امیر کمالیالموتی، مستندساز قزوینی، در یادداشتی که با موضوع «مزایای انتقال ستاد مرکز مستند سوره به قزوین» نوشته و آن را در اختیار ایسنا قرار داده، آورده است: «انتقال ستاد مرکز مستند سوره به استان قزوین و محمدرضا امامقلی، ریاست حوزه هنری قزوین با حفظ سمت، قائم مقام سازمان سینمایی سوره در امور مستند شد.» ۲۶ فروردین ماه بود که این خبر در فضای رسانهای منتشر شد؛ خبری که از چند نقطه نظر میتوان آن را بررسی کرد و اگر در روندش موفق باشد؛ دستاورد الگومحور برای مدیریت فرهنگی و حتی غیرفرهنگی کشور خواهد شد. انتقال ستاد مرکز مستند سوره به قزوین را میتوان از چهار منظر مورد بررسی قرار داد که در ادامه به آن اشاره شده است.
توزیع عدالت: اجرای الگوی مدیریت غیرمتمرکز حرف جدیدی نیست اما در عرصه اجرا بسیار تازه و دست نخورده است؛ مدیریت فرهنگی کشور هم، در دالان تهران گیر افتاده، به طوری که تعداد تولیدات فرهنگی و هنری تمام استانها با تهران قابل قیاس نیست و حتی اگر بگوییم برخی ادارههای فرهنگی در شهرستانها صرفاً ویترینی و نمایشی است پر بیراه نگفتهایم. عدالت، که به معنای فرصت برابر است، کاملاً تحت یوغ نگاه تمرکزگرا واقع شده و به همین دلیل هنرجویان استانها امروز از همان اول میدانند برای موفقیت باید به مرکز بروند وگرنه استعداد سوخته محسوب میشوند.
حالا در این فضا، خبر «انتقال ستاد مرکز مستند سوره به استان قزوین» را که میشنویم، نسیم روحبخش عدالت جانمان نوازشمان میکند؛ ضمن اینکه این امر یکی از شعارهای دوره جدید حوزه هنری نیز بود، که امروز این موضوع محقق شده و هنرجویان و هنردوستان میتوانند در شهری غیر از تهران دنبال رویاهایشان باشند. اینکه در حکم رئیس حوزه هنری قزوین موضوع قائم مقامی سازمان سینمایی سوره ذکر شده یعنی باید ظرفیت همه استانهای کشور فعال و زیست بومشان برجسته شود، یعنی دیگر در تهران نمینشنیم تا از استان به سمت ما بیایید، بلکه ما به سمت شما میآییم و این گامی به سمت عدالت است.
شبکهسازی: نوعی از تحول چشمگیر در این انتقال دیده میشود و آن شبکهسازی به جای سازماندهی است؛ شاید تعریف عجیبی به نظر برسد اما نوع مرامنامه شبکهای قطعاً با فضای هنر بیشتر سازگار است تا سازمان و بروکراسی هرمی. غلبه روابط همسطح و مستحکم غیراداری، شنونده بودن و حامی بودن برای تمام مستندسازان کوچک که میخواهند صدای روستا، شهر، جامعه و صنف خود باشند اما در ساختار بروکراتیک متمرکز ذوب میشوند، از نکات مدبرانه این طرح است. آنها به سازمان مراجعه نمیکنند تا کارشان راه بیفتد، بلکه شبکه به سراغ آنها میرود تا با قراردادن فرصتهای ارتباط با این شبکه بزرگ، ظرفیتها و استعدادهایشان جلوهگر شود.
صدای بیصدایان: با توسعه اعضای این شبکه در همه استانها، این نور امید که صدایی برای همه کسانی که رسانهای ندارند، اما از طریق اعضای این شبکه بزرگ هنری- معرفتی میتوانند حرفشان را بزنند و از حقشان دفاع کنند به هنرجویان استانها داده میشود. هنرمند مسئلهمحور و دغدغهمند برای آرمانشهر جامعه خودش دست به کنش میزند و میداند توانایی جریانسازی از هرجایی که هست را دارد.
الگو: حالا با این انتقال، فضا برای سفرکردن هنرهای دیگر مثل ادبیات، تجسمی، موسیقی و...به شهری غیر تهران گشادهتر خواهد شد. این نه تنها از اشباع اداری تهران میکاهد بلکه منجر به افزایش حجم تولیدات استانها هم خواهد شد. آرزوی بلندی است و موفیقت این الگو باعث شکلگیری مدل شبکههای رشد در سایر سازمانها و نهادهای غیرفرهنگی هم خواهد شد.
انتهای پیام
نظرات