری تنها نانآوران خانههاییاند که سقفشان ترک برداشته و امیدی در آنها باقی نمانده است.
فقر برای این کودکان، فقط نداشتن پول نیست؛ فقر یعنی نداشتن انتخاب. آنها به جای انتخاب بین مداد رنگی و مداد سیاه، باید انتخاب کنند بین یک نان خشک یا خوابیدن با شکم گرسنه.
شاید گاهی، نگاههای ترحمآمیز یا اسکناسی از سر دلسوزی، احساس وظیفهای کاذب در ما ایجاد کند. اما حقیقت این است که با این نگاههای گذرا، هیچ زخمی درمان نمیشود. برای درمان ریشهای پدیده کودکان کار، نیاز به سیاستگذاریهای حمایتی، تقویت نهادهای مددکاری، ایجاد فرصتهای شغلی برای والدین، و آموزش رایگان و در دسترس است.
وقتی شب از راه میرسد، مهدی هنوز پشت چهارراه ایستاده و زهرا هنوز در کوچهای در بالای شهر، به کیسهاش تکیه داده است. خوابشان از خستگی سنگین است، اما چشمهایشان همچنان در پی نوری است، نوری که شاید از آگاهی من و تو آغاز شود. پس باید کاری کنیم که رویاهای این کودکان، فقط رؤیا باقی نمانند.
کوکان کار و باز تولید چرخهدفقر در نسلهای بعدی
کودکان کار از منظر جامعهشناسی نشاندهنده یکی از آسیبهای ساختاری و نابرابریهای اجتماعی در جامعه هستند. اشتغال زودهنگام این کودکان، آنان را از تجربه دوران کودکی، تحصیل و رشد سالم محروم میکند و موجب بازتولید چرخه فقر در نسلهای بعدی میشود. حضور کودکان در بازار کار، نه تنها بر سلامت جسمی و روانی آنها اثر منفی میگذارد، بلکه باعث شکلگیری نگرشهای نادرست درباره کار، ارزش انسانی و عدالت اجتماعی در ذهن آنها میگردد. این پدیده، شاخصی از ضعف سیاستهای حمایتی، ناکارآمدی نظام آموزش و فقدان عدالت اجتماعی است که در بلندمدت منجر به کاهش سرمایه اجتماعی، افزایش بزهکاری و بیاعتمادی در جامعه میشود.
در همین رابطه یک جامعهشناس به خبرنگار ایسنا، میگوید: کودکان کار، نماد خاموش نابرابریهای ساختاری و بیعدالتی اجتماعی هستند. وقتی کودکی به جای حضور در مدرسه، در خیابان به فروش اجناس یا جمعآوری زباله میپردازد، ما نهتنها آیندهی او را از بین بردهایم، بلکه ریشههای سرمایه اجتماعی را هم تضعیف کردهایم.
لیلا حسنلو با اشاره به نتایج برخی پژوهشها، میافزاید: بیشتر کودکان کار در معرض انواع خشونت فیزیکی، روانی و استثمار قرار دارند. تداوم این وضعیت نهتنها آسیبهای فردی، بلکه ناهنجاریهای گسترده اجتماعی از جمله افزایش بزهکاری، گسترش بیاعتمادی و کاهش احساس تعلق به جامعه را در پی خواهد داشت.
او تاکید میکند: راهحل این معضل نه در جمعآوری مقطعی، بلکه در سیاستگذاری کلان، آموزش رایگان، حمایت اقتصادی از خانوادههای کمدرآمد و مشارکت سازمانهای مردمی و دولتی است.
یک کارشناس حقوقی نیز در این رابطه با اشاره به ماده ۷۹ قانون کار، میگوید: بهکارگیری افراد زیر ۱۵ سال ممنوع است، اما بسیاری از کودکان کار در مشاغل غیررسمی فعالیت دارند و تحت پوشش قانونی قرار نمیگیرند.
زهرا فتاحی در گفتوگو با ایسنا میافزاید: فقر مهمترین عامل ورود کودکان به بازار کار است و راهحل این مسئله تنها در برخوردهای قانونی نیست، بلکه باید حمایتهای اقتصادی و آموزشی برای خانوادهها و کودکان فراهم شود.
وی تأکید میکند: قوانین حمایتی وجود دارد، اما اجرای مؤثر آن نیازمند همکاری نهادهای مرتبط و نظارت دقیقتر است تا این کودکان به مسیر تحصیل و زندگی سالم بازگردند.
کوکان خیابانی شناسایی شده در زنجان دارای خانواده هستند
در همین رابطه مدیرکل بهزیستی استان زنجان به فعالیت مرکز «حمایتی - آموزشی کودک و خانواده بازتاب» تحت نظارت بهزیستی اشاره کرد و به خبرنگار ایسنا میگوید: این مرکز در قالب سه تیم دو نفره به صورت صبح، عصر و شب اقدام به گشتزنی و شناسایی کودکان کار و خیابان کرده و در جهت تشکیل پرونده، بازدید از منزل و گفتوگو و بررسی وضعیت خانوادگی کودکان اقدامات لازم را انجام میدهد.
مریم کرمی با بیان اینکه همه کودکان خیابانی شـناسایی شـده صاحب خانواده بوده و عموماً بعد از پایان کار روزانه نزد خانواده برمیگردند، اظهار میکند: بهزیستی در تلاش است تـا این کودکـان از آسیبهای اجتماعی بهدور باشـند و از موقعیتها و افراد آسیبزننده دوری کنند.
وی پوشش درمانی و خدمات موردنیاز کودکان کار و خیابان و خانواده درجه اول آنها حسب اعلام سازمان بهزیستی، آموزش رایگان مهارتهای شغلی به خانواده کودکان خیابانی و کودکان بالای ۱۵ سال، ارائه خدمات درمانی و بهداشتی فوری و رایگان به کودکان کار و خیابان، اولویتبخشی به انجام حمایتهای لازم معیشتی، اجتماعی، تحصیلی، با معرفی بهزیستی را ازجمله وظایف دستگاههای همکار با این برنامه عنوان کرد.
او یادآور میشود: عموم مردم می توانند جهت یاری به کودکان کار و پیشگیری از عدم تحصیل آنها به جای کمک به خود کودک که میتواند مشوق ادامه کار باشد با نیت خاص کودکان کار به بهزیستی کمک کنند.
کودکان کار؛ زنگ خطری برای عدالت اجتماعی و توسعه پایدار
کودکان کار نمایانگر چالشهای اجتماعی و اقتصادی عمیقی هستند که با توجه به آسیبهای جسمی، روانی و تحصیلی آنها، نیازمند راهکارهای جامع حمایتی و اجرای دقیق قوانین برای تضمین آیندهای بهتر و انسانیتر میباشد.
تلاش در جهت کاهش کودکان کار نه تنها مسئولیتی انسانی و اخلاقی است، بلکه به ارتقاء سرمایه اجتماعی و توسعه پایدار جامعه نیز کمک میکند، زیرا هر کودک که از آموزش و حمایت لازم بهرهمند شود، سرمایهای ارزشمند برای آینده کشور خواهد بود.
انتهای پیام
نظرات