به گزارش ایسنا، استان کرمانشاه با چهرههای سرشناس علمی، فرهنگی، هنری و ورزشی مانند دکتر میرجلال الدین کزازی (استاد زبان و ادبیات فارسی)، مرحوم دکتر مسعود آذرنوش (باستان شناس)، شهرام ناظری (موسیقیدان و خواننده)، کیانوش رستمی (دارنده مدال طلای المپیک در رشته وزنهبرداری) شناخته میشود؛ اما در این بین، کرمانشاه مفتخر به حضور دانشمندی است که در جمع دانشمندان یک درصد برتر دنیا نیز قرار دارد.
"پروفسور مجتبی شمسیپور" استاد ممتاز دانشگاه رازی کرمانشاه، رئیس انجمن شیمی ایران، چهره ماندگار شیمی در دومین همایش چهرههای ماندگار (۱۳۸۱)، سرآمد علمی کشور در سال ۱۳۹۹، عضو وابسته گروه علوم پایه فرهنگستان علوم، برنده جایزه شیمی سال ۲۰۰۶ آیسسکو و دانشمند برتر جهان اسلام تنها بخشی از افتخارات استادی از دیار کرمانشاه است.
در ادامه، گفت و گوی چندساعته خبرنگاران خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) با این استاد فرهیخته را میخوانید...
« سال ۱۳۲۸ در شهر کرمانشاه به دنیا آمدم. پدرم یک نجار ساده بود و مغازه کوچکی داشت و مادرم، دختر یک روحانی بزرگ شهر بود. با روزهای سختی بزرگ شدیم. مادرم خیلی بُلندنظر بود و هیچ وقت حتی به خانوادهاش در مورد کم و کسری که در زندگی داشتیم چیزی نمیگفت. ما پنج فرزند بودیم. تا کلاس دهم اصلاً اسم دانشگاه را هم نشنیده بودم. همان سالها دبیری داشتیم - آقای علائی - که ما را با موضوع کنکور و دانشگاه آشنا کرد. روی تخته به زبان محلی مینوشت "دانشگاه پِلیس" و به ما میگفت اگر کنکور بدهیم، وارد دانشگاه میشویم؛ اول اسم دانشگاه افسری و بعد دانشگاه پِلیس را مینوشت، چون در منطقه ما جوانها خیلی به نظامیگری علاقهمند بودند. آنجا بود که تازه با مفهوم دانشگاه آشنا شدم.
آن زمان برای ثبتنام در امتحانات کنکور باید پول میدادیم و فراهم کردن این پول برای من خیلی سخت بود. بلیط اتوبوس میگرفتم و برای ثبتنام در امتحانات به تهران میآمدم. استعداد داشتم، اما امکانات کافی در اختیارمان نبود و به همین دلیل یک سال پشت کنکور ماندم و در نهایت سال ۱۳۴۸ در کنکور دانشگاه صنعتی آریامهر سابق (صنعتی شریف) پذیرفته شدم. برای انتخاب اولیه رشته تحصیلی مُردد بودم. دبیری داشتیم - دکتر "کاکیان" از سنندج - که ایشان کلاس یازدهم دبیر ما بودند؛ دبیر سختگیری بودند که خیلی خوب تدریس میکردند. دبیر دیگری هم در کلاس دوازدهم داشتیم که شاگردان را خیلی به شیمی علاقه مند می کردند. فکر میکردم نمیتوانم در رشتههایی مانند مهندسی مکانیک یا برق قبول شوم؛ بنابراین رشته شیمی را انتخاب کرده بودم که خدا را شکر در این رشته پذیرفته شدم.
*** خداوند بالاترین سرمایهای که به کشور ما عطا کرده است، جوانان با استعداد است و سرمایهای بالاتر از این وجود ندارد. واقعا تأسف میخورم که با سیل مهاجرت جوانهای تحصیل کرده کشورمان روبرو هستیم. ما در کشور خودمان عُرضه نداریم برای عزیزترین و تواناترین قشر کشورمان شغل ایجاد کنیم و در نتیجه راه فراری دادن مغزها از کشور را به دست خود هموار مینماییم! الان بسیاری از خانوادهها مجبورند فرزندان خود را راهی خارج از کشور کنند. در این مهاجرت فقط خانوادهها نقش ندارند، بلکه نظام اجتمایی ما هم در آن نقش عمده دارد. اگر جلوی این فساد گرفته نشود و به همین شکل ادامه دهیم، باوجود اینهمه دستاورد علمی که در چهل و چند ساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی کسب نمودهایم، جوانان توانمندی که تربیت کرده ایم و اینهمه امکانات و سرمایههای الهی که در مملکت وجود دارد، بیم آن میرود که در دسترسی به اهداف عالی خود با مشکلات بیشتری مواجه شویم.دانشگاه صنعتی آریامهر دانشگاه خیلی خوبی بود، اما مصیبت بزرگ این بود که باید دو هزار تومان شهریه پرداخت می کردم و این مبلغ برای من و خانوادهام به هیچ وجه امکانپذیر نبود. پدربزرگم که روحانی بودند، نامهای به واعظ معروف مرحوم آقای فلسفی نوشتند و شرایط من را توضیح دادند. به منزل مرحوم فلسفی رفتم و ایشان هم دستخطی برای من نوشتند و خواستند که دانشگاه به من کمک کند. این نامه را به دفتر مرکزی دانشگاه دادم و موافقت کردند که به جای دو هزار تومان نقد، به دانشگاه سَفته بدهم که البته تهیه این سَفتهها هم برای من خیلی سخت بود. در نهایت در دانشگاه ثبتنام کردم و قرار شد شهریه ها را بعد از فراغت از تحصیل بپردازم.
مرحوم مادرم هزینه چند ماه اولیه تحصیل من را با سختی فراهم کرد تا اینکه از سال دوم به عنوان معلم حق التدریسی در یکی از مدارس جنوب تهران با حقوق ماهیانه دویست تومان مشغول تدریس شدم و با بخشی از این پول اتاقی را با ماهی شصت تومان در جنوب تهران اجاره کردم و تمامی مخارج دیگر زندگیم را به زحمت با باقیمانده این حقوق بایستی تأمین میکردم. زمان دانشجویی به خصوص چند ترم اول برای من دوران بسیار سختی بود. در دانشگاه صنعتی آریامهر همهجور دانشجویی با عقاید و باورهای مختلف درس میخواندند. مجموعه متدین و انقلابی دانشگاه خیلی خوب بود و عمدتاً در پوشش انجمن اسلامی در دانشگاه فعالیت میکردند. دانشگاه مرکز سازمان مجاهدین هم بود و کمونیستها نیز فعال بودند. دانشجویان در فعالیتهای سیاسی آن دوران شرکت گسترده داشتند؛ بخشی از دلایل شرکت در این فعالیتها ناشی از فقر بود، اما بخش دیگری هم بودند که با نظام شاهنشاهی مخالفت اساسی داشتند و الزاماً فقیر هم نبودند.
پس از فراغت از تحصیل این دوره در سال ۱۳۵۲ بلافاصله در کنکور اختصاصی دوره فوق لیسانس دانشکده شیمی با رتبه اول قبول شده و به مدت دو سال در شاخه «شیمی تجزیه» به تحصیل ادامه دادم. در دوره فوق لیسانس شرایط مالی بهتری داشتم و سال اول ۴۰۰ تومان و سال دوم ۹۰۰ تومان حقوق میگرفتم و با همان حقوق دانشجویی ازدواج کردم. از دو نفر از اساتیدم هم برای ازدواج کمک خواستم و با ۲۰ هزار تومان قرضی که گرفتم در ترم آخر فوق لیسانس ازدواج کردم.
در همان زمان قرار شد که برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا راهی آمریکا شوم. به توصیه اکید و معرفی استادانم جهت گرفتن بورس دانشگاه صنعتی اصفهان معرفی شدم. دانشگاه صنعتی اصفهان شعبهای از دانشگاه صنعتی آریامهر محسوب می شد و پسر یکی از ژنرالهای رده بالای ارتش شاه رئیس وقت آن دانشگاه بود و شخصاً مصاحبه میکرد. ابتدا در ابتدا با بورسیه من موافقت نشد، اما اساتید دانشگاه خیلی از من حمایت کردند، چون درسم خوب بود، آزمایشگاه و کلاسها را اداره میکردم و در کل دانشجوی خوبی بودم. در نهایت هم بنا شد با رئیس دانشگاه صنعتی اصفهان مصاحبه کنم.
در زمان مصاحبه پرونده تحصیلی من دست ایشان بود. من در دوره لیسانس به دلیل فقر و مشکلات زندگی که بخصوص در ابتدای تحصیل داشتم، معدل چند ترم اولم خوب نبود. به نمرات من اعتراض کرد. گفتم آقای دکتر، شما هم اگر جای من بودید و با این شرایط سخت اقتصادی تحصیل میکردید بهتر از این نمره نمیگرفتید. لطفا به نمرات درسی من در سالهای بعدی هم نگاه کنید که ایشان از دست من عصبانی شدند و گفتند که زبان هم داری! من نمیدانم اساتید شیمی، چرا برای دادن بورس به شما این قدر اصرار دارند؟! نهایتاً با بورس من موافقت شد و برای تعهد بازگشت از آمریکا از من سند یک ملک ۲۰۰ هزار تومانی خواستند که البته این موضوع به هیچ عنوان در وسع من و خانوادهام نبود. حقوق اساتید در آن زمان سه تا چهار هزار تومان بود. ۱۰ نفر از اساتیدم بدون هیچ ادعایی نفری ۲۰ هزار تومان برای من سفته امضا و تعهد برگشت مرا کردند. هرجایی که صحبت کردهام به این نکته اشاره کردهام که چطور اساتید دانشگاه به این شکل از دانشجوی خود حمایت کردند. این افراد به معنای واقعی استاد بودند.
با نامه پذیرش دانشگاه "میشیگان" به سفارت آمریکا رفتم و برای ویزا اقدام کردم. جالب این بود که در آن زمان نمیدانستم که برای ویزای همسرم لازم است ایشان شخصاً حضور داشته باشند (باخنده) و بنابراین همسرم مجبور شد بعد از من برای ویزا اقدام کند و یک ترم بعد به آمریکا آمد و به کالج رفت.
همیشه گفتهام در زندگی مدیون دو زن هستم؛ اول مادرم و دوم همسرم. مادرم واقعاً در فقر کامل برای تحصیل من پول فراهم میکرد تا بتوانم به تهران بیایم و درس بخوانم. همسرم هم همیشه و در همه حال همراه من بودهاند و در تربیت درست فرزندانمان تلاش کردهاند. یک پسر و دو دختر دارم که هر سه تحصیلکرده هستند و همین جا در ایران کار و تدریس میکنند.
در آن زمان محیط علمی دانشگاههای آمریکا بسیار خوب بود و البته با ایران از لحاظ امکانات تفاوت زیادی داشت. دانشگاه صنعتی آریامهر هم دانشجویان بورسیه را به هر دانشگاهی نمیفرستاد و دانشگاههایی را انتخاب میکرد که بهترین اساتید و امکانات را داشته باشند. دوره تحصیل دکترا در آمریکا بورسیه بودم. از سال دوم هم به عنوان دستیار، تدریس مشغول به کار شدم و علاوه بر ۴۰۰ دلار بورسیه، ماهی ۴۰۰ دلار دیگر هم حقوق میگرفتم. یک سال بعد از پیروزی انقلاب (۱۳۵۸) و با وجود موقعیتهای کاری که در آمریکا داشتم، به ایران برگشتم و عضو هیأت علمی دانشگاه رازی کرمانشاه شدم.»
در طی گفتوگوهایی که تاکنون در بخش چهرهها داشتهایم، چهرههای علمی کشور از جمله پروفسور فرهود، پروفسور ثبوتی، پروفسور گلشنی به شکلهای مختلف به موضوع "کوچ ژنهای ایرانی از کشور"، "تقدیم جوانان کشور به بیگانگان"، "تشویق جوانان به رفتن از کشور" اشاره کردهاند. پروفسور شمسیپور هم یکی از چهرههای علمی دغدغهمندی است که معتقد است آنچه شاهد آن هستیم، نه "فرار مغزها، بلکه فراردهی مغزها" است:
عُرضه نداریم برای عزیزترین و تواناترین قشر کشورمان شغل ایجاد کنیم!
«خداوند بالاترین سرمایهای که به کشور ما عطا کرده است، جوانان با استعداد است و سرمایهای بالاتر از این وجود ندارد. من در آمریکا تحصیل کردم؛ آنجا وقتی یک آمریکایی از من میپرسید چه رشتهای درس میخوانی و میگفتم شیمی برایش کمی عجیب بود. جوانان آنجا بیشتر به دنبال رشتههایی مثل حقوق و ادبیات و امثال آن هستند. آنچه آمریکا را سرپا نگه داشته است، مهاجران هستند و با حضور تحصیل کردههای چینی و ایرانی و هندی است که اصلاح ژن می کنند.
واقعا تأسف میخورم که با سیل مهاجرت جوانهای تحصیل کرده کشورمان روبرو هستیم. ما در کشور خودمان عُرضه نداریم برای عزیزترین و تواناترین قشر کشورمان شغل ایجاد کنیم و در نتیجه راه فراری دادن مغزها از کشور را به دست خود هموار مینماییم. الان بسیاری از خانوادهها مجبورند فرزندان خود را راهی خارج از کشور کنند. در این مهاجرت فقط خانوادهها نقش ندارند، بلکه نظام اجتمایی ما هم در آن نقش عمده دارد. اگر جلوی این فساد گرفته نشود و به همین شکل ادامه دهیم، باوجود اینهمه دستاورد علمی که در چهل و چند ساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی کسب نمودهایم، جوانان توانمندی که تربیت کرده ایم و اینهمه امکانات و سرمایههای الهی که در مملکت وجود دارد، بیم آن میرود که در دسترسی به اهداف عالی خود با مشکلات بیشتری مواجه شویم.
آن کسی که میتواند بر این مشکلات غلبه کند، نسل جوان است؛ جوانی که هنوز آلوده دنیا نشده است. به عوض فراری دادن این مغزها به خارج از مرزهای خود، از ظرفیت این جوانان باید در اصلاح امور کشور خود استفاده کنیم. هرجا از آنها استفاده کنیم اصلاح میشود، مگر اینکه ناکسان آنها را آلوده کنند. این ناکسان و افراد فاسد مالی و اخلاقی، علف هرزهایی هستند که همه محصول را از بین میبرند. راهکار علاج این مسئله، تضمین سلامتی نظام با استفاده از این نسل جوان سالم و تحصیلکردهای است که در کمال تاسف، امروزه بی شغل و درآمد هستند و لاجرم در شرف مهاجرت!»
فرهیختگان و پژوهشگران کشور بارها در مصاحبههای مختلف، بر ضرورت وجود آزمایشگاههای مرجع تأکید و این موضوع را یکی از نیازهای اساسی کشور عنوان کردهاند. آزمایشگاههای مرجع، امکان تستهای کنترل کیفیت با استفاده از استانداردهای بینالمللی و استاندارهای مورد نظر کارفرما را فراهم کرده و اطمینان لازم برای کارفرما درخصوص به کار بردن محصول در صنعت یا بخش مورد نظر را ایجاد میکند.
یکی از وظایف مهم دولت، این است که در حوزههایی که پیشرانهای کشور هستند و در پروژههایی که در پیشرانها اجرایی میشوند، آزمایشگاههای مرجع ایجاد کند. ایجاد آزمایشگاه مرجع، کار حاکمیتی است و معمولاً به دلیل اینکه کار سودآوری نیست، حاکمیت باید از بخشهای غیردولتی و خصوصی برای این کار حمایت کرده یا خود دولت، این آزمایشگاههای مرجع را ایجاد کند. این کار علاوه بر رفع یکی از نیازهای اساسی کشور، زمینهساز اشتغال بسیاری از نخبگان و جوانان تحصیلکرده کشور خواهد بود.
راهاندازی آزمایشگاههای ملی، زمینهساز اشتغال جوانان تحصیلکرده
«توانایی جوانان باورنکردنی است و باید در همه جا از ظرفیت نیروی جوان کشور استفاده شود؛ حتی با همین مختصر پولی که در انجام پروژهها به آنها داده میشود به دانشگاه آزاد پیشنهاد کردم حالا که تعداد دانشجویان کم شده است و اینهمه استادی داریم که بیکار ماندهاند، میتوانیم از ظرفیت و توانایی اینهمه آدم کار بلد و تحصیلکرده برای حل مشکلات استفاده کنیم. مثلاً از این اساتید برای حل مشکل صنعت استفاده کنیم یا دانشگاه آزاد، مرکزی ایجاد و از اساتید خود برای حل مشکلات صنعت در بخشهای مختلف استفاده کند. تمام مراکز صنعتی و تولیدی طبق قانون باید یک آزمایشگاه مناسب جهت ارتقای کیفی برای خودشان داشته باشند. صنایع ما باید موظف شوند تا آزمایشگاه مخصوص به خود را داشته باشند و اگر سطح کار بزرگتر بود، این مسئولیت به آزمایشگاههای ملی سپرده شود. این پیشنهاد را براساس الگویی که در دیگر کشورها وجود دارد، مطرح کردم.
بسیاری از کشورها آزمایشگاههای ملی (National Labs) دارند. این آزمایشگاههای ملی وابسته به دولت نیستند، ولی به نوعی دولتی محسوب میشوند و درآمدشان را خودشان تأمین میکنند. اولین آزمایشگاه ملی جهان درجنگ جهانی دوم در زمینه تحقیق در صنایع هستهای اوهایوی آمریکا شکل گرفت. برخی از این آزمایشگاهها به قدری وسیع هستند که ۷۰-۶۰ هزار فارغ التحصیل دکترا در آنها مشغول به کار هستند. هرکدام از این آزمایشگاههای ملی مربوط به یک صنعت خاص هستند؛ به عنوان مثال آزمایشگاه ملی یک ایالت مربوط به خودرو است، آزمایشگاه ایالت دیگر مربوط به صنعت دیگری است. این آزمایشگاههای ملی، فارغالتحصیلان دکترا رشتههای مرتبط را جذب کردهاند. یکی از بهترین اساتید دانشگاه در هر رشته هم در مدیریت این آزمایشگاهها حضور دارند و هیچکس از دولت، حق دخالت در کارهای آنها را ندارد.
هر صنعت خودش یک آزمایشگاه دارد، اما به صرفه این است که کار را به آزمایشگاههای تخصصی سپرده شود تا آنها با استفاده از نیروهای متخصص، مشکلات را برطرف کنند و صنعت فقط هزینهها را پرداخت کند و خودش درگیر حل مشکلات نشود. هند، پاکستان یا فرانسه را نگاه کنید. هند یک آزمایشگاه بزرگ مرکزی دارد؛ اما اینجا هیچکس نمیخواهد به این مسئله گوش کند. اینهمه جوان تحصیلکرده بیکار داریم که سرمایهای برای کشور محسوب میشوند. اگر ۱۰ آزمایشگاه ملی در حوزههای مختلف راهاندازی کنیم، بسیاری از این جوانان جذب میشوند.
من میگویم دو موضوع را مسئولین باید مواظبت کنند. یکی ثروتشان است و دیگری خانواده؛ این دو باید سالم باشند. مواظبت خانوادهها از فرزندان خیلی شرط است؛ مواظبت جامعه هم مهم است و مدارس باید اصلاح شوند. مدرسه خیلی مهم است؛ حتی بچهها از خانوادههای ناجور اگر مدرسه خوب درس بخوانند، بچههای خوبی میشوند؛ چون معلم خوبی دارند، چون همکلاسی خوبی دارند، چون محیط تحصیلشان محیط سالمی است. مصیب این شده است که خیلیها دوست دارند فرزندانشان را به مدارس خوب بفرستند، اما نمیتوانند هزینه کنند و شهریه برخی از این مدارس حتی در مقاطع پیش دبستانی و دبستان بسیار بالا است.»
"غول کنکور"؛ کابوس روز و شب داوطلبان ورود به دانشگاه. تا حدود یکی دو دهه قبل و زمانی که تعداد متقاضیان ورود به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی از ظرفیت دانشگاهها بسیار بیشتر بود، این کابوس از سالهای پایانی دبیرستان شروع میشد و امنیت روانی بسیاری از دانشآموزان را تهدید میکرد و گاهی حتی شاهد خودکشی برخی از دانشآموزانی بودیم که در این ماراتن سخت و نفسگیر، ناکام مانده بودند.
اما مصداق "دائماً یکسان نباشد حال دوران" در مورد کنکور هم صدق پیدا کرد و این بار، دانشگاهها و مراکز آموزش عالی با صندلیهای خالی و بدون داوطلب مواجه شدند؛ البته این موضوع برای همه رشتهها صدق نمیکند و برخی رشتهها مثل پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی و برخی دانشگاهها و رشتههای خاص، همچنان پرمتقاضی هستند. قبولی در این رشتهها به مدد وجود مؤسسههای مختلف کنکور که با شهریههای سرسامآور، دانشآموزان را برای موفقیت در این ماراتن، دوپینگ میکنند، امکانپذیر شده است.
پول و ثروت، آینده ملت را تعیین میکند
«دانشگاههای ما را مؤسسههای کنکور میگردانند. اگر این درد را مسئولین دوا نکنند، مصیبت باقی میماند. این مؤسسهها جوانان را آماده میکنند که فقط در کنکور نمره بگیرند و رشتههایی مثل پزشکی قبول شوند؛ اما آن بچهای که در مناطق محروم کشور درس میخواند، پولی ندارد که به این مؤسسههای کنکور بدهد. خودش درس خوانده و هیچ کلاسی نرفته است؛ برای همین بیشتر پذیرفتهشدگان رشتههای علوم انسانی از همین مناطق هستند، زیرا مؤسسههای کنکور، فرمولی برای قبولی در رشتههای علوم انسانی ندارند، ولی برای رشتههای دیگر از جمله پزشکی دارند.
مصیب ما این دو قطبی بودن است و اینکه پول و ثروت، آینده ملت را تعیین میکند، نه معلومات و استعداد!! این مؤسسههای کنکور بچهها را باد میکنند؛ درست مثل ورزشکاری که آمپولهای تقویتی میزند، این کلاسها بچهها را دوپینگ میکنند تا فقط در کنکور (رشتههای خاص) نمره بگیرند. بچهها توی این فرمولها گرفتار شدهاند و چیزی از زندگیشان نمیفهمند. این کلاسهای کنکور با حقهبازی دارند بچهها را دوپینگ میکنند، نه اینکه به علم آنها اضافه کنند.
یک عده از مدرسان کلاسهای کنکور مثل شُومنها هستند؛ در تلویزیون میآیند و میگویند: به شما فرمولی یاد میدهم که میتوانید ۲۰ درصد سؤالهای شیمی را پاسخ دهید. این حرفها خندهدار است. بچهها را فقط فرمولی بار میآورند، بدون اینکه درس را به درستی بفهمند. بچههای آدمهای پولدار را پزشک و مهندس بار میآورند، آن وقت بچه یک کارگر ساده یا روستایی که هزینه این کلاسهای کنکور را ندارد و فقط با توانایی و استعداد خودش درس میخواند ورود به دانشگاه باز میماند. در این مملکت هر کسی که دانش و توانایی کار بیشتری دارد، امکانات کمتری در اختیارش قرار دارد. این ادعای من است و نمونه زیادی در این مورد دارم.
کنکور باید اصلاح یا حذف شود
مسیری که در پیش گرفتهایم، اصلاً مسیر درستی نیست. معتقدم کنکور درست نیست و باید آن را اصلاح یا حذف کرد و دانشآموزان را در مدارس ارزیابی نمود. کنکور الان تبدیل به کلاس کنکور شده است که برای عدهای نان دارد. به بچهها از دبستان میگویند باید برای کنکور آماده شوید و بچه درست رشد نمیکند. سازمان سنجش این موضوع را فهمیده است. دکتر زلفی گل (وزیر علوم) هم این موضوع را متوجه شده است و واقعاً به دنبال راهکار است، اما مجموعه هنوز حذف کنکور را قبول نمیکند. بحث لحاظ کردن معدل در کنکور هم اجرایی شده است؛ اما من اصل موضوع (برگزاری کنکور) را نمی پسندم، حداقل برای مقطع تحصیلات تکمیلی که برای آنها باید کاری کرد.
در کشورهای دیگر امتحانی به نام GRE (آزمونی با هدف سنجش توانایی تحصیلی افراد) برگزار میشود که سؤالهای استاندارد دارد و به زبان انگلیسی است. میتوانیم آزمون GRE را برای دانشجویانی که قصد ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد دارند، برگزار کنیم. این آزمون به زبان انگلیسی است که میتوانیم چند واحد زبان انگلیسی برای دانشجویان در نظر بگیریم یا سؤالهای استاندارد این آزمون به فارسی ترجمه شود؛ به عنوان مثال سؤالهای شیمی را به انجمن شیمی بدهند و بگویند مشابه سؤالهای GRE را برای دانشجویان متقاضی تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته شیمی طراحی کنید. میتوانیم سؤالهای آزمون GRE را در سالهای مختلف بگیریم و براساس آن سؤال به فارسی طراحی کنیم. البته در این مسیر هم باید جلوی فساد گرفته شود و اگر قرار است این کار به انجمنهای علمی واگذار شود، کسی وسط کار آن را به اقوام و دوستان خود نسپارد.
به نظرم طراحی آزمونی مشابه GRE یا سنجش سطح دانش شیمی یا ریاضی دانشجویی که متقاضی تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد این رشتهها است، گزینه خوبی است و معدل کل لیسانس خیلی مدنظر نیست. باید کارنامهای مثل آزمون GRE داشته باشیم و اگر نمرات دروس اصلی خوب بود، دانشجو بتواند در دوره مقطع تکمیلی ادامه تحصیل دهد. کارهای زیادی میتوان در این زمینه انجام داد، که البته ممکن است کار چندان سادهای هم نباشد.»
ادامه دارد ...
نظرات