به گزارش ایسنا، کتاب «سُکَّریه» ادامه قصه خانوادهای مصری است که نجیب محفوظ روایت سرگذشت اعضای آن را در کتاب اول «سهگانه قاهره»، یعنی کتاب «بینالقصرین»، آغاز کرد و آن را در دومین کتاب این سهگانه، یعنی کتاب «قصرالشوق»، پی گرفت. کتاب «سُکَّریه» نقطه پایانی بر این سهگانه درازآهنگ و جذاب است و پایان قصه خانوادهای که نجیب محفوظ آن را در متن مقطعی از تاریخ مصر و زندگی اجتماعی مردم و اوضاع سیاسی مصر در آن مقطع، خلق کرده و از خلال روایت داستان این خانواده، تصویری از دورانی از تاریخ و جامعه مصر ارائه داده است.
نجیب محفوظ در کتاب «سُکَّریه»، همچون دیگر بخشهای «سهگانه قاهره»، گذار جامعه مصر از سنت به مدرنیسم را روایت میکند و نیز، در هیات رمانی عمیقاً مِصری و مرتبط با مسایل جهان عرب و بهویژه مصر در دورانی که وقایع رمان به آن مربوط است، از مسایل بنیادینی سخن میگوید که هرکس در هرکجای جهان ممکن است با آنها درگیر بشود.
کتاب «سُکَّریه» از شاهکارهای رماننویسی جهان عرب و رمانی بهسبک رمانهای کلاسیک قرن نوزدهمی اروپاست؛ رمانی پُرکشش و گیرا و قصهمحور، با جزییاتی که فضا و آدمها و رویدادها را ماهرانه پیش چشم مخاطب تجسم میبخشد. این رمان، چنانکه اشاره شد، کتاب سوم و پایانی «سهگانه قاهره» است و نام آن، همچون ۲ کتاب دیگر این سهگانه، نام محلهای در قاهره است.
متن اصلی کتاب «سُکَّریه» اولین بار در سال ۱۹۵۷ منتشر شده است.
نجیب محفوظ عبدالعزیز ابراهیم احمد الباشا، متولد ۱۹۱۱ و درگذشته به سال ۲۰۰۶، داستاننویس، فیلمنامهنویس و نمایشنامهنویس مصری و برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۸۸ است. محفوظ نویسندهای عمدتاً رئالیست بود و نیز از اولین نویسندگان جهانِ عرب که در آثارش به مضامین وجودی و اگزیستانسیالیستی پرداخت. وقایع رمانهای نجیب محفوظ همه در مصر اتفاق میافتد. آثار او دستمایه اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی زیادی قرار گرفته است و در ایران نیز براساس کتاب «کوچهی مدق» او فیلمی به نام «کافه ستاره»، بهکارگردانی سامان مقدم، ساخته شده است. «سهگانه قاهره»، که کتاب «سُکَّریه» نیز چنانکه پیشتر اشاره شد بخشی از آن است، از مهمترین آثار نجیب محفوظ است. از دیگر آثار او میتوان به کتابهای «راه»، «جنایت» و «کافه کَرنَک» اشاره کرد.
«سُکَّریه» با ترجمه محمدرضا مرعشیپور در ۴۰۸ صفحه و با قیمت ۲۱۰ هزار تومان در انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
مروری بر کتاب «سُکَّریه»
به نوشته بنوبوک، وقایع کتاب «سُکَّریه» هشت سال کامل بعد از پایان رویدادهای بخش دوم «سهگانه قاهره»، یعنی کتاب «قصرالشوق»، را دربرمیگیرد. نجیب محفوظ در کتاب «سُکَّریه» ادامه سرگذشت خانوادهای را روایت میکند که در کتابهای «بینالقصرین» و «قصرالشوق» نقل ماجرای آنها را در متن جامعه و تاریخ مصر در دهههای اول قرن بیستم آغاز کرده بود.
در کتاب «سُکَّریه» بچههای کتاب قبلی «سهگانه قاهره» بالغ و وارد دوران جوانی شدهاند و همین بچههای بالغ شده هستند که در بخش سوم این سهگانه به مرکز صحنه میآیند و نقشهای اصلی را در رمان بهعهده میگیرند و تحول مییابند.
نجیب محفوظ در کتاب «سُکَّریه» با همان جزیینگری بینظیرِ کتابهای «بینالقصرین» و «قصرالشوق» به روایت ادامه سرگذشت شخصیتهایی میپردازد که در «سهگانه قاهره» نقشهای اصلی را ایفا میکنند. او همچنین در کتاب «سُکَّریه» تحولات اجتماعی و طبقاتی جامعه مصر را، در دورانی که وقایع رمان در آن اتفاق میافتد، ترسیم میکند و از فروپاشی اشراف قدیمی و برکشیده شدن طبقاتی که قبلاً جزو فرودستان بودند مینویسد و تصویری از بحرانهای جامعه مصر در دوره رویدادهای این بخش از «سهگانه قاهره» و نیز اوضاع سیاسی و صفبندیها و جنبشهای سیاسی مصر در دوره مزبور به دست میدهد. وقایع کتاب «سُکَّریه» همچنین مقارن جنگ جهانی دوم و حملههای هواییِ گاهگاهیِ آلمان به قاهره است. عشق و روابط عاطفی از دیگر مضامین کتاب «سُکَّریه» است.
در بخشی از کتاب «سُکَّریه» میخوانید:
کمال عیادتکنندگان آخر شب را تا دمِ در حیاط رساند و در بازگشت، نرسیده به پلهها، جیغوداد شکبرانگیزی را از بالا شنید. اعصاباش هنوز متشنج بود. سخت دلواپس شد و پلهها را دوتا یکی کرد و بالا رفت. اتاق نشیمن را خالی دید. درِ اتاق پدرش بسته بود و صداهایی درهم آمیخته از پشت در میآمد. به سوی اتاق شتافت. در را هُل داد و وارد شد. گوشبهزنگ اتفاقی ناخوش بود اما نمیخواست ژرفایاش را بکاود. مادرش با صدای گرفته فریاد میزد: "آقای من" و عایشه با صدایی دورگه میگفت: "بابا". همگاه، امحنفی بالای تخت میخکوب شده بود. احساسی از وحشت و نومیدی و تسلیمی غمگنانه به او دست داد. نیمهی پایینِ تنِ پدر دراز شده بر تخت و نیمه بالایاش بر سینهی مادر؛ که پشت سرش به زانو نشسته بود. سینهی مرد با حرکتهایی یکنواخت بالا و پایین میرفت و صدای خرخری از آن برمیآمد که از صداهای این جهان نبود. از چشماناش نگاهی غریب و تیره میتراوید که هیچگاه ندیده بود و به یاد نداشت و نمیتوانست از آن چه در پشتشان میگذرد، آگاه شود. در آن سوی میلههای تخت، درمانده ایستاده زباناش بند آمده و چشماناش سنگ شده بود. نه چیزی برای گفتن پیدا میکرد و نه کاری برای انجام دادن. احساسی مقاومتناپذیر از ناتوانی مطلق، نومیدی مطلق و پوچی مطلق آزارش میداد؛ گویی هشیاریاش را از دست داده است اما درمییافت پدرش با زندگی بدرود میگوید.
عایشه نگاهی سردرگم به چهره پدر و بعد به کمال انداخت و گفت:
ـ پدرجان، این کمال است. میخواهد با تو حرف بزند.
امحنفی غمناله بیوقفهاش را برید و با صدایی گوشخراش گفت:
ـ طبیب خبر کنید.
مادر، دلخسته و برخشم، گفت:
ـ چه طبیبی، احمق؟
در این میان، پدر جنبید. انگار میکوشید بنشیند. تلاطم و تشنجِ سینهاش فزونی گرفت. انگشت سبابهی دست راست و سپس سبابهی چپاش را دراز کرد و مادر که چنین دید، چهرهاش از درد جمع شد. سپس سر به گوش وی گذاشت و با صدایی که شنیده میشد تشهد خواند و تکرارش کرد تا دستان مرد آرام گرفتند. کمال دانست پدرش توان سخنگفتن نداشته است و از مادرش خواسته به جای او تشهد بگوید. و حقیقت این دمِ آخر تا ابد در پرده میماند و اگر بخواهد با درد یا ترس یا اغما وصفاش کند، بیتردید تیریست که در تاریکی انداخته و به هر روی، بهتر است در این باره دراز نگوید زیرا والاتر و مهمتر از آن است که بیحرمت شود، اما اعصاباش در خصوص این مطلب داغان شده بودند و از خود خجالت میکشید که لحظههایی را به بررسی و تحلیل آن پرداخته؛ گویی احتضار پدرش فرصتی بوده است برای تأمل و آگاهی او، و این امر بر درد و غصهاش بسی افزود. حرکتهای سینه و خرخرش شدت گرفتند. این دیگر چیست؟ میخواهد برخیزد؟ یا میکوشد سخن بگوید؟ یا ناشناختهای را مخاطب قرار میدهد؟ یا درد میکشد؟ یا میهراسد؟ آه...
پدر نالهای کرد؛ نالهای از ته دل، و سرش بر سینه افتاد.
محمدرضا مرعشیپور، متولد ۱۳۲۶ در شوشتر، مترجم و نویسنده ایرانی است. مرعشیپور آثار زیادی را از ادبیات عرب، بهویژه از نجیب محفوظ، به فارسی ترجمه کرده است. او، بهجز آثار نویسندگان معاصر عرب، دو کتاب کلاسیک «کلیله و دمنه» و «هزار و یک شب» را نیز، به زبانی ساده و نزدیک به فارسی امروزی و در عین حال ریشهدار در ادبیات کلاسیک فارسی، از عربی ترجمه کرده است. از ترجمههای محمدرضا مرعشیپور از ادبیات معاصر عرب میتوان به «بینالقصرین»، «قصرالشوق»، «خواب»، «راه»، «کوچه مدق» و «تندر» اشاره کرد. مرعشیپور همچنین مجموعهای از قصههای قرآن را در کتابی با عنوان «قصّههای قرآن، با نگاهی به مثنوی مولوی» گردآوری و بازنویسی کرده است. بازنویسی تاریخ بیهقی در کتابی با عنوان «تاریخ بیهقی بهروایتی دیگر» از دیگر آثار محمدرضا مرعشیپور است.
انتهای پیام
نظرات