الهام سعادت، اسطورهشناس، پژوهشگر و مدرس دانشگاه، در نشست «عروج در شاهنامه؛ از کیکاوس تا کیخسرو» که دوشنبه( ۱۹ دیماه) در کتابفروشی اردیبهشت جهاد دانشگاهی برگزار شد، با بیان اینکه تنها کسی که در شاهنامه عروج کامل و موفق انجام داده کیخسرو است، اظهار کرد: ما در شاهنامه با کل روایت عروج سروکار نداریم، عموماً داستانها گسستهاند و پیوند درستی ندارد، بنابراین باید این تکهها را به هم چسباند و برای انجام این کار باید از متون وابسته مثل ریگ ودا، مهابهاراتا، اوستا و… بهره برد.
او افزود: در ریگودا شخصیتی به نام «کاوه اوشنَس» خصوصیات و خویشکاریهایی شبیه به کیکاوس دارد. در ریگ ودا ما با خاندانی به نام «کویان» روبه رو هستیم که در شاهنامه به «کی» و بهتبع آن «کیانیان» تبدیل میشوند و ترکیباتی مثل کیخسرو، کیقباد و کیگشتاسب را میسازد. این لغت به معنای قدرت است که گاه مبتنی بر دانایی و گاه بر توانایی است.
سعادت ادامه داد: «کاوه اوشنس» پسر بِهَرگوه، پسر وَرونه است که از خدایان هندی هستند اما خود کاوه نه خدا و نه انسان است، بلکه شخصیتی نیم خدا و نیم انسان دارد و نامیراست. ریگودا توضیح میدهد که کاوه از رفتار و گفتار وَرونه آگاه است، به این معنا که او میتوند آنچه در ذهن ورونه وجود دارد را عینیت ببخشد و این میتواند تعریف جادو نزد آنان باشد. درواقع کاوهاوشنس میتواند به ذهنیتها صورت ببخشید.
این اسطورهشناس با اشاره به اینکه هندوایرانیان، در سرزمین هند زندگی میکرده و دو گروه خدایان داشتند، گفت: یک گروه دئوها یا دیوها و گروه دیگر این خدایان اَسورهها (اهورا) بودند و همواره بین آنان نزاع و کشاکش بود تا بالاخره منجر به جدایی آنان شد؛ ماجراهایی که در پی آن اسوره ها شبه قاره را ترک کردند. پس از آن، دیوها در هند و اسورهها در ایران مقدس و بهعکسِ آن در سرزمین دیگر نامقدس میشوند.
او ادامه داد: کاوه اوشنس سه خویشکاری دارد؛ ١. زنده کردن مردگان ٢. شهریاری و ٣. درمانگری که در پیرساختن جوانان و جوان ساختن پیران و در خصوصیات کاخش متجلی میشود. در کاخ او نه زمستان است نه پیری نه مرگ. درنهایت کاوه به دلیل خود خداپنداری با دستبرد به کاخ ایندره به شکل جرم آسمانی درآمده و به آسمان میرود. درواقع هم نامیرایی و هم قدرت خود را از دست میدهد. این خویشکاری ها را در روایتهای مربوط به کیکاووس هم وجود دارد.
این مدرس دانشگاه افزود: کیکاوس پادشاه بزرگی است که شش اقلیم جهان را دارد. با فتح مازندران هفتمین اقلیم که اقلیم دیوان است را هم تسخیر میکند و بعد به فکر رفتن به آسمان میافتد. تخت خود را به پرندگان میبندد اما سقوط میکند و به البرد کوه میافتد یعنی عروج ناموفق. پس از او سیاوش بهعنوان شخصیتی بین نوه و نیا مقدمات عروج کیخسرو را فراهم میآورد؛ کنگ دژ را بر فراز آسمانها میسازد و دیگر اسب خویش شبرنگ بهزاد را که اسبی آسمانی است و از طرف فرنگیس (ویسپان پریا: پاس دارنده اسبان نیک) همسرش که بهگونهای پریست به او هدیه شده است بر او میگذارد.
این پژوهشگر افزود: کیخسرو چند خویشکاری مهم دارد؛ گنگدژ را که در آسمان برسر دیوان بود با هزار ارم بر زمین مینشاند. دیگر اینکه به دستور آناهیتا بتخانه یا جادوگر خانهای به نام قلعه بهمن را که در کنار دریاچه چیچست بوده تخریب میکند تا بهجای آن آتشکده آذرگشنسب یا شیز را بسازد و آتش آن را هم از کوه اسنوند یا سهند فعلی میآورد و در این مسیر با دیوکشی مواجه میشود.
سعادت گفت: در متون قبلی عروج موفقی که کیخسرو انجام میدهد به کمک ایزد «وایو» یا ایزد باد انجام میشود، او وقتی آتش را به زمین آورد حلقهای از خسروان تشکیل میدهد و «وایو» را به شتر زردی تبدیل میکند و با آن سفر خود را شروع میکند و این نشان میدهد که عروج کیخسرو، عروج روحی است، عروج فره. کیخسرو تا جایی با حلقه خسروان رفت و از جایی نتوانست آنان را با خود همراه ببرد و تنها تا نزد «یوئیش گوره» نیای تورانیان رفت که نیای مادریش است. اما مسیر او در اوستای جدید، رسیدن به روان توس، روان کی اپیوه و ازآنجا تا نزد سوشیانس است. کیخسرو نزد او میماند تا در آخرزمان گرشاسب را پیدا و بیدار و برای جنگ آخرزمان آماده کند.
این اسطورهشناس ادامه داد: عروج در این متون به معنی رسیدن یا فتح جهان خدایان است. برای کیانیان این تلاش در متون کهنی سویه شمنیستی دارد، اما در متون جدید که باورهای آنان با دینباوری میانرودانی آن زمان پیوند میخورد تغییر شکل میدهد. خویشکاری بزرگ کیخسرو آوردن حکمت خسروانی برای ایرانیان است؛ اینکه از اسطوره و آیینهایی شمنیستی به سمت حکمت ورزی حرکت کنند و دیگر اینکه حاکمان حکیم داشته باشند یا حکیمانی که پادشاه میشوند.
انتهای پیام
نظرات