بهروز اکبری در گفتوگو با ایسنا ضمن تبریک سالروز شکست حصر آبادان در عملیات ثامنالائمه(ع)، اظهار کرد: عشقی که به ارتش داشتم، باعث ورودم به این مسیر شد و اگر اکنون بخواهم شغلی را انتخاب کنم، بیشک ارتشی خواهم شد. بعد از سه سال تحصیل در دانشگاه افسری، با مدرک لیسانس فارغالتحصیل و برای انجام وظیفه وارد ارتش شدم. بعد از سپری کردن یک سال به عنوان دوره آموزشی، وارد یگانهای ارتش شدم و کار خود را با عنوان فرمانده گروهان آموزشی در پادگان ۰۴ بیرجند آغاز کردم. در همان درجه ستوانی که آن موقع داشتم، به مرور به سال ۱۳۵۷ و انقلاب اسلامی ایران نزدیک شدیم. در جریانات این سال با مردم بودم و جلوی آنها قرار نگرفتم.
وی افزود: دفاعی که با حمله دیکتاتوری صدام و با پشتیبانی تمامی دنیا بر علیه ایران آغاز شد، دفاعی بود که هر دقیقه و ثانیه آن برای ایرانیان غرورآفرین است. در روز ۳۱ شهریور، دیوانهای به نام صدام با حضور در پادگانی در عراق و شلیک گلولهای به سمت ایران جنگ تحمیلی را آغاز کرد.
این سرتیپ دوم ستاد ارتش ایران ادامه داد: عملیاتی که صدام علیه ایران آغاز کرد، عملیاتی با امکانات ۳ سپاه به استعداد ۱۲ لشکر مکانیزه، ۴۵ تیپ مستقل، حدود ۸۰۰ قبضه توپ، ۵۴۰۰ دستگاه تانک، ۴۰۰ هلیکوپتر و ۳۰۰ هواپیما و چند صد قبضه توپ هوایی بود. یعنی در همان روز اول و دوم جنگ، بر سر خرمشهر و آبادان سه بار بمب ریختند و ۱۱ فرودگاه کشور نیز بمباران شد. این اعلام تجاوزی در سطح بینالملل بود. در دومین روز نبرد خرمشهر، ۶۰ شهید و ۱۱۰ مجروح تقدیم کشور شدند. در همین روز مقاومت جانانه ۳۴ روزه خرمشهر آغاز گشت.
اکبری با اشاره به شرایط ایران در زمان آغاز جنگ، بیان کرد: در آن زمان انقلاب اسلامی در دوران ابتدایی و نوپایی خود قرار داشت و از نظر سیاسی هنوز جایگاه مناسبی پیدا نکرده بود. همچنین ایران در بعد نظامی مشکلات خاصی داشت، کاهش مدت زمان سربازی باعث کاهش نیروی ارتش شده و ارتش ۴۵۰ هزار نفری ایران به ۲۵۰ هزار نفر تقلیل یافته بود. در داخل پادگانها نیز نوع مدیریت مناسب نیروهای نظامی نبود و بسیاری از فرماندهان رده بالای ارتش دستگیر و برخی اعدام یا عزل شده بودند، در این وضعیت حتی طرح انتقالات و جابهجایی غیرتخصصی فرماندهان نیز ابلاغ میشد. در چنین شرایطی ارتش ایران با یک جنگ نابرابر روبهرو شد.
وی ادامه داد: سپاه پاسداران به عنوان یک سازمان انتظامی و با هدف امنیت شهرها و حفظ دستاوردهای انقلاب تشکیل شده بود، یعنی سازمانی رزمی نبود. سپاه در هر شهری قرار داشت و سازمانی برای جنگ منظم رزمی محسوب نمیشد. اما با این وجود فرماندهان و سربازان سپاه پایکار آمدند و عملیاتهای زیادی را طرح و اجرا کردند.
اکبری با اشاره به درگیریهای غرب کشور همزمان با جنگ تحمیلی در خوزستان، افزود: جوانان ارتشی که بعد از سال ۵۶ فارغالتحصیل شده بودند هم تمرینات نظامی و تجربههای عملی را انجام نداده بودند، به همین علت اعزام سربازان منقضی، سال ۵۶ صورت گرفت. اکثر این اعزامیها مسئولان و مدیران اداری بودند که کار کردن با آنان در جنگ سختیهای خودش را داشت، اما عشق به ایران همه ما را با هم متحد میکرد.
وی با اشاره به اقدامات ضدایرانی صدام پیش از آغاز جنگ مستقیم با جمهوری اسلامی، اظهار کرد: صدام قبل از اینکه جنگ علیه ایران را شروع کند، زمینهسازیهای مهمی در کشور خود اعم از اخراج حدود ۵۰ هزار ایرانی، دادن پناهندگی به ایرانیهای فراری، ایجاد شبکههای رادیویی به زبانهای مختلف اقوام ایرانی، چاپ نقشههای جعلی و... انجام داده بود. علاوه بر تمامی این اقدامات صدام نیروهای ذخیره خود را هم اعزام کرده بود که با تمام قوا با ایران بجنگند.
این فرمانده دفاع مقدس با بیان اینکه در زمان جنگ در تنگناهای اقتصادی به سر میبردیم، اضافه کرد: زیرا صادرات نفت تحریم شده بود و صنایع ما به صورت کامل فعال نبود. در تمامی موارد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و نظامی در شرایط مطلوبی نبودیم و آمادگی آغاز جنگ را نداشتیم.
نگرانی از نفوذ انقلاب اسلامی در عراق
اکبری با اشاره به موضعگیریهای حکام منطقه در قبال انقلاب اسلامی، بیان کرد: نوع حکومتی که صدام و بقیه حکام در منطقه پیش گرفته بودند، باعث میشد که نسبت به انقلاب اسلامی و نفوذ آن در بقیه جهان ترس و نگرانی داشته باشند و به همین علت صدام جنگ را علیه ایران آغاز کرد تا انقلاب اسلامی را در رسیدن به اهداف خود ناکام بگذارد. دلیل اصلی نگرانی صدام، تشیع ۷۰ درصد مردم عراق و همسایگی این کشور با ایران بود.
وی با بیان اینکه صدام سه منطقه از ایران را هدف قرار داده بود، عنوان کرد: در منطقه شمال غرب، صدام ارتفاعات مرزی ایران را برای استقرار ارتش عراق پیشبینی کرده بود تا با کمک گرفتن از شرایط و گروهکهای نظامی در کردستان، بتواند پیشروی بهتری داشته باشد که به این هدف خود دست یافت. در منطقه دوم یا همان منطقه میانی که شامل کرمانشاه و ایلام میشود، پیشبینی ارتش عراق پیشروی تا شهر کرمانشاه بود و میخواستند شهرهای مرزی را تصرف کنند تا به این شهر برسند، اما با دفاع جانانه نیروهای ارتش، سپاه و مردم روبرو شدند و نتوانستند به هدف خود دست یابند. منطقه سوم هم جبهه جنوبی بود و صدام میخواست تا ماهشهر پیشروی کند که بتواند سهم عراق از سواحل خلیج فارس را افزایش دهد، اما بازهم نتوانست تا این مرحله وارد ایران شود.
سرتیپ دوم ستاد ارتش گفت: خرمشهر و مردمان آن نماد دفاع و مقاومت هستند. در روزهای آخری که مردم ساکن خرمشهر، این شهر را ترک میکردند بر روی دیوارهای شهر با اسپری نوشته بودند «به خرمشهر بازمیگردیم» و دوستان میگویند که عراقیها هم در بعضی از کوچهها نوشته بودند «آمدهایم که بمانیم». این تقابل و نوشتههای روی دیوار حکایت از غیرت و مقاومت مردم ایران داشت. بعد از آزادسازی خرمشهر توسط ایرانیان، تابلویی در ورودی شهر خرمشهر نصب شد با نوشته «به خرمشهر خوش آمدید، جمعیت ۳۶ میلیون نفر». این نوشته حاکی از این بود که ۳۶ میلیون ایرانی همه با هم تلاش کردند تا این شهر را از اشغال دشمنان عراقی آزاد کنند.
اکبری با بیان اینکه در جنگ تحمیلی، همزمان از زمین، دریا و هوا به ایران حمله میشد، اظهار کرد: عکسالعمل نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی در همان روز اول جنگ یعنی ۳۱ شهریور به نمایش گذاشته شد و چهار جنگنده ایرانی از پایگاه بوشهر به پرواز درآمدند و دو پایگاه از عراق را در چند نوبت بمباران کردند و سالم به خاک ایران بازگشتند. فردای ۳۱ شهریور یعنی یک مهر ماه نیز۲۰۰ فروند هواپیما از خاک ایران از شهرهای مختلف به پرواز درآمدند و ۱۴۰ فروند وارد خاک عراق شدند و بیش از ۱۲ پایگاه و فرودگاه عراق را بمباران کردند. این عملیات که سایه البرز نام داشت، در تاریخ دفاع مقدس با افتخار ثبت شد. بعد از این عملیات، نیروی هوایی ایران با اقتدار به بمباران مناطق تجاری و اقتصادی پرداخت.
وی افزود: همچنین دلاورمردان نیروی هوایی ایران در سال اول جنگ اتفاقی را رقم زدند و عملیاتی را انجام دادند که در تاریخ جنگهای هوایی دنیا بیسابقه است؛ این عملیات که به عنوان جنگ «فانتومها» معروف است، یکی از دو عملیات موفق هوایی در جهان است که در دانشگاههای نظامی تدریس میشود. در این عملیات ۸ جنگنده ایرانی به هدایت خلبان براتپور از داخل پایگاه ایران به پرواز درآمدند و چهار مرتبه در آسمان سوختگیری کردند، دوبار در مرز مشترک عراق و سوریه بدون ارتباط رادیویی و در ارتفاع پایین با سرعت بالا پایگاهی را بمباران و بیش از ۴۵ هواپیمای عراقی را منهدم کردند. نکته جالب ماجرا اینجاست که تمام این ۸ جنگنده سالم بازگشتند.
حذف نیروی دریایی عراق از صحنه جنگ
سرتیپ دوم ستاد ارتش همچنین با اشاره به عملیاتهای دریایی ایران در سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی، اضافه کرد: دلاورمردان نیروی دریایی نیز ابتدا با انجام عملیاتهای «اشکان» و «شهید صفری»، توانستند در ۷ آبانماه سال ۵۹ عملیات معروف «مروارید» را با پشتیبانی نیروی هوایی انجام دهند. طی این عملیات صدور نفت عراق از داخل خلیج فارس ممنوع اعلام و نیروی دریایی عراق از صحنه جنگ حذف شد.
اکبری با بیان اینکه جنگ سه مرحله داشت، اظهار کرد: مرحله اول متوقف کردن دشمن بود که در چند ماه اول به همت نیروهای زمینی محقق شد. مرحله دوم عقب راندن دشمن و سومین مرحله بیرون راندن دشمن از خاک جمهوری اسلامی ایران بود. برای بیرون راندن دشمن عملیاتهای گوناگونی در سال اول جنگ انجام دادیم و گاه شکست خوردیم و گاه پیروز میدان شدیم. اما تمام این موارد تجربهای برای ایرانیان و باعث شکلگیری یگانهای جدید ارتش شد.
کشته شده ۲۰۰۰ نفر از نیروهای دشمن در عملیات ثامنالائمه
وی با بیان اینکه با توجه به این موارد و با نظامی شدن سپاه پاسداران، عملیاتهای مهمی را طرحریزی کردیم که اولین آنها، عملیات مهم و مقدس «ثامنالائمه(ع)» بود، گفت: برای عملیات شکستن حصر آبادان یگان عمدهای نیاز بود، یگانهای لشکر ۲۱، ۶۴ و... ارتش درگیر عملیات بودند، یگانهای لشکر ۷۷ مشهد هم به مناطق عملیاتی اعزام شده بودند، به عنوان مثال گردان ۱۴۷ در سوسنگرد، گردان ۱۳۳ در آبادان و... بودند، اما قرارگاه و ستاد لشکر ۷۷ هنوز در مشهد بود.
این فرمانده دفاع مقدس ادامه داد: بنابراین با شناختی که ستاد ارتش از لشکر ۷۷ داشت، بر روی آن برای این عملیات متمرکز شد و این لشکر را انتخاب کرد، زیرا لشکر و ستاد آزاد بودند و درگیر عملیات نشده بودند، علاوه برآن استقرار لشکر در جوار امام هشتم(ع) در روحیه آنان مؤثر بود، همچنین این لشکر در جریان انقلاب آسیب جدی ندیده بود و تنها فرماندهان آن جابهجا شده بودند. بدین ترتیب این لشکر انتخاب شد و در اسفندماه ۱۳۵۹ براساس ابلاغ ستاد ارتش به لشکر ۷۷، خیلی سریع در منطقه جنوب حضور یافت.
اکبری اضافه کرد: بنابراین لشکر ۷۷ با جمعآوری یگانهای خود از مناطق مختلف، حضور چندین گردان از یگانهای دیگر ارتش و ۲۴۰۰ نیرو از سپاه و بسیج سازمان یافت و عملیات ثامنالائمه در ساعت یک دقیقه بامداد پنجم مهرماه سال ۱۳۶۰ با رمز «نصر من الله و فتح قریب» در نهایت غافلگیری اجرا شد. پس از ۴۰ دقیقه اولین یگان لشکر بر سر سنگرهای دشمن بود و در ساعت ۶:۲۰ دقیقه روز بعد کل منطقه عملیاتی پاکسازی شد، این عملیات از جمله عملیاتهای موفق دوران دفاع مقدس است که با کمترین تلفات در سریعترین زمان صورت گرفت.
وی با بیان اینکه در عملیات ثامنالائمه موفق به پاکسازی شرق رودخانه کارون شدیم و ۱۵۰ تا ۲۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران آزاد شد، افزود: همچنین آبادان عزیز هم پس از ۳۴۸ روز از محاصره دشمن درآمد. در این روزها تنها از طریق دریا و هوا میتوانستیم از نیروهایمان در داخل آبادان پشتیبانی کنیم و دسترسی زمینی به داخل شهر که در محاصره دشمن بود، نداشتیم.
سرتیپ دوم ستاد ارتش با اشاره به گفته صدام در کنفرانس طائف با این مضمون که «حمله به ایران برای نیروهای عراقی یک تفریح است»، بیان کرد: چنین نادانی و غروری او را فراگرفته بود. در جریان عملیات ثامنالائمه ۱۷۰۰ نفر از نیروهای دشمن اسیر شدند و در ماهشهر پیش روی فرماندهان ایرانی رژه رفتند و سرهنگ جوادی، یک ساعت به زبان عربی آنها را نصیحت کرد و این وقایع در شبکههای تلویزیونی دنیا پخش شد. عراقیها در این عملیات ۲۰۰۰ کشته دادند و همچنین توانستیم ۱۸۰ تانک و ۳۰۰ دستگاه خودرو از آنان به غنیمت بگیریم و در عملیاتهای بعدی علیه خودشان استفاده کردیم.
اکبری با اشاره به شهادت افرادی همچون شهیدان «سرهنگ تولایی»، «سرهنگ نستوه» و «فرامرز عباسی» در عملیات ثامنالائمه، گفت: نتیجه این عملیات خروج آبادان از محاصره دشمن بود. ثامنالائمه اولین عملیات کلاسیک نظامی ما بود که توانستیم در کوتاهترین زمان با کمترین تلفات آن را انجام دهیم و چراغ راهنمای عملیاتهای بعدیمان شد و اعتماد به نفس و خودباوری در رزمندگان ایجاد کرد.
بیش از۵۰۰۰ شهید از لشکر ۷۷
وی با اشاره به در رأس بودن لشکر ۷۷ در دوران دفاع مقدس، بیان کرد: آمار شهدای این لشکر حدود ۵۳۰۰ نفر، مجروحان ۱۵ هزار و ۹۰۰ نفر و اسیران ۲۸۰۰ نفر است. پس از عملیات ثامنالائمه شهید صیاد شیرازی که فرماندهی قرارگاه عملیاتی غرب را به عهده داشت، به سمت فرماندهی نیروی زمینی درآمد و عملیاتهای «طریقالقدس»، «فتحالمبین» و «بیتالمقدس» را به طور مشترک با سپاه انجام داد که عملیات بیتالمقدس منجر به آزادی خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱ شد.
این فرمانده دفاع مقدس تأکید کرد: علت و انگیزه این موفقیتها حضور و هدایت حضرت امام خمینی(ره) بود که جنگ را با باورهای اعتقادی جوانان ایرانی در هم آمیختند و حضور گسترده جوانان موتور محرکه پیروزی در جنگ شد. برای انجام عملیاتها، پل معلقی به طول ۱۳ هزار و ۸۰۰ متر را بر روی هور ساختیم. همچنین پل معروف بعثت را بر روی اروند رود خروشان زدیم که نه پایهای داشت و نه مهاری از بالا و قابلیت تحمل وزنی ۷۰ تنی را داشت. تمام اینها به همت متخصصین ایرانی ساخته شد.
اکبری با بیان اینکه مردم ایران جنگ را اداره میکردند، اظهار کرد: از کودکی که برایم کمپوت به جبهه فرستاد تا ناخنگیری که هنوز به یادگار دارم، همگی در دفاع مقدس یاریدهنده ما بودند تا ایران عزیزمان را بیمه کردیم و همین باعث شد که دشمن دیگر جرات طمع به ذرهای از خاک ایران را نداشته باشد.
وی با بیان اینکه ارتش جمهوری اسلامی ایران در ۳۴ روز نخست جنگ ۱۷۲۰ شهید، ۲۰۰۰ مجروح و ۸۰۰ نفر مفقودالاثر تقدیم کرد، گفت: بر اساس یک محاسبه ریاضی صورتگرفته، برای آزادسازی هر یک کیلومترمربع از خاک ایران ۷۲ لیتر خون شهید ریخته شده است و ۱۴ شهید، ۴۴ جانباز و ۳ آزاده ایثار کردند تا یک کیلومتر مربع از خاک این سرزمین آزاد شود.
این فرمانده دفاع مقدس همچنین با اشاره به تأثیرگذاری خلبانان ارتش جمهوری اسلامی، بیان کرد: شاید از ایشان کمتر سخن گفته شده باشد، اما باید دانست خلبانان بسیار در جنگ تأثیرگذار بودند و شهدای بسیار زیادی هم تقدیم کردند. ما خلبانان شاخصی در دوران دفاع مقدس داشتیم که از آن جمله خلبانی به نام شهید «علی اقبالی» است که رتبه نخست در میان ۴۰۰ نفر از دانشجویان در آمریکا را کسب کرده بود و لقب سلطان پرواز را در دوران دانشجویی به او داده بودند. این شهید در جنگ بیشتر پایگاههای عراقی را بمباران کرد، به گونهای که صدام برای سر او جایزه تعیین کرده بود، هواپیمای او را در عملیاتی زدند و اسیر شد. این شهید را بسیار شکنجه و پیکرش را به دو نیم و قسمتی در نینوا و قسمتی را در موصل دفن کردند تا پیکرش هم پیدا نشود. با تلاش و کوشش صلیب سرخ و ستاد عملیات، شهادت ایشان تأیید شد و در ۵ مهر ۱۳۶۱ قسمتی از پیکر ایشان به ایران بازگشت و در پایگاه هوایی تشییع شد.
اکبری ادامه داد: شهید غفور جدی نیز که دوره خلبانی را در آمریکا طی و با دختر یکی از سناتورهای آمریکایی ازدواج کرده بود، با اصرار در نمایش روز نیروی هوایی آمریکا که خطرناکترین مانورهای هوایی است، شرکت کرد و حرکاتی را انجام داد که موجب اعجاب و تحسین تماشاچیان شد. با شروع جنگ به این دلیل که همسر خارجی داشت، دچار مشکلاتی شد، اما در نهایت وارد صحنه جنگ گشت و در یکی از عملیاتها شهید شد. وقتی به او پیشنهاد داده بودند که در ارتش آمریکا بماند، گفته بود دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد.
وی همچنین به دلاوریهای شهید خلبان یدالله خلیلی اشاره و اظهار کرد: او ۱۲ ساعت روی آسمان پرواز و در آسمان سوختگیری میکرد و توانست در یک روز ۱۱ هواپیمای عراقی را منهدم کند. به عنوان مثالی دیگر، شهید خلبان عباس دوران، کسی بود که باعث شد کنفرانس کشورهای غیرمتعهد به هندوستان منتقل شود، زیرا بمبارانهایی که توسط این شهید انجام میشد، عراق را ناامن کرده بود.
این سرتیپ دو ستاد ارتش با بیان اینکه با بیان اینکه دفاع مقدس برگ زرینی در تاریخ ایرانزمین محسوب میشود، افزود: زیرا در طول تاریخ هر وقت به ایران تهاجمی شد، قسمتی از خاک کشور جدا گشت، اما در جنگ تحمیلی ۱۵۰۰ کیلومتر اشغال شد و در حالیکه تمام دنیا هم عراق را پشتیبانی میکرد، اما یک وجب از خاک ایران جدا نشد و صدام هم به هیچ یک از آرزوهاش نرسید و ما به آنچه که میخواستیم رسیدیم و این از بزرگترین افتخارات است.
نگارش «بیرجند تا چزابه گردان ۸۰۹»
اکبری درباره نامگذاری کتابش با عنوان «بیرجند تا چزابه، گردان ۸۰۹» اضافه کرد: در زمان جنگ، چزابه شرایط خاصی از نظر جوی، آبوهوایی و عملیاتی داشت، آنجا باتلاق بود و فاصله با دشمن در برخی مناطق ۳۰ متر بود، و عراقیها آن قدر در آن جا گلوله میریختند که گاهی با خودم میگفتم این همه تجهیزات و سلاح از کجا میآورند.
فرمانده گروهان گردان ۸۰۹ ارتش با بیان اینکه این گردان که در بیرجند تشکیل شده بود، برای دفاع از خاک کشور به چزابه رفت، افزود: در یکی از عملیاتها که موفق به عقب راندن دشمن شده بودیم، خبرنگاری برای مصاحبه آمده بود، به او گفتم مصاحبه نمیکنم و سپس مشتهایم را به درون خاک فرو بردم و بالا آوردم و گفتم از خاک چزابه فیلم بگیر و نشان بده که دو سوم آن ترکش است و حقیقت چنین بود. به همین دلیل بر آن شدم تا خاطراتی از آنچه بر این گردان گذشته را بنویسم و کتاب «بیرجند تا چزابه، گردان ۸۰۹» را به روح شهید ثابت، فرمانده کل گردان ۸۰۹ تقدیم کردم.
پدرانی که بدون یک بار دیدن فرزندشان آسمانی شدند
وی همچنین با اشاره به خاطره تولد فرزندش، عنوان کرد: اولین مأموریت گردان ما پس از عملیات غرورآفرین ثامنالائمه(ع) در شرق کارون بود. آن روزها منتظر تولد اولین فرزندم بودم و مانند هر پدری مشتاق بودم هنگام تولد فرزندم کنار همسرم باشم، هرچند زندگی ما نظامیها بهویژه در زمان جنگ به هیچ وجه در اختیار خودمان نبود و مطمئن نبودم طبق برنامه میتوانم خودم را به زمان تولد فرزندم برسانم یا نه. ضمن اینکه آن روزها وسیله ارتباطی محدود بود و برای تماس تلفنی باید از منطقه به اهواز میآمدیم که با توجه به مسئولیتم در گروهان این امر نیز مشکل بود، به هر حال شرایط آماده شد و توانستم به مرخصی بروم. از جبهه تا دارخُوین را با خودرو گروهان و از دارخُوین تا اهواز را با مینیبوس آمدم. ناگفته نماند آن زمان عراقیها تا ۱۵ کیلومتری اهواز آمده بودند.
این فرمانده دفاع مقدس ادامه داد: شهر زیر آتش توپخانه دشمن بود و صدای انفجار از دور و نزدیک به گوش میرسید. نزدیک غروب به اهواز رسیدم. خودم را به خروجی شهر رساندم و با همکاری افسر پلیسراه سوار اتوبوسی شدم که عازم تهران بود. از آنجایی که جاده اهواز به سمت اندیمشک زیر آتش دشمن بود، از اهواز به سمت شوشتر رفتیم و از دزفول گذشتیم تا به تهران برویم. یادم هست روز بعد به تهران رسیدم و قبل از ظهر آن روز با اتوبوس عازم بیرجند شدم. صبح روز بعد وارد خانه شدم اما پسرم پنج روز قبل به دنیا آمده بود و اطلاع نداشتم که پدر شدهام. درباره فرزند دومم تصمیم گرفتم زمان تولدش در کنار همسرم باشم. چون میگویند هیچکس حتی پدر یا مادر زمان تولد فرزند جای همسر را نمیگیرد.
اکبری اضافه کرد: اینبار طوری برنامهریزی کردم تا دوره عقیدتی-سیاسی را که باید در طول خدمت میگذراندم، با تولد فرزندم مصادف شود. دوره همزمان با ماه آخر بارداری همسرم بود. در روزهای آخری که منتظر تولد فرزندم بودم، به منطقه عملیاتی احضار شدم، عملیات کربلای ۶ در پیش بود و باید فوری حرکت میکردم. شرایط بسیار سختی بود، از طرفی نمیتوانستم تأخیری در اجرای دستور داشته باشم و از طرف دیگر نگران همسرم بودم و نمیخواستم او را در این شرایط تنها بگذارم و برای بار دوم کنارش نباشم. در آن لحظات از خداوند کمک خواستم که راه چارهای پیدا شود.
وی افزود: خدا را شکر توانستم بلیت پرواز تهیه کنم. ۲۴ ساعت فرصت داشتم کنار همسرم باشم. از آنجایی که خداوند همیشه یار و یاور بندگان است، آن شب فرزندم به دنیا آمد و فردا صبح شکرگزار از لطفش و با روحیه عالی عازم منطقه عملیات شدم و پس از ۴۸ ساعت به منطقه فکه در جنوب رسیدم. گردان ما به منطقه غرب رفته بود و با آخرین خودرو از مسیر دهلران ـ مهران ـ صالحآباد به سمت غرب و گیلانغرب رفتم و پس از سه شبانهروز به سایر همرزمان پیوستم. البته با توجه به شرایط منطقه ۵۵ روز بعد توانستم مرخصی بگیرم و دوباره فرزندم را ببینم. زندگی ما نظامیها آنهم در شرایط جنگ این چنین بود، بسیاری شهید شدند و حتی تولد فرزندشان را ندیدند.
انتهای پیام
نظرات