به گزارش ایسنا، مادر کسی که از خوشیهای زندگی خود گذشت تا ما خوش باشیم، کسی که وجودش بهترین و مهمترین اصل در زندگی است، اگر چیزی نداشته باشیم مهم نیست چون مادر در کنار ماست همان کسی که هیچ وقت ما را تنها نمیگذارد و شانههایش آرامش خاصی به ما میدهد.
اما در این میان مادرانی هستند که فرزندانشان شهید شده اما همچنان فرزند با مادر صحبت میکند، گویی که همچنان در کنار آنها نشسته باشد...
به مناسبت روز مادر با مادر شهید وحید زمانیخواه شهیدی که در دوران جنگ مفقودالاثر شد و بعد از چند سال پیکر مطهر شهید کشف و در گلزار شهدای شهرکرد دفن شد، گفتوگویی انجام شده که با هم میخوانیم.
در ابتدا خود را معرفی کنید و بفرمایید چگونه فرزندتان به جبهه اعزام شد؟
کشور زمانی، مادر شهید وحید زمانیخواه هستم، وحید ۲۰ شهریورماه ۱۳۴۸ در روستای میهه از توابع شهرستان کوهرنگ متولد شد، اولین پسر خانواده بود که بعد از گذراندن دوران ابتدایی تصمیم به رفتن به جبهه را گرفت اما زمانی که به همراه فرزندم به پایگاه بسیج رفتم به دلیل سن کم قبول نکردند که به همراه دیگر بسیجیان در جبهه حاضر شود.
برای حضور در جبهه مخالفتی از سوی شما یا پدرش انجام نشد؟
دوران راهنمایی بود که مجددا همراهیاش کردم و به عنوان بسیجی حدود چندین ماه به جبهه رفت، خودش داوطلب حضور در جبهه شد و مخالفتی از سمت من و پدرش انجام نشد، پدرش فرد متعصب نسبت به انقلاب بود که با این تصمیم مخالفتی نکرد.
بعد از گذشت آن ماهها سالم به خانه برگشت، حدودا ۱۷ ساله بود که گفت میخواهم به کمیته انقلاب اسلامی بروم تا برای سربازی دورهای که لازم بوده را بگذرانم و پاسدار شوم، برای آموزشها به تهران رفت و بعد هم با توجه به جنگ ایران و عراق عازم شلمچه شد.
بعد از اعزام به شلمچه به مرخصی هم آمد؟
دوران سربازی شلمچه بود، سال ۶۶ بود و گفته بود که خط شلمچه نعل اسبی است و وسط عراقیها قرار گرفتیم، البته قرار بود ایام عید مرخصی بیاید که آمادهباش بودند و مرخصیها لغو شد، چهار خردادماه ۶۷ بود که عراق به ایران پاتک زد و از آن موقع به بعد هیچ اطلاعی از وحید نداشتیم.
در آن روزها چه حس و حالی داشتید؟
اوایل که اطلاعی از فرزندم نداشتم بسیار سخت بود و بی تاب بودم حدودا ۸ سال مفقودالاثر بود، از کلمه اسارت ترس داشتم، چون در تلویزیون میدیدم که دشمن با اسیران چه میکند.
مدتها بود که زندگی برایم سخت بود روزی متوسل به امام زمان(عج) شدم از آن زمان به بعد مثل اینکه وحید همیشه کنارم بود آرامش خاصی پیدا کردم.
سالی که پیکر فرزندتان کشف شد را به یاد دارید؟
سال ۷۳ بود که گفتند فرزندت شهید شده است و پیکر چندین شهید را به شهرکرد آوردند که یکی از آنها وحید من بود، فرزندی که سالها چشم انتظارش بودم بالاخره در قطعه شهدا به خاک سپرده شد، البته آن زمان گفته شد که شهید شما ابتدا مفقودالاثر و سپس جاویدالاثر شده است یعنی جزو شهدایی است که اسیر و سپس به شهادت رسید.
آیا وحید به خوابتان آمده و با او صحبت کردهاید؟
همیشه چهره فرزندم را می بینم شوخ طبعی که داشت آن حرکت ها به من آرامش میدهد، خیلی وقتها خوابش را میبینم که با من صحبت میکند همیشه میگوید کنارت هستم نگران نباش.
آیا حرف از شهادت هم در میان بود؟
وحید پسری مهربان، غمخوار و دوست داشتنی بود همیشه سفارش میکرد من میروم اگر شهید شدم ارتباط با آشنایان و فامیل را حفظ و همدیگر را دوست داشته باشید.
به او میگفتم اگر بروی و شهید بشوی مشکلی نیست فقط اسیر نشو که به دست دشمن بیفتی، آخر هم فرزندم هم اسیر و هم شهید شد.
زمانی که شهر میزبان شهید گمنام بود چه حس و حالی داشتید؟
زمانی که در تشییع شهید گمنام شرکت میکردم خیلی ناراحت میشدم اما به خود میگفتم آنها برای خدا، اسلام و انقلاب رفتهاند و خود را از این طریق آرام میکردم، فرزند من هم فدای اسلام، قرآن و انقلاب شد.
وقتی شهیدی گمنام را میآوردند حس میکردم یکی از آنها فرزند من است اما زمانیکه به یاد امامان و اهل بیت میافتادم که آنها هم برای دفاع از دین به شهادت رسیدند، آرامش میگرفتم.
روز مادر است، چه آرزویی دارید؟
جای شهدا مخصوصا شهدای گمنام، مفقودالاثر و مفقود الجسدها واقعا خالی است، تنها آرزویم، یعنی بهترین هدیه روز مادر تعجیل در فرج امام زمان(عج) است.
انتهای پیام
نظرات