این روزها که در دهه کرامت قرار داریم در ذهن آخرین زیارت را مرور میکنم؛ زیارتی که با زائر اولیها همراه بودم، زیارتی که در ذهن تمامی زائران حک شد. سال گذشته دقیقاً روز میلاد امام رضا (ع) با حضور خادمان رضوی در دفتر خبرگزاری دلم هوای حرم داشت ولی به فاصله چند ماه آقا برای چندمین بار دعوتنامه حضورم را امضا کردند و بهعنوان خادم رسانه افتخار حضور در صحن و سرای حضرت را پیدا کردم؛ میخواهم در این گزارش به آن سفر بپردازم.
قصه ازاینجا شروع شد؛ روز موعود فرامیرسد قرار ساعت ۱۴ بعدازظهر؛ عاشقان یکبهیک میآمدند و خیلیها نیز زودتر در محل حاضرشدند، از هم میپرسند زائر آقا هستید؟ با برقی که در نگاه همه است اطمینان حاصل میکنند که درست آمدهاند.
هوا سوز خاصی دارد ولی آنها به عشق حضرت سرمای هوا را متوجه نمیشوند. بعد از یک ساعت بالاخره اتوبوس از راه میرسد و مسافران یکبهیک سوار میشوند، با خواندن اسامی اشک در چشمها حلقه میزند. خیلیها باورشان نمیشود و میگویند انگار خواب هستیم. با صلوات مدیر کاروان، مسافران از بدرقهکنندگان خداحافظی کرده و اتوبوس در جاده عاشقی حرکت میکند.
بابا مشهد چه شکلی است؟
از فرصت استفاده کرده و در طی مسیر با چندتن از آنان به گفتوگو مینشینم. آقایی ۳۶ ساله که همراه با خانواده راهی این سفر شده است خود را امین کشاورز معرفی میکند و میگوید: حس بسیار خوبی دارم که به همراه خانواده به پابوس امام رضا (ع) میرویم، اشتیاقم قابل وصف نیست چون خیلی آرزوی این سفر را داشتیم.
وی که ذوق خاصی در چشمانش موج میزند، ادامه میدهد: دخترم شش سال دارد، هر وقت فردی از اقوام زائر آقا علی بن موسیالرضا (ع) میشدند از من میپرسید که بابا مشهد چه شکلی است؟ ما وصف مشهد را میکردیم ولی به دلیل هزینههای جاری زندگی و درآمد پایین امکان سفر نداشتیم، یک روز در شهادت امام رضا (ع) در یک برنامه تلویزیونی اعلام کردند کسانی که تاکنون مشهد نرفتهاند میتوانند با شمارههای اعلامشده تماس بگیرند، ما هم تماس گرفتیم و یک هفته پیش به ما زنگ زدند و گفتند آمادهباشید که به مشهد اعزام خواهید شد؛ لحظهای که متوجه شدم زائر آقا هستم گفتم آقاجان قربانتان بروم که ما را دعوت کردید.
کشاورز از حس و حالش میگوید و بیان میکند: حس خوبی دارم فکر نمیکردم امام رضا (ع) میزبان ما باشند، الآن هم انگار در خواب هستم که مشهد میروم، به آقا میگویم، آقاجان ممنونم که ما را میهمان کردید؛ آرزوی شفای بیماران مخصوصاً مادرم و خوشبختی و عاقبتبهخیری فرزندانم را دارم.
فکر نمیکردم آقا به این زودیها من را بطلبند
صلواتهای مکرر زائران فضای اتوبوس را عطرآگین میکند. مریم میرزایی دیگر زائری است که به همراه فرزندش راهی این سفر شده است و میگوید: در آرزوی دیدن حرم و زیارت لحظهشماری میکنم.
وی اشاره میکند: شب قبل از تماس آستان قدس امام رضا (ع) را در خواب دیدم که عصر همان روز با من تماس گرفتند که اسمت را برای کاروان نوشتهایم میآیید یا نه؟ حس و حال قشنگی بود و خواب آن را دیده بودم، اصلاً فکر نمیکردم به این زودیها آقا من را بطلبند.
این زائر یادآور میشود: لحظهای که گفتند زائر آقا خواهم بود فقط گریه میکردم چون اصلاً فکرش را نمیکردم به این زودیها زائر آقا شوم، تا به امروز بدون همسرم جایی نرفته بودم ولی در این سفر نتوانستم نه بیاورم چون خود حضرت من را طلبیده بودند.
میرزایی اضافه میکند: با دیدن گنبد طلایی آقا، در ابتدا ظهور امام زمان (عج) و سپس سلامتی همه بیماران و خوشبختی همه جوانان را خواهم خواست و اینکه همه آرزومندان این صحن و سرا طلبیده شوند.
فقط گفتم «یا امام رضا...»
علی رمضانی که ۴۲ سال دارد به همراه خانواده راهی مشهد مقدس است و بیان میکند: دو سه ماهی میشد که در آستان قدس نامنویسی کرده بودیم که ۱۰ روز پیش با ما تماس گرفتند که پایان هفته راهی مشهد خواهیم شد. آن لحظه که گفتند زائر آقا هستیم فقط گفتم «یا امام رضا» چون چیز دیگری نمیتوانستم بر زبان بیاورم و خیلی خوشحال بودم.
وی بابیان اینکه فکر نمیکردم آقا اینگونه خودشان میزبانی کنند و بهواسطه آستان قدس راهی شویم، تصریح میکند: یک سالی میشود که بیمار هستم و چند باری مشهد مشرف شدهام ولی اینبار متفاوت است چون برای شفا میروم و حاجتم گرفتن شفاست.
رمضانی خاطرنشان میکند: لحظه دیدار را نمیتوان توصیف و در قالب جمله مطلبی را بیان کرد فقط میتوانم بگویم خیلی خوشحال هستم.
خود طبیب ما را دعوت کرده است
فاطمه محمدزکی که ۴۱ سال دارد، اظهار میکند: با دیدن گنبد طلایی به آقا خواهم گفت که «آقاجان خیلی دوستت دارم» ممنونم که من را دعوت کردید. فکرش را نمیکردیم که آقا ما را بطلبند و ما بتوانیم دو بیمار را به همراه خود ببریم در حقیقت خود طبیب ما را دعوت کرده است.
وی تأکید میکند: فکر نمیکردم آقا امام رضا (ع) ما را به این زودی بطلبند حاجت من شفای همسر و پسرم است که هر دو بیمار هستند، ما دکترهای بسیاری رفته و نتیجه نگرفتهایم انشاءالله دستپر بازگردیم.
محمدزکی بیان میکند: اولین لحظه که شنیدم زائر آقا خواهیم شد خیلی خوشحالم شدم و گفتم ممنونیم که کارت دعوت دادید و ما را قبول کردید تا با زائر شدن شفای دو بیمار را از شما بگیریم.
عبدالرضا نظری که ۶۰ سال سن دارد بابیان اینکه تنها یکبار و آنهم در زمان کودکی به مشهد مشرف شده است، میگوید: فکر نمیکردم آقا میزبان باشند و البته این برای من افتخار است. اولین جملهای که به آقا خواهم گفت این خواهد بود که امنیت در کشور جاری و ساری باشد و ما را از شر دشمنان نجات دهد چون دشمنان بسیاری داریم. برای سلامتی خانواده و فرزندانم دعا خواهم کرد و برای همه ایرانیها بهترینها را از امام رضا (ع) خواستار خواهم بود.
زهرا قاسمیها که ۳۸ ساله دارد و به همراه دو فرزند خود به این سفر آمده است، اشاره میکند: به امام رضا (ع) خواهم گفت از اینکه من و فرزندانم را طلبیدند ممنونم، بعد از ۱۱ سال زائر امام رضا (ع) خواهم شد و پسرم نیز برای اولین بار است که زائر امام هشتم میشود.
وی ادامه میدهد: اصلاً فکر نمیکردم امام رضا (ع) به این زودیها ما را بطلبند و مدام میگفتم چرا آقا ما را نمیطلبند؟ الآن هم نمیدانم از خوشحالی چهکار کنم وقتی گریه میکنم پسرم میگوید مامان چرا گریه میکنی میگویم اشک خوشحالی است. لحظهای که گفتند زائر آقا هستم انگار دنیا را به من دادند. خدا هرکسی که باعث شد راهی این سفر شویم را خیر دهد بهمحض اینکه وارد حرم شوم اولین دعایم را در حق آنان خواهم داشت.
اعزام ۴۶ زائر اولی
سیدرضا حسینی خادمیار آستان قدس رضوی میگوید: در بخش زائر اولیها خادمیار هستم و این زائران اغلب تاکنون مشرف نشدهاند و یا اینکه از طریق آستان قدس مشهد شناسایی و طی نامهای به نمایندگی قزوین معرفیشدهاند و طبق لیستی که موجود است ۴۶ نفر زائر در این سفر همراه ما خواهند بود.
مقصد اول قدمگاه است زائران خوشحال پلههای را یکی پس از دیگری طی میکنند تا در ابتدا زائر قدمگاه آقا باشند، در مسیر یکی از خانمهای مسن میپرسد دخترم اینجا حرم امام رضا (ع) است؟ میگویم نه مادر جان یکی دو ساعت دیگر میرسیم اینجا قدمگاه آقاست زیارت کن و ما را هم از دعای خیرت فراموش نکن.
بالاخره انتظارها تمام میشود و با رسیدن به «زائرشهر»، زائران اسکان داده میشوند و مقرر میشود که بعد از صرف ناهار ساعت ۱۵ همه راهی حرم میشوند، زائران لحظهشماری میکنند البته من هم از این قاعده مستثنی نیستم.
احساس میکنم وقتی به حرم برسم دردهایم درمان میشود
فاطمه محمدزکی در مسیر زائرشهر تا حرم میگوید: یک حس خوبی دارم نمیدانم چطور توصیف کنم احساس میکنم وقتی برسم همه دردهایم درمان میشود، آنجا برسم از گرفتاریها نجات پیدا خواهم کرد و از خدا میخواهم این زیارت را به همه آرزومندان نصیب کند. ایمان دارم حاجت خود را خواهم گرفت و دستخالی باز نخواهم گشت.
رمضانی که در کنار مادرش نشسته است، میگوید: مشتاق هستیم سریع حرم را ببینیم، علاقه ما شیعیان به ائمه اطهار (ع) قابل وصف نیست. لحظه ورود مانند همیشه دعایم برای شفای بیماران و گرفتاران و دردمندان خواهد بود.
احمد جانی که ۵۰ سال دارد، تصریح میکند: بعد از نوجوانی برای اولین بار است که به مرقد امام رضا (ع) مشرف میشوم و اولین دعایم اللهم عجل لولیک الفرج است و سپس خواستار شفای بیماران و دردمندان خواهم بود.
با ورود به صحن و سرا لحظه موعود فرامیرسد و عدهای بهتزده به گنبد مینگرند و عدهای دست در پنجره فولاد گره کرده و عدهای هم گوشه صحن اشک میریزند و با آقای مهربانیها درددل میکنند، صدای بلند صلوات فضا را عطرآگین میکند و با اذان همه بهصف نماز میایستند.
نگاهم به گنبد افتاد و زبانم قفل شد
فاطمه حسینی دختری هفتساله که از ابتدای مسیر شعرهای آقا را برایم زمزمه میکند یکی را برایم میخواند: «مو از همو بچگیام زنجیری و دیونتم*مشتریه پا به قرص دم سقا خَنَتم»؛ «آگه خوبم آگه بد، گدائیت افتخارمه*این مدال نوکری، نشونهٔ عیارمه»؛ «خودتم مثل همو، گنبد زردت طلایی*بره ما ایرانیا خودت یه پا کربلایی»؛ نگاهم بین خانمهای اطرافم میچرخد همه اشک میریزند.
میگوید: زیارت خیلی خوب بود وقتی حرم را دیدم خیلی خوشحال شدم و به آرزویم رسیدم قبلاً به آقا گفته بودم آقاجان دوست دارم مشهد بیام. امروز گنبد طلایی آقا را دیدم گفتم «سلام بر امام رضا (ع)».
فرزانه الهیاری مادر یسنا کشاورز دختر شش سالهای که برای اولین بار به حرم مشرف شده و بی تاب امام رضا (ع) بوده، میگوید: ما با تماس تلفنی با حرم و کمک و پیگیری خدام آقا راهی این سفر شدیم، اولین لحظه که گنبد را دیدم دهانم بسته شد و چیزی به ذهنم نرسید و بعد از بیرون آمدن تازه یادم آمد که چه چیزهایی میخواستم گویم انشاءالله فردا دعاگوی همه خواهم بود.
بعد از زیارت سراغ خانمهای مسن کاروان میروم که پیرزنی با زبان ترکی به من میگوید: بیش از ۳۰ سال بود که زیارت نیامده بودم از روزی که به من گفتند زائر امام رضا (ع) میشوم شبها خواب نداشتم. گنبد را دیدم نابودی دشمنان و سربلندی اسلام و سلامتی همه را خواستم و یکی از حاجات من زیارت امام رضا (ع) بود که برآورده شد.
امیرعباس صفری که پسری هشت ساله است، بیان میکند: برای اولین بارم است که به مشهد میآیم، قبل از آمدن خوشحال بودم. اولین بار گنبد را دیدم گفتم خدایا همه مریضها را شفا بده و الآن هم حس خوبی دارم و خوشحالم.
دوست نداشتم برگردم
فروغ محمدحسینی میگوید: دومین بارم است که زائر آقا شدم و زیارت نخستم در سالهای دور بوده است. در ابتدا گفتم آقاجان غریب هستم و همهاش میترسیدم دستم به صحن و سرای آقا نرسد ولی چندین مرتبه زیارت کردم و شفای بیماران و همسرم را آرزو کردم.
وی با بغض در حالی که اشک روی گونهاش میچکد ادامه میدهد: زیارت تمامشده و داریم بازمیگردیم چند روز در مجاورت آقا بودیم و حال و هوای خوبی داشتیم حالا دیگر دوست ندارم برگردم.
فروغ را با اشکها و دلتنگیهایش برای امام رئوف تنها میگذارم، نگاهی به اطرافم میاندازم هرکدام غرق در دنیای خودشان با روشنایی خراسان خداحافظی میکنند؛ دلم نمیخواهد حس و حال هیچ کدام از همسفرانم را با سوالاتم به هم بزنم در همین حین فضا آکنده از عطر صلوات میشود؛ اتوبوس حرکت میکند و ما مشهد را به مقصد قزوین ترک میکنیم.
اکنون بعد از چند ماه که زیارت مشهد مقدس محدود شده و برای رعایت پروتکلهای بهداشتی بهتر است سفر نکنیم در این روزهای دهه کرامت دل همه عاشقان اهل بیت (ع) برای زیارت آقا پر میکشد؛ بغض گلویم را میفشارد پنجره اتاق را باز میکنم، پرنده کوچکی آرام از روی درخت روبهرو به آسمان پرواز میکند؛ چشمهایم را میبندم و دعا میکنم در آیندهای نزدیک با شکست ویروس منحوس کرونا چشمان زائران به حرم آقا علی بن موسیالرضا (ع) منور شود؛ چشم باز میکنم، پرنده همچنان آزاد و رها در آسمان آبی پرواز میکند؛ زیر لب زمزمه میکنم «به شکوفهها به باران... برسان سلام ما را...»
انتهای پیام
نظرات