-سلام! محسن هستم؛ یک مسافر
+سلام محسن ...
با شنیدن این جملات و با کنجکاوی بسیار وارد سالن شدم ...سالنی که هیچ سیاهی به چشمهایم نمیآمد، همه سفید و یکرنگ بودند، هیچ صدایی جز شادی نمیشنیدم، هیچ طعمی جز امید نمیچشیدم و هیچ بویی جز بوی رهایی به مشامم نمیرسید، من در جایی ایستاده بودم که مملو از امید و زندگی بود، جایی که اگر بخواهم در یک کلام توصیفش کنم باید بگویم؛ حیات دوباره و مگر بهشت چیزیست جز حیات دوباره؟
این توصیفهایی که من نوشتم و شما خواندید توصیف جایی بود به اسم کنگره شصت، جایی که افراد معتاد در آن جا به پاکی میرسیدند یا به قول خودشان درمان میشدند به یک روش کاملاً علمی و تأییدیههای بسیار زیر نظر مهندس حسین دژاکام که ابداع کننده روش درمان اعتیاد است.
بعد از مبهوت شدن به چیزهایی که دیده بودم رفتم دنبال جواب علامت سؤالهایی که در ذهنم نقش بسته بود که یک مرد قد کوتاه با ظاهری خسته و ناامید از زندگی وارد سالن شد و من متوجه شدم یک معتاد یا به قول کنگره شصتیها، یک تازه وارد است. پشت سرش راه افتادم تا مسیری که طی میکند را نظارهگر باشم.
با پریشانی و نگرانی راه افتاد قدمهای آهسته و سستی داشت و این طرف و آن طرف را با بهت نگاه میکرد، یکی از همین دوستان کنگرهای نزدیکش شد دستانش را به رسم کنگرهایها گرفت و در آغوشش کشید و آرام پشت کمرش زد.
مکالمه اینطور ادامه پیدا کرد:
-خوش اومدی ...ما همه یک روزی مثل تو بودیم؛ درمان میشی نگران نباش. چی مصرف میکردی ؟؟
+متادول و شیشه و حشیش
مرد را به سمت «راهنمای بخش» که یک آقای سفیدپوش با شال سبز دور گردنش است راهنمایی میکنند، روی میزش نوشته شده راهنمای تازه واردین همان داستان خوشآمدگویی و آغوش دوباره تکرار میشود. شخصی که تازه وارد نامیده میشود، کنار میز میایستد و آن آقای شالِ سبز دار یا همان راهنمای تازه واردین میگوید: شرط ورود و ماندن در اینجا، تنها خواستار رها بودن است اینکه تو خودت بخواهی که از بیماری اعتیاد رهایی پیدا کنی، مدارک شناسایی را میخواهد و میگوید اینجا از هیچکس پولی دریافت نمیشود و ادامه میدهد: در اینجا باید قوانین را بپذیری و رعایت کنی در این کنگره باید سفید بپوشی پشت کسی غیبت نکنی، احترام بگذاری و هرچه راهنمایت گفت بپذیری و انجام دهی.
متوجه شدم که راهنما در کنگره شصت کسی است که خودش دچار اعتیاد بوده و ترک کرده و پس از ترک کردن در یک آزمون سخت شرکت کرده و به درجه راهنما بودن در کنگره شصت رسیده تا به دیگر افراد کمک کند.
تازهواردها پس از ورود به کنگره و کسب آگاهی از روش درمان توسط راهنمایان بخش مربوطه در جلسه توجیهی آشنایی با داروی درمان و چگونگی مصرف آن شرکت میکنند و سپس به کلینیکهای همکارشان معرفی میشوند تا طبق پروتکل و برنامه تنظیم شده توسط راهنمایان کنگره مقدار داروی خود را دریافت نموده و پروسه درمان خود را شروع کنند و آنطور که متوجه شدم تعداد زیادی کلینیک با کنگره شصت همکاری دارند.
اینطور ادامه دادند که تازهواردها در دو بخش مسافران- همسفران پس از پذیرش با اطلاعاتی که توسط کمک راهنمایان مربوط به بخش تازه واردین کسب میکنند برای ادامه راه درمان کمک راهنمای خودشان را انتخاب میکنند و در لژیونهای آموزشی عضو شده و به آموزش خود میپردازند.
افراد پس از دریافت آموزشها در لژیونها به همراه مصرف داروی درمان پس از گذشت به طور متوسط یازده ماه به درمان میرسند و بعد از بررسی و آزمایشهای لازم دستور قطع مصرف داروی آنها توسط مهندس دژاکام صادر میشود و فرد به رهایی و درمان میرسد. پس از دریافت نشان رهایی در شعبه به رهایی رسیدن فرد اعلام میشود و این موفقیت بزرگ را کنار هم جشن میگیرند.
تازه واردی که از در وارد شده بود بعد از شنیدن صحبتها انگار امید را به رگهایش تزریق کرده بودند، من هم تا اینجای مسیر سراسر ذوق بودم که قرار است این آدم اسیر اعتیاد به رهایی برسد، بعد از همراهی با او رفتم داخل جلسه و یک جایی برای نشستن پیدا کردم. عنوان جلسه این هفته را نوشته بودند «از فرمانبرداری تا فرماندهی» افراد حاضر در جلسه پیرامون این موضوع صحبت میکردند؛ میایستادند خودشان را مسافر معرفی میکردند و نظر میدادند؛ از استاد جلسه که از قضا خودش هم مسافر بود سؤال میپرسیدند و جواب میگرفتند. میان صحبتهایشان متوجه شدم بعد از سه روز حضور در کنگره شصت و تازهوارد بودن با هر اسمی که داری میشوی مسافر و تا همیشه مسافر میمانی ...
فقط کنگره شصت ...
مسافر، محسن را در میان جمعیت پیدا کردم، همانی که وقتی وارد شدم داشت خودش را معرفی میکرد و به دیگر مسافران سلام میداد. سر صحبت را باز کردم و حرفهایش را برای شما هم نقل میکنم.
اینطور شروع میکند: سالها درگیر اعتیاد بودم مصرفم شیشه و حشیش بود چهارده ماه است که درمان شدهام، قبلاً که درگیر اعتیاد بودم راهکارهای زیادی در مورد ترک اعتیاد شنیدم. یکی میگفت فلان دارو خوب است، دیگری فلان کمپ را معرفی میکرد و من به حرفهایشان گوش میدادم، راهکار را استفاده میکردم و نتیجه نمیدیدم ...
میگفت وقتی سراغ کمپها میرفته بعد از ۲۴ ساعت دوباره مصرف میکرده و توان نداشته و میگوید: سایر جاهایی که برای اعتیاد هستند فرد را ترک میدهند و تنها جایی که برای درمان است همین کنگره شصت است. میگوید: ترک (سقوط آزادی) فشار زیادی را به روح و جسم آدمها وارد میکند.
گفتم اگر یک معتاد در حال خواندن این گزارش بود چه توصیهای به او داشتی و در پاسخ گفت: فقط و تنها کنگره، شصت جواب است.
میگوید: «زمانی که وارد شدم راهنمایم گفت بعد از درمان شدنت حتی اگر در جایی که قبلاً مواد مصرف میکردی هم حضور داشته باشی، رغبتی برای مصرف نداری». باور نمیکردم تا زمانی که به درمان رسیدم و الآن وقتی به مواد مخدر فکر میکنم حتی به خاطر نمیآورم روزی مواد مصرف میکردم و الآن حتی اگر در انبار مواد مخدر حضور داشته باشم دست به آن نخواهم زد.
دیگر مسافران هم برای همصحبتی میآیند و دفتر نوشتار روزانه خود را نشان میدهند و میگویند باید روزی یک ساعت مطالعه داشته باشیم و حتماً ورزش کنیم بدون ورزش و مطالعه جایی برای ماندن در کنگره نداریم.
دوازده بار ترک و برای بار سیزدهم درمان ...
صحبتها و چیزهایی که دیدم و شنیدم من را به اتاق اصغر منصوری میرساند منصوری، رئیس کنگره شصت اصفهان است با خوشرویی بلند میشود و بسیار آدم محترمی است؛ انگار نه انگار که روزی در دام اعتیاد بوده است. میگوید: «من روزی در این جامعه معتاد نامیده میشدم و امروز و این روزها در اینجا حضور دارم و به دیگر افراد کمک میکنم. خبری از آدم قبلی نیست، ۱۲ بار در کمپها ترک کردهام و برای بار ۱۳ در کنگره شصت به درمان رسیدهام، سالهاست در اینجا فعالیت دارم و به یاری دیگر افراد معتاد میرسم. کنگره را مانند بهشت میدانم و صریح میگویم تمام کارهای ما برای الله است». در جواب میگویم: «خدا خیرتان بدهد و به این فکر میکنم خدا قطعاً در قلب و زندگی این افراد حضور واقعی دارد و خیرهای دنیا را برایشان میخواهد. نجات این همه زندگی کار هر کسی نیست». میگوید: «ما کارمان را درست انجام دادیم و این وظیفه شماست که کنگره شصت را به دیگران معرفی کنید».
منصوری از شعبههای فعال اصفهان و سایر استانها توضیح میدهد از تعداد افرادی که در حال درمان هستند و افرادی که به درمان رسیدهاند از فعالیتهای ورزشی اردوها و مطالعه مسافران میگوید؛ او اینها را با ذوق تعریف میکند و میگوید: «هر آدمی که بتواند رهایی پیدا کند، طمع خوشبختی را خواهد چشید».
و در چشمهای آقای منصوری این خوشبختی به وضوح پیدا بود. وقتی خواستم از پلههای ساختمان پایین بیایم به این فکر کردم که حیات بخشیدن به آدمها چقدر میتواند لذتبخش باشد من امروز آدمهایی را دیدم که قدر زندگی الانشان را بیشتر میدانستند آدمهایی که یکبار از دست رفته بودند و از دست داده بودند و حالا قدر بودنشان را و سالم بودنشان و زندگی بدون اعتیاد و وابستگی را بیشتر میدانستند.
به قول آقای منصوری امیدوارم وظیفهام را درست انجام داده باشم و کنگره شصت را به خوبی معرفی کرده باشم تا حتی به گوش یک نفر هم رسانده باشم که اعتیاد قابل درمان است.
انتهای پیام
نظرات