اینها را «علی بردبار» میگوید، مدیر بنیاد هنری بردبار که قالیهای «هستی» و «هوناز» توسط این گروه هنری بافتهشده و عنوان برترِ اولین جشنواره ملی قالی فاخر را به دست آوردهاند. دو قالی فاخر و عاشقانه که در دامنه کوههای ساوالان بافته و در اصفهان ارائه شدند.
بردبار اعتقاد دارد که هیچچیزی در دنیا به هیچکسی تعلق ندارد و دو قالی «هستی» و «هوناز» در هرکجای دنیا باشند تأثیر خود را خواهند گذاشت چراکه قالی ایرانی، یک زبان است و علاوه بر اندیشهی نشستن بر روی آن و استفادههایش در محیط زندگی، در بستر زندگی، بافتهشده و از یک اندیشه، گرهی ایجادشده و عاشقانهها بر آن اتفاق افتاده است.
به گفته مدیر این بنیاد هنری، روزی عدهای بر این قالیها خواهند نشست و داستانها را از دل قالیها بیرون میکشند، درست مانند هزار قالی قدیمی که داستانهایی در دلِ گره به گره آنها نهفته است و با تو سخن میگویند و میتوان با دیدن و لمسِ آن و از دل گرههایش و از آن تفکری که قالی بر اساس آن بافتهشده، زبانِ دهها و صدها سال قبل را احساس کرد. در این میان، تنها چیزی که میتواند به تو کمک کند عشق است و عشق بینیازی است یعنی همه مسیرِ مستقیمِ بودن را باید اینگونه در نظر گرفت و اگر قسمتی از این مسیر لغزنده باشد شما به «هستی» و به «هوناز» نمیرسید.
داستان «هستی»...
علی بردبار، مدیر بنیاد هنری بردبار با اشاره به استفاده از داستان سیمرغِ منطقالطیر عطار نیشابوری در «قالی هستی» میگوید: داستان سیمرغ در منطقالطیر عطار ازاینقرار است که گروهی از پرندگان برای یافتن پادشاهشان سیمرغ، سفری را آغاز میکنند. در هر مرحله، گروهی از پرندگان از راه بازمیمانند و به بهانههایی پا پس میکشند تا اینکه درنهایت و پس از عبور از هفت مرحله، از آن گروه انبوهِ پرندگان تنها ۳۰ مرغ باقی میمانند و با نگاه کردن در آینه حق متوجه میشوند که سیمرغ در وجود خود آنهاست. درنهایت، پرندگان با این خودشناسی جذبِ جذبه خداوند میشوند و حقیقت را در وجود خویش پیدا میکنند. این داستان در منطقالطیر عطار مبنای بافته شدن «قالی هستی» قرار گرفت.
او ادامه میدهد: «قالی هستی» بر اساس داستان سیمرغ در منطقالطیر عطار نیشابوری طراحیشده است. در طرح این قالی، شمس در مرکز قرار دارد و فرشتههایی به دور شمس رقصانند و نظارهگرِ داستان سیمرغ؛ یعنی تلاش میکنند که انسان به سیمرغ وجود برسد. گویا چنین است که «دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای، فرشتهات به دودست دعا نگه دارد...» و سیمرغ در قالب پرندگان مختلف نشان دادهشده که به سیمرغ وجود در لچک قالی میرسد. در حاشیه دورتادور قالی، فرشتگانی وجود دارند که نظارهگر پهنه هستی هستند و درنهایت، عطار به شمس وجودیِ خود و در ترنج به سیمرغ وجود میرسد.
بردبار با بیان اینکه «قالی هستی» بر اساس نقشههای دستی توسط گروه هنری بردبار طراحیشده است، به علت انتخاب نام «هستی» برای این قالی اشاره و تصریح میکند: آثارِ ما همیشه دارای نام هستند که آن نام باید با اثر سنخیت داشته باشد اما طرح این قالی بهرغم داستان عمیق خود، از روز اول اسم نداشت و فقط موضوع آن بر اساس طرحی از داستان سیمرغ در منطقالطیر عطار شکلگرفته بود. این قالی در شمال غربی ایران و در یکی از روستاهای دامنه کوههای ساوالان بافته شد و «هستی» دختر یکی از بافندگان این قالی بود. در یکی از روزهایی که دار این قالی برپاشده بود و هنوز در این فکر بودیم که خدایا نامش را چه بگذاریم و منتظر یک نام بودیم؛ دختربچه خانوادهای که بافت این قالی را به عهده داشتند کنار دار قالی نشسته بود، من در بدو ورود اسم او را پرسیدم، گفت «اسم من هستی است» و بهاینترتیب «هستی» شد نام این قالی... بهطوریکه در چشمهای هستی هم میشود هستی را دید؛ و من فکر میکنم تمام مسیرهای «قالی هستی» بر محور عاشقانه منطقالطیر عطار پیش رفت.
مدیر بنیاد هنری بردبار با اشاره به اینکه «قالی هستی» دارای ابعاد ۳ متر و ۸۰ سانتیمتر در ۲ متر و ۳۰ سانتیمتر است که از سال ۱۳۹۷ تا ۹۹ بافته شد، میافزاید: رنگآمیزی این قالی بر اساس رنگدانههای طبیعی (گیاهی) بافتهشده و برای بافت آن از پشم دستریس گوسفند زنده ایرانی و از دستچین بهاره استفادهشده است چراکه لطافت و درخشندگی پشمی که گوسفند برای سرخوشیِ خود رها میکند با پشم گوسفندی که کشتار میشود ازنظر رنگرزی و کیفیت، تفاوت بسیاری دارند؛ یعنی هیچ عنصر شیمیایی در بافت «قالی هستی» دخالت نداشته است. «هستی» یک قالی با طراحی منحصربهفرد است که به لحاظ کیفیت در ردیف قالیهای مکتب صفوی قرار میگیرد و مانندِ آن در هیچ موزهای دیده نشده است.
او با اشاره به اینکه «قالی هستی» عنوان برگزیده اولین جشنواره ملی قالی فاخر را به دست آورده است، میگوید: «هستی» با هدف جایزه بافته نشد بلکه با هدف دل و اجرای اصول صحیح قالی ایران بافته شد و بعدازآن در جشنواره ملی قالی فاخر نیز ارائه شد و مقام قالی فاخر در رسته خود را دریافت کرد اما هدف از بافت آن، هدفی برآمده از دل بود و من همیشه گفتهام که آن جایزه تقدیم به خودِ هستی است، یعنی از هستی به خودِ هستی.
بردبار اضافه میکند: در بافتن قالی، مکان و زمان اهمیت بسیاری دارد، «قالی هستی» در طبیعت بکر ساوالان در شمال غرب ایران بافته شد، در خانهای که هرزمان من به آنجا میرفتم بوی عطر گلابگونهاش بهخوبی حس میشد و روح را جلا میداد... «قالی هستی» تأثیر وجودی خود را بر هر بینندهای خواهد گذاشت چراکه وقتی یک مسیر زیبا از پس سختی گذشته باشد کارِ خود را خواهد کرد. این اثر به هویت ما تعلق دارد چراکه همه ما نسبت به هویت و پیشینه خود مسئول هستیم و در مسیر تکامل و کمال، میل به خلقِ بهتر داریم، زیباییهای بسیار خوبی هم در دنیا اتفاق افتاده و ما باید روی رشته موضوعی خودمان یعنی قالی دستباف ایرانی پردههای زیبای بیشتری بیندازیم؛ بنابراین اینکه چه چیزی را و چطور ارائه میکنیم اهمیت بسیاری دارد و ما بهخوبی میدانیم که عاشقی کار سری نیست که سر بر بالین است...
مدیر بنیاد هنری بردبار با بیان اینکه تمام تولیدات ما در شمال غرب ایران انجام میشود، درباره علت انتخاب این منطقه جغرافیایی برای تولید میگوید: چند موضوع موجب تولید در این منطقه شده است؛ اول اینکه ازلحاظ سوقالجیشی اهمیت خاصی دارد، عشایر بکر شاهسوند در آن منطقه زندگی میکنند و ما دستبافهای عشایر را هم تولید میکنیم یعنی تکنیکهای عشایری که در حال ازبینرفتن بود را احیا کردهایم و الآن بافته میشوند؛ مورد بعدی این است که ازلحاظ روستایی و آب و هوایی هم شرایط بکری دارد و چون داستان قالی به نحوی است که یک داستان در پشت نهان دارد به نظر من شاید در شهرها نمیتوان آن را بافت یعنی زندگی شهری و اجتماع و روزمرگی و موضوعات مختلف زندگی، تفکر و اندیشه آدمی را به سمت موضوعات دیگری سوق میدهد و ذهن در آن خلسهی دل نیست و تأثیر این موضوع روی رقص گرهها بسیار مهم است، یعنی من آن تأثیری که یک اثر باید بگذارد را حس نمیکنم و برعکس، این تأثیر در روستاها بیشتر حس میشود؛ به نظر من همیشه گنجها در پس رنجها و در دوردستها بوده است یعنی در دسترس نبودهاند چراکه حس محیط و حس افکار در بافت تأثیر خواهد گذاشت. انرژی کسانی که «هستی» و «هوناز» را بافتند روی سطح این قالی هم پراکنده است و نشان میدهد که «هستی» را در یک آرامش فکر و روح و روان بافتهاند و این آرامش را میتوان روی قالی حس کرد.
او تأکید میکند: کلیت موضوعِ «قالی هستی» و همه قالیهایی که میبافیم عاشقی است و من اسم بافتههایمان را دلبافته میگذارم، برای دلم بافته میشوند، اثر تجاری نیست، اگرچه تجارت هنر مبحث مهمی است اما این قالیها دلبافتههای ما هستند و ما باید در رشته خودمان یعنی قالی ایرانی نسبت به وظیفه که داریم خدمت کنیم و هر کاری که انسان انجام میدهد در درجه نخست وظیفه و خدمتی در حق خودش است و در مسیر زیبای قالی ایرانی، حالِ دل ما هم بسیار خوب خواهد شد.
داستان هوناز...
بردبار با بیان اینکه «هوناز» نام قالی دیگری از تولیدات گروه هنری بردبار است که در ردیف قالیهای تمام ابریشم، برنده جایزه ملی اولین جشنواره قالی فاخر شده است، میگوید: «هوناز» در لغت به معنی ناز و کرشمه الهی است. «قالی هوناز» یک اثر منحصربهفرد ازنظر رنگرزی بر ابریشم است که مقوله رنگرزی، داستان عاشقانهای است و هر قسمت از مراحل اثر از ایده و طراحی و رنگرزی و مسیر ِبافت، زیبایی خود را دارد. داستان رنگرزی گیاهی رمان عاشقانه دل بر تار است و در این میان، خالق رنگها خداوندی است که همه رنگها را از بیرنگی آفریده است و در این میان، «قالی هوناز» ناز و کرشمه الهی است که آسمان زیبای خداوندی در آن رنگشده است.
او ادامه میدهد: هرکدام از رنگهای «قالی هوناز» پروسه خود را دارد و صبر و تخصص خودش را میخواهد. هر رنگ مانند یک مراسم یک آیینی است، مثلاً رنگ سبز در هر اثر یا هر بافته، آیین خودش را دارد و بههمین دلیل است که در قالی، دو رنگ سبزِ یکسان وجود ندارد، چراکه رنگ بر اساس آن اندیشه و افکاری شکل میگیرد که برای اثر درنظرگرفته شده است. رنگ آبی در «قالی هوناز» با آبی در «قالی هستی» یکی نیست و هیچ آبی مثل هم نیست چون در اصل ما میخواهیم از بیرنگِ وجود به رنگ برسیم و شاید دیدِ رنگها در هر چشمی متفاوت است یعنی شاید نوع دیدنِ یکسری رنگهای آبی یا سبز یا قرمز یا هر رنگ دیگری در چشمهای ما فرق میکنند و این واقعاً در رنگ اتفاق میافتد؛ رنگ یک حس و یک اندیشه است.
مدیر بنیاد هنری بردبار با اشاره به طرح موجود در «قالی هوناز» اضافه میکند: در طرح «قالی هوناز» محرابی وجود دارد که در یک نقطه به صفر و از طرف دیگر به آزادی و رهایی میرسد. محراب یعنی رسیدن به وحدت و به آن نقطهای که بالاتر از آن نیست. آن عظمت، قدرت و آن خداوند به یک نقطه ختم نمیشود بلکه ما به نقطهای برای تمرکز میرسیم و نامش را محراب میگذاریم و این نظر شخصی من است و نه از بُعد مذهبی بلکه از بُعد آزادگی به آن نگاه میکنم. ما در همه عبادتها به یک نقطه میرسیم و آن محراب است. از سوی دیگر، رقصی که با موتیفهای قالی ایران در وسط قالی هوناز طراحیشده رقص نمادین دختری آزاد در شاخ و برگ و اسلیمیهای وجود است که از طرف دیگر به آزادی میرسد یعنی از یک راه به محراب و نیایش و صفرِ خداوندیِ خود و از طرف دیگر به عظمت مافوق خداوندیاش میرسد مانند آن ستارهای که پیدا شد و ذهن بشر، میلیونها سال از آن دور است؛ اما بالاتر از آن محرابی که خداوند با آن عظمت برای ما نشان داده و مشخصهای برای رهایی و آزادی و بیانتهایی وجودش است که این موضوع در «قالی هوناز دیدهشده است.
او خاطرنشان میکند: موضوع و ترکیب رنگهای «قالی هوناز» و اسلیمیهای دور محراب، هویتی از قالی ایرانی است؛ ما با حفظ اصالتها و هویتها طراحی میکنیم یعنی نمیخواهیم هویتها و اصالتهایمان را از بین ببریم ولی بر پایان اصالتها تعصب نداریم چراکه اصالتها میتواند به کمال برسد و به نظر من رنگهایی که امروز در «قالی هوناز» دیدهشده رنگهایی است که شاید با رنگهای سه سال قبل یعنی قبل از به وجود آمدن کرونا متفاوت بوده و بعد از کرونا هم تغییر کرده است؛ چراکه هر ثانیه از طبیعت، یک حالت و یک رنگ است و به نظر من رنگ است که بر نقش، جلوه دیگری میبخشد و ما این موضوع را در دلبافته هوناز دیدیم؛ رنگهای قالی هوناز از سطح بسیار بالایی برخوردارند.
بردبار میگوید: هوناز را «اعظم» بافت، در شمال غرب ایران... سپس تأکید میکند: قالی را عشق میبافد، قالی را فخر میبافد، قالی را آزادگی میبافد، قالی را کرامت انسانی میبافد، قالی را فقر نمیبافد و اگر یک قالی را فقر بافت ما فقیرش کردهایم. من همیشه میگویم هنر زمانی جلوه پیدا میکند که همهی مسیر درست باشد. ما معمولاً به قالی ایرانی مسیر فقر میدهیم درحالیکه ما مسئول آن هستیم و اگر آن را فقر بافت ما فقیرش کردهایم. این فخر، متعلق به من نیست، متعلق به همه است و من فقط واسطهاش بودهام اما خودش انتخاب میکند که به دیدن زیباییِ مسیر برویم و قطعاً برای دیدن زیباییِ مسیر باید همه این مسائل پشت سرهم درست باشد و مثل فخر، اگر فقر هم قالی را ببافد بازهم ما آن را فقیر کردهایم.
مدیر بنیاد هنری بردبار تصریح میکند: اگر دو قالی «هستی» و «هوناز» جایزه گرفتهاند اینطور فکر شده که یک روز گذرگه خسروان شوند، روزی عدهای بر این قالیها خواهند نشست و داستانها را از دل قالیها بیرون میکشند، درست مانند هزار قالی قدیمی که داستانهایی در دل گره به گره آنها نهفته است و با تو سخن میگویند و میتوان با دیدن و لمسِ آن بافته و از دل گرههایش و از آن تفکری که قالی بر اساس آن بافتهشده، زبانِ دهها و صدها سال قبل را حس کرد. در این میان، تنها چیزی که میتواند به تو کمک کند فقط عشق است و عشق بینیازی است یعنی همه مسیرِ مستقیمِ بودن را باید در این مسیر در نظر بگیری و اگر قسمتی از این مسیر لغزنده باشد شما به «هستی» و به «هوناز» نمیرسی.
او ادامه میدهد: منطقه بافت یک قالی باید مشخص شود، دو قالیِ «هستی» و «هوناز» در منطقه شمال غرب ایران اما در مکتب صفوی بافته شدند و اصفهان پایتخت صفوی است. من اصفهان را یک موزهی جهانی میبینم. حکومت صفوی، هنرمندانِ گوشه و کنار این مرزوبوم را در اصفهان جمع کرد و هنرِ زیبای ایرانزمین را در اصفهان به جهان نشان داد و نقشجهان شکل گرفت. امروز هر هنرمندِ این شهر مسئول ارائه هنرهایی فاخرتر از صفوی است و کسی که در این شهر زندگی میکند و در مسیر هنر قدم میگذارد مسئولیت بسیاری دارد. در اصفهان میشود همهی حسهای صفوی در هنر را احساس کرد، بنابراین مرکز ارائه قالی هم باید اصفهان باشد چون پایتخت صفوی است و ما هم تمایل به این داشتیم که صدای هنر ایران از نقشجهان به جهان برسد چراکه نقشجهان گذر تاریخی ایران است و هر محقق، جهانگرد و هرکسی که اراده سفر به ایران میکند قطعاً از اصفهان گذر خواهد کرد و اینجا گذری از هنر ایران است؛ ازاینرو باید روی ارائه هنر در اصفهان بسیار کار شود چراکه صدای هنرِ دنیا و البته نقشجهان است.
بردبار با تأکید بر اینکه هیچچیزی به هیچکسی تعلق ندارد، میافزاید: من نمیتوانم خودم را متعلق به «قالی هستی» بدانم چون هستی متعلق به همه است. هیچچیز در دنیا به تو تعلق ندارد. «قالی هستی» هرکجای دنیا باشد کار خودش را خواهد کرد و تأثیر خود را خواهد گذاشت و هدف و معنی قالی همین موضوع بوده است، چراکه عاشقانهها بر قالی ایرانی اتفاق افتاده است. قالی یک زبان است که علاوه بر اندیشهی نشستن بر روی آن و استفادههایش در محیط زندگی، در بستر زندگی بافتهشده و از یک اندیشه، گرهی ایجادشده است.
مدیر بنیاد هنری بردبار با اشاره به انتخاب نامهای زنانه برای قالیهای «هستی» و «هوناز» میگوید: خدا هیچچیزی را بدون دلیل به ما نداده و در این میان، چشم هم برای دیدن است. وقتی در مسیر طبیعت راه میروید، وقتی باران میآید بهخصوص در طبیعت شمال غرب رنگ ایران، خاک، رنگ عجیبی دارد. خاک در کویر یک رنگ و در کوهستان رنگ دیگری دارد، ولی زمین در تفکر ما به معنای رود و دشت و کوه است. زمین، زن است، زایش است و در آن زایش اتفاق میافتد و آن لحظهای که میخواهی رنگها را در نقشه قالی انتخاب کنی باید به همه این موضوعات فکر کنید و یکی از موضوعاتی که درنتیجهی آن زیبایی حاصل میشود این است که هر چیزی سر جای خود قرار بگیرد و دراینبین، بزرگترین معلم انسان هم طبیعت است، طبیعت همهچیز را به تو داده است.
انتهای پیام
نظرات