• پنجشنبه / ۶ مهر ۱۴۰۲ / ۱۳:۳۳
  • دسته‌بندی: قم
  • کد خبر: 1402070603965
  • خبرنگار : 50455

خاطراتی که برای همیشه ماندگار است

خاطراتی که برای همیشه ماندگار است
عکس تزئینی است

ایسنا/قم هفته دفاع مقدس برای همه یادگار روزهایی است که مردم میهن اسلامی ما با ایمان و شجاعت، ایثار و از خود گذشتگی توانستند در برابر قدرت‌های استکباری جهان بایستند و حماسه‌ای خلق کنند که می‌توان گفت تا امروز و برای همیشه بخشی از هویت ما ایرانیان به واسطه آن تعریف می‌شود.

دفاع مقدس حماسه‌ی ماندگاری است که مادران این سرزمین با صبر و بردباری و از خود گذشتگی خلق کردند، فرزندان خودشان در راه دفاع از میهن فدا کردند و در برابر دشمنان خم به ابرو نیاوردند.

همزمانی آغاز سال تحصیلی و هفته دفاع مقدس یادآور فرزندان غیوری است که به جای قلم و انجام تکالیف مدرسه تفنگ به دست گرفتند و تکلیف خود را دفاع از ملت و میهن دانستند تا فرزندان ما امروز در سایه امنیت به تحصیل، کار و زندگی بپردازند.

هفته دفاع مقدس فرصتی است تا شناخت بیشتری از زندگی شهدا پیدا کنیم، شهدایی که جانشان را نثار کردند، تا جان دیگران به خطر نیافتد. در همین راستا با حضور در خانه یکی از شهدا با مادرش به گفت‌وگو پرداختیم.

- ایسنا: خودتان را معرفی کنید؟

ربابه کرمانیان احمدآبادی مادر شهید محمدرضا صداقت هستم.

- ایسنا: از پسرتان برای ما بیشتر بگویید؟

محمدرضا اولین فرزندم بود که شهریور سال ۱۳۴۶ در قم به دنیا آمد؛ وقتی که پسرم را باردار بودم با شوهرم به مشهد رفتیم و همانجا تصمیم گرفتیم که اسم او را محمدرضا بگذاریم.

 او ۱۶ مرداد سال ۱۳۶۵ در جبهه غرب(مهران) به شهادت رسید. پسرم دو ماه در پادگان تهران بود و بعد از دوره آموزشی به جبهه غرب اعزام شد.

- ایسنا: اولین باری که پسرتان می‌خواست به جبهه برود چه احساسی داشتید و با او مخالفت هم کردید؟

همیشه به می‌گفت که می‌خواهد به جبهه و خط مقدم برود و بیسیم چی شود، اما وقتی این حرف‌ها را می‌شنیدم دلم طاقت نمی‌آورد و با او مخالفت می‌کردم و می‌گفتم الان باید درس بخوانی. هر وقت دیپلم گرفتی و به سن سربازی رسیدی به جبهه برو. اما او خیلی اصرار داشت زودتر به جبهه برود.

پسرم که می‌دانست من و پدرش مخالفیم که او قبل از اتمام تحصیل به جبهه برود، یک روز تصمیم می‌گیرد به مدرسه نرود و خودش برای رفتن به جبهه اقدام کند و کیف و کتاب‌اش را پیش یکی از آشنایان گذاشته بود و گفته بود اگر تا ظهر نیامدم این را به مادرم تحویل بده و بگو که محمدرضا به جبهه رفته است.

نزدیک ظهر کیف و کتاب‌اش را آوردند. دیگر چاره‌ای نداشتم او را به خدا سپردم؛ اما غروب بود که گفتند محمدرضا برگشته و قبول نکردند که او را به جبهه ببرند اما خجالت می‌کشد به خانه بیاید. بیرون رفتم و به پسرم گفتم بیا خانه .حالا که اینقدر دوست داری به جبهه بروی ما هم رضایت می‌دهیم که بروی.

محمدرضا عشق رفتن به جبهه را داشت حتی یکبار برایم تعریف کرد که خواب دیده با یکی از دوستان خود در باغی سرسبز قدم می‌زنند و بالاخره خواب‌اش تعبیر شد و به شهادت رسید.

خاطراتی که برای همیشه ماندگار است

- ایسنا: چگونه متوجه شدید که پسرتان شهید شده است؟

در فاصله این دو ماه که محمدرضا در جبهه بود خواب‌های بدی می‌دیدم و مدام صدقه می‌دادم. همیشه نگاهم به در بود که پاسداری بیاید و خبر شهادت پسرم را برایم بیاورد.

روز قبل از آوردن خبر شهادت پسرم دلم آشوب بود و خودم را با کار خانه سرگرم می‌کردم. البته متوجه شدم که همسایه‌ها با هم صحبت می‌کنند و گاهی هم به من اشاره می‌کردند؛ می‌دانستم اتفاقی افتاده، اما باور نمی‌کردم. روز بعد به ما اطلاع دادند که محمدرضا به شهادت رسیده است.

محمدرضا ۱۷ سال و ۵ ماه داشت که خبر شهادتش را برای من آوردند.

- ایسنا: آخرین دیدار با پسرتان را قبل از شهادت به یاد دارید؟

آخرین باری که قبل از شهادت محمدرضا او را دیدم همان زمانی بود که به جبهه غرب اعزام شد؛ او فرصت نکرد که مرخصی بگیرد.

یکی از همرزمان او که اتفاقا همسایه ما بود گفت که او قبل از شهادت تصمیم گرفته بود مرخصی بگیرد اما این فرصت را پیدا نکرد و همان روز مجروح شد.

- ایسنا: از نحوه شهادت پسرتان اطلاع دارید؟

یکی از همکلاسی‌هایش که با او به جبهه رفته بود برایم تعریف کرد وقتی محمدرضا برای نماز  ظهر می‌رود که وضو بگیرد دشمن تیراندازی می‌کند یک ترکش به سر و یکی هم به دست پسرم اصابت کرده است. در سه بیمارستان هم بستری می‌شود، اما نمی‌توانند برای او کاری بکنند و پسرم شهید می‌شود.

- ایسنا: مهم ترین ویژگی اخلاقی شهید را به عنوان یک مادر چه می‌دانید؟

خیلی مهربان و خوش اخلاق بود.

- ایسنا: از نسل جوان امروز چه انتظاری دارید؟

راه شهدا را با قوت ادامه دهند.

- ایسنا: هنگام دلتنگی برای او چه می‌کنید؟

در چند سال اولی که پسرم شهید شده بود خیلی خوابش را می‌دیدم و آرام می‌شدم اما حالا کمتر خواب پسرم را می‌بینم.

هر وقت دلتنگ او می‌شوم در تنهایی خودم گریه می‌کنم و بر سر مزارش می‌روم؛ البته حالا کمتر می‌توانم به سر مزار بروم و حتما نیاز دارم که یکی از فرزندانم مرا ببرد و کمکم کند.  

- ایسنا: می‌توانیم وصیتنامه شهید را ببینیم؟

از محمدرضا وصیت‌نامه‌ای در دست ما نیست؛ بعد از شهادت‌اش متوجه شدیم که می‌خواسته نزد یکی از افراد محله وصیت‌نامه بنویسد اما به او گفته بوده که سن کمی دارد و نیازی به نوشتن وصیت‌نامه ندارد.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha