پروین صالحی در گفتوگو با ایسنا، با بیان اینکه روزهای تلخ و شیرین فراوانی در کنار زندگی با شهید صاحبی تجربه کردم، اظهار کرد: شیرینترین لحظات، خدمتم به این شهید بزرگوار بود، کاش الان هم زنده بود و با خدمت به وی، توشه آخرت جمع میکردم.
وی تلخترین لحظات را درد و رنج کشیدنهای شهید صاحبی دانست و یادآور شد: شهید صاحبی از سال ۶۵ که از ناحیه فک و صورت جانباز شد، درد و رنجهای فراوانی متحمل شد اما تمام دردهای درونی و بیرونی این سالها یک طرف، بیماری و سختیهای ناشی از آن طی روزهای پایانی زندگیاش یک طرف.
صالحی بیان کرد: باور کردن اینکه همسرم شهید شده، خیلی سنگین است، اصلاً نمیتوانم باور کنم که از دنیا رفته باشد.
وی در ادامه با اشاره به لحظات پایانی زندگی شهید صاحبی مطرح کرد: شب قبل از فوتش یک مرتبه حالش خراب شد و تنفسش به مشکل برخورد، هیچ وقت دوست نداشت به بیمارستان برود اما آن شب خودش گفت با اورژانس تماس بگیر، تمام جانش خیس عرق بود.
صالحی ادامه داد: همسرم را به علت درگیری ریهاش به بیمارستان شهید بهشتی بردیم، حدود یکسال بود که مبتلا به سرطان پروستات شده و رو به بهبودی میرفت، نمیدانم چطور یک مرتبه دچار تنگی نفس شد، حتماً مصلحت خداوندی بود.
وی با بیان اینکه مدام فکرم درگیر است که وقتی همسرم خوب شده، چطور ریههایش را درگیر کرده بود؟ تصریح کرد: پزشک با تصویربرداری از ریههایش متوجه دو توده سفیدرنگ و تجمع آب در ریههایش شد و اکوی قلب هم انجام گرفت اما عمرش به دریافت جواب اکو و انجام نمونهبرداری کفاف نداد. پزشک تشخیص داد که قلب به جای پمپاژ خون به سایر اندامها، آن را به سمت ریه و خود قلب برمیگرداند.
صالحی با اشاره به اینکه شهید صاحبی در روزهای پایانی زندگیاش خلطهای خونی بالا میآورد و به علت تو دار بودنش پیش هیچکس حتی دوستانش بیماریاش را ابراز نمیکرد، یادآور شد: حتی همسایهها هم نفهمیدن شهید صاحبی با بیماری سختی درگیر است، همیشه میگفت دلیلی ندارد که دیگران را نارحت کنم و باعث رنجش خاطرنشان شوم.
وی افزود: شهید صاحبی همیشه بمن میگفت «به تو همه چیز را میگویم». یک هفته قبل از فوتش وقتی خون از دهانش بیرون آمد، این موضوع را با من درمیان گذاشت و دلداریاش داده و گفتم به خاطر مشکل ریه است اما روز به روز تعداد دفعات خون بیشتر میشد.
همسر شهید صاحبی با طرح چندباره این موضوع که هنوز هم برایم سوال است وقتی بیماری همسرم خوب و عفونت رفع شده بود، چطور به ریهاش نفوذ کرد؟ گفت: همسرم هفته پایانی زندگیاش خیلی زجر کشید، وقتی یادم میآید که چقدر اذیت شد، داغون میشوم.
وی با اشاره به اینکه شهید صاحبی همیشه بمن میگفت «حلالم کن، خیلی اذیتت کردم»، اعلام کرد: همسرم میگفت «از همه برایم طلب حلالیت کن». میخواست وصیتنامه هم بنویسد که متأسفانه به وصیت نرسید.
به گزارش ایسنا، چهارشنبه ۱۲ مهر جانباز مسعود صاحبی پس از ۳۷ سال تحمل درد و رنج ناشی از جراحات جانبازی از ناحیه فک و صورت به یاران شهیدش پیوست. مسعود صاحبی سال ۱۳۲۸ متولد شد و ۶ اسفند ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی «کربلای ۵» در شلمچه دچار آسیب ترکش از ناحیه فک و صورت شد.
انتهای پیام
نظرات