این دو پرسش، مبنای اصلی در دو کتاب «باید به هم گوش بدهیم» و کتاب «باید با هم حرف بزنیم» است که از سوی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان منتشرشده و سهشنبه (یکم آذرماه) در جلسه جمعخوانی انتشارات جهاد دانشگاهی واحد اصفهان (جمعخوانی کتابهای حوزه توسعه فردی) بررسی و مرور شدند.
نفیسه باقری، مدیر انتشارات جهاد دانشگاهی واحد اصفهان با بیان اینکه جمعخوانی کتاب جهاد در مورد دو کتاب یادشده، اولین جلسه از سلسله جلسههای جدید سهشنبههای فصل در این واحد انتشارات است، گفت: دو کتاب «باید با هم حرف بزنیم» و «باید به هم گوش بدهیم» توسط نشر مون منتشرشدهاند و نکته جالب این است که هر دو کتاب توسط دو مؤلفی نوشتهشده که هردو روزنامهنگار هستند و کتابهای نگارش شده توسط آنها حاصل فعالیتشان در عرصه روزنامهنگاری است، چراکه در روزنامهنگاری با امر گفتوگو و گوش دادن مواجه هستیم و گویا روزنامهنگاری برای این دو نویسنده محل آزمونی برای شنیدن و هدایت گفتوگو به سمتوسوی بهتر است.
در ادامه این نشست بهمرور کتابهای «باید به هم گوش بدهیم» نوشته «کیت مورفی» و کتاب «باید با هم حرف بزنیم» نوشته «سلست هدلی» پرداخته شد.
باید به هم گوش بدهیم
یکی از فصلهای کتاب «باید به هم گوش بدهیم» بداهه گوش دادن است که آغاز آن درباره تحقیقی درباره شرکتی در گوگل است که نشان میداد عملکرد بهتر برخی از تیمهای این شرکت به دلیل داشتن فرصت برابر آدمها برای حرف زدن و قوی بودنِ درک احساسی اعضای آن بود. در این کتاب، نویسنده از سه تمرین برای افزایش مهارت شنیداری نام میبرد؛ یکی از آنها کمدی بداهه است، تمرین دوم قصهگویی گروهی و سومی نیز آیینهبازی است که یک نفر نقش رهبر و دیگری نیز بهعنوان پیرو مانند آیینه رفتار میکند. بنابراین نقاط ضعف آدمی در تمرینهای گروهی شناخته میشود.
در فصل دیگری از کتاب «باید به هم گوش بدهیم» به موضوع گوش دادن به خویشتن پرداختهشده است، به این معنا که انسانها با یکدیگر گفتوگو کرده و به هم گوش میدهند، ولی ما فارغ از دیگران در درون ذهن خود نیز گفتوگوهای ذهنی داریم و چگونگی گفتوگوی شما با خودتان و با دیگران اهمیت بسیاری دارد. این فصل به انسان یادآوری میکند که اگر درون ذهن خود مانند فردی هستید که با یک شلاق مدام به جان خود افتادهاید وقتی در بیرون به دیگری میرسید نیز همین رفتار را خواهید داشت؛ بنابراین اگر میخواهید مهارت بیشتری در گفتوگو و شنیدن به دست آوریم بهتر است در گفتوگوی ذهنی با خودمان مهربانتر باشیم.
این کتاب از دو نوع شنیدن نیز سخن میگوید، به این معنا که رفتار ما یا حمایتی و یا تغییری است. در گفتوگوی تغییری، مخاطب میخواهد ادامه صحبت را به سمت خود بکشاند و گفتوگو را به خودش ارجاع دهد، در اینجا اگر واکنش شما به نحوی باشد که بخواهید از او بیشتر بشنوید نشان میدهد که شما شنونده حمایتی هستید و هرچقدر واکنشهای شما حمایتی باشد گفتوگو صمیمانهتر و پرثمرتر خواهد بود.
در فصلی دیگر از کتاب «باید به هم گوش بدهیم» درباره فیزیولوژی گوش صحبت شده و نشان میدهد که اگر گوش شما به این موضوع عادت کند که اخبار را از یک کانال و از یک نوع ادبیات دریافت کند بهمرور زمان در سیگنال دهی گوش اثرگذار است، درحالیکه اگر کانالهای دریافت اخبار خود را افزایش دهیم از ما انسان باهوشتر و منعطفتری میسازد؛ ضمن اینکه گوش راست گوش منطقی و گوش چپ احساسی است. نکته قابلتوجه در کتاب این است که گوش دادن همانطور که فعل شنیداری است فعلی دیداری نیز هست، یعنی وقتی به کسی گوش میدهید زبان بدن او را رصد میکنید و پیام مخاطب را از رفتارهای غیرکلامی او دریافت میکنید.
همچنین در کتاب «باید به هم گوش بدهیم» به مسئله حواسپرتی اشاره شده و تأکید میکند که عصر ما به دلیل رواج ابزارهای الکترونیکی، عصر حواسپرتی و نه تمرکز برای شنیدن است، ضمن اینکه محیطهای شنیداری نیز عاملی برای از بین بردن تمرکز است. نویسنده اشاره میکند که یکی از مصادیق بارز در عادت کردن بهسرعت و کاهش تمرکز، پدیده شنیدنهای تند مانند پادکست است و اصطلاح تندشنوی را بهجای تندخوانی به کار میبرد. این کتاب همچنین تأکید میکند که گفتوگو کردن مانند دوچرخهسواری است که برای مهارت داشتن به تمرین نیاز دارد. کتاب در فصلی دیگر نیز به مبحث سکوت پرداخته است که میتوان از آن با عنوان «در ستایش سکوت» نام برد و نشان میدهد اگر فهم درستی از سکوت داشته باشیم به استقبال آن میرویم.
باید با هم حرف بزنیم
کتاب «باید با هم حرف بزنیم» یکی دیگر از کتابهای منتشرشده توسط انتشارات جهاد دانشگاهی واحد اصفهان است که در ابتدا از واقعه سقوط یک هواپیما صحبت میکند و به این موضوع اشارهشده که علت اصلی این سقوط، مشکلی فنی است که قبل از شروع پرواز بهظاهر برطرف شده است. نویسنده آورده است که وقتی جعبه سیاه هواپیما بررسی شد اگرچه نقص فنی آن آشکار شد، ولی سقوط آن به دلیل مهارت پایین گفتوگو بین خلبان و کمکخلبان بوده است. مؤلف ادامه میدهد که بسیاری از گفتوگوهای روزمره ما لزوماً منجر به مرگ آدمها نمیشود یا خطر جانی ایجاد نمیکند، اما نشان میدهد که تا چه اندازه مهارت گفتوگو اهمیت دارد و باید بیشتر به آن پرداخته شود.
فصل اول این کتاب، گفتوگوی مهارتی برای بقا نام دارد که نشان میدهد یک گفتوگوی خوب، عاملی برای نجات آدمها است. همچنین به این مسئله اشاره میکند که انسان از یکمیلیون سال قبل برای ارتباط برقرار کردن تلاش میکند و ابزارهای ارتباطی او بیشتر میشود، اما مهارت ارتباطی او ایراد دارد. همچنین به این نکته اشاره شده که گفتوگو کردن از بُعد اقتصادی و بُعد انسانی برای آدمی دارای منفعت است.
در فصل دیگری از این کتاب است بهضرورت گفتوگو پرداختهشده، اما یادآوری کرده است که هر ارتباطی، گفتوگو نیست و نباید ارتباط و گفتوگو را با یکدیگر یکسان در نظر گرفت. همچنین به این مسئله اشاره میکند که بسیاری از ارتباطهای ما به دلیل انقلاب الکترونیکی، متفاوت شده و بیشتر به حالت مکتوب و نوشتاری درآمده و نشان میدهد که ارتباطهای حضوری ما کاهشیافته است.
فصل سوم از کتاب «باید با هم حرف بزنیم» با این عنوان شروع میشود که نمیتوان با کلک زدن بر گفتوگوی بد فائق آم. نویسنده توضیح داده است که مهارت سخنوری هیچ موقع از شما گفتوگوکننده خوبی نمیسازد، ضمن اینکه هوش ممکن است گفتوگو را زایل کند و از طرفی نیز آدمهایی که به منطق خود پناه میبرند ممکن است دچار سوگیریهای منطقی شوند.
انتهای پیام
نظرات