در زمانی که ریزگردها بر پهنه سرزمین میتازند و شیارهای فرسایش بر چهره خاک عمیقتر میشوند، اندیشه کاشت درخت در اقلیمهای خشک و نیمهخشک، نه فقط اقدامی زیستمحیطی، که کنشی تمدنی است. ایران با آنکه میراثدار یکی از کهنترین نظامهای آبیاری سنتی جهان است، امروز در تنگنای منابع آب، با چالشی ژرف روبهروست؛ چگونه میتوان درخت کاشت و آن را نگاه داشت، بیآنکه آخرین جرعههای آب را به ریشهاش سپرد؟ این پرسش، اگر بیپاسخ بماند، بسیاری از برنامههای درختکاری بهویژه در مناطق بیابانی را به ورطه ناکامی میکشاند، اما پاسخ این پرسش، در همان خاکی نهفته است که خشکیده مینماید. ریشه راهحل، در مشارکت مردمی، دانش بومی و بهرهگیری از فناوریهای نوین آبیاری است. در دهههای اخیر، رویکردهای تازهای در جهان تجربه شده که نشان میدهد با انتخاب گونههای سازگار، طراحی آبیاری هوشمند و تکیه بر ظرفیت نهادهای محلی، میتوان به جنگ بیابان رفت. ایران نیز، گرچه دیر، اما به این مسیر پا نهاده است.
نقش تعاونیهای روستایی، شوراهای محلی و گروههای مردمی در اجرای پروژههای درختکاری، از زاگرس تا کویر لوت، بهعنوان پیشرانهای تغییر بسیار چشمگیر بوده است. آنان برخلاف رویکردهای بالابهپایین دولتی، با اتکا به شناخت عمیق از زمین، اقلیم و انگیزه بقا، توانستهاند طرحهایی کوچک، اما مؤثر را پیش ببرند. وقتی کاشت یک نهال، برای روستاییان همزمان به معنای جلوگیری از فرسایش خاک، تولید علوفه و حتی درآمدزایی از گیاهان دارویی باشد، دیگر درختکاری صرفاً یک «طرح» نیست؛ بلکه پیوندی عاطفی، اقتصادی و فرهنگی با زیستبوم شکل میگیرد. از سوی دیگر، توسعه فناوریهای کمآببر، چون آبیاری قطرهای زیرسطحی، استفاده از آبهای خاکستری، مالچپاشی و حتی هیدروژلها، افقهای تازهای پیش روی سیاستگذاران گشوده است. در ترکیب با شیوههای سنتی چون قنات، آبگیرسازی و کپهکاری، نوعی معماری نوین برای مدیریت پایدار منابع آبی در حال شکلگیری است. درختکاری در ایران امروز، دیگر فقط یک اقدام نمادین برای روز درختکاری نیست. این حرکت، در دل خود چند پرسش کلیدی دارد؛ چگونه درخت بکاریم بیآنکه منابع آب زیرزمینی را تهی کنیم؟ چگونه این کاشت را از یک «طرح دولتی» به یک «جنبش مردمی» بدل سازیم؟ و چگونه همزمان با بهبود زیستبوم، درآمد و اشتغال پایدار برای جوامع محلی فراهم آوریم؟ برای پاسخگویی به همین پرسشها؛ با بررسی الگوهای موفق داخلی و بینالمللی، تحلیل نقش نهادهای محلی و ارائه راهکارهایی برای پیوند اقتصاد سبز با دانش بومی و حکمرانی مشارکتی با مهرداد جعفرپور، عضو هیئت علمی گروه علوم باغبانی دانشکده کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان(خوراسگان) به گفتوگو نشستیم که متن آن را در ادامه میخوانید:
با توجه به شرایط اقلیمی خاص ایران، چه سیاستهای ملی میتواند اثربخشی درختکاری در مقابله با بیابانزایی را افزایش دهد؟
برای مقابله با بیابانزایی و گسترش پوشش گیاهی پایدار در ایران، انتخاب گونههای گیاهی سازگار با اقلیم کشور اهمیت بسیاری دارد. کاشت درختان بومی و مقاوم به خشکی مانند اقاقیا، کهور، پده، بنه، بادام کوهی و تاغ که نیاز آبی کمتری دارند، باید جایگزین گونههای غیربومی پرآبخواهی همچون کاج و اکالیپتوس شود؛ بهویژه در مناطق خشک و نیمهخشک. در کنار آن، مدیریت پایدار منابع آب از طریق توسعه روشهای آبیاری کممصرف مانند آبیاری قطرهای و بهرهگیری از سامانههای آبخیزداری و ذخیرهسازی آب باران، نقش مهمی در حفظ رطوبت خاک و تغذیه سفرههای زیرزمینی دارد. در حوزه حفاظت از خاک، اجرای طرحهای بیولوژیک مانند مالچپاشی گیاهی بهجای استفاده از مالچهای نفتی و جلوگیری از چرای بیرویه دام، از فرسایش خاک و نابودی پوشش گیاهی جلوگیری میکند. موفقیت این اقدامات در گروی مشارکت مردم و جوامع محلی است.
ارائه تسهیلات و یارانه برای کاشت و نگهداری درختان و اجرای طرحهایی مانند «جنگلکاری اجتماعی» با همکاری سازمانهای مردمنهاد، میتواند انگیزه و نقش مردم در این فرایند را تقویت کند. پایش و ارزیابی مستمر پروژهها با استفاده از تصاویر ماهوارهای و فناوری سنجش از دور، امکان رصد دقیق روند رشد پوشش گیاهی و ارزیابی میزان بیابانزایی را فراهم میسازد و اصلاح طرحهای ناموفق را ممکن میکند، همچنین پیوند زدن درختکاری با اقتصاد سبز، از جمله با کشت گیاهان دارویی مقاوم به کمآبی مانند آویشن، آنغوزه و زیره و توسعه اکوتوریسم در مناطق احیاشده، میتواند به ایجاد درآمد پایدار برای ساکنان این مناطق بینجامد. تحقق این اهداف نیازمند همکاری هماهنگ میان نهادهای ذیربط، از جمله وزارت جهادکشاورزی، وزارت نیرو، سازمان محیطزیست و سازمان جنگلهاست تا برنامهریزیها بهصورت یکپارچه و اثربخش پیش برود.
چه تجربههای موفقی از کشورهای خشک و نیمهخشک میتوان الگو گرفت تا پروژههای جنگلکاری در ایران پایدارتر شوند؟
کشورهای خشک و نیمهخشک جهان تجربههای موفقی در زمینه جنگلکاری پایدار و مقابله با بیابانزایی داشتهاند که میتواند برای ایران آموزنده باشد؛ بهویژه اگر با شرایط اقلیمی و اقتصادی کشور بومیسازی شود. در چین، پروژه «دیوار سبز» با کاشت میلیاردها درخت مقاوم به خشکی همچون ساکسول در بیابان گبی، همراه با ترکیب درختکاری و کشاورزی حفاظتی، توانسته هم از پیشروی بیابان جلوگیری و هم معیشت جوامع محلی را تأمین کند. این تجربه بر اهمیت استفاده از گونههای بومی مقاوم مانند تاغ و اسکنبیل در ایران تأکید دارد.
در برخی کشورها، جنگلکاری با بهرهگیری از آبیاری قطرهای هوشمند و استفاده از آبهای تصفیهشده، همراه با کاشت گونههایی مانند آکاسیا و پالونیا انجام میشود. این الگو نشان میدهد که در ایران نیز میتوان از پساب تصفیهشده و فناوریهای نوین برای آبیاری در مناطق خشک بهره برد. امارات متحده عربی با توسعه جنگلهای مانگرو در سواحل و کاشت گیاهان شورپسند مانند سالیکورنیا، توانسته با شوری و بیابانزایی مقابله کند. این تجربه برای مناطق ساحلی ایران، بهویژه در جنوب قابل الگوبرداری است. در مصر کاشت اکالیپتوس مقاوم به شوری با سیستم آبیاری زیرسطحی و ایجاد بادشکنهای زنده برای کاهش فرسایش بادی، بخشی از برنامه جنگلکاری در صحرای سیناست. ایران نیز میتواند از این روشها برای مهار گردوغبار در مناطق بادخیز مانند خوزستان و سیستان استفاده کند. در سنگال با مشارکت فعال جوامع محلی در کاشت و نگهداری درختان از جمله گونههایی چون مورینگا و بائوباب، پروژههایی با رویکرد اشتغالزایی اجرا شده است. ایران نیز میتواند با ایجاد طرحهای درآمدزا، مانند پرورش گیاهان دارویی در سایهدرختان، مشارکت مردمی را تقویت کند. در استرالیا احیای اراضی تخریبشده با گونههای بومی و استفاده از روشهایی مانند سوزاندن کنترلشده برای پیشگیری از آتشسوزی، الگویی موفق برای مدیریت منابع طبیعی بوده است. این تجربه برای احیای مراتع و جنگلهای ایران بهویژه در زاگرس و ارسباران قابل استفاده است. ترکیب این تجارب بینالمللی و انطباق آنها با شرایط بومی ایران میتواند راه را برای جنگلکاری پایدارتر اثربخشتر و سازگار با واقعیتهای اقلیمی و اجتماعی کشور هموار سازد.
نظر شما درباره طرحهای کاشت گونههای بومی در مقابل گونههای وارداتی چیست؟ کدامیک در بلندمدت سودمندتر هستند؟
در پروژههای جنگلکاری و مقابله با بیابانزایی در ایران، انتخاب بین گونههای بومی و وارداتی یکی از تصمیمهای راهبردی است که تأثیر بلندمدتی بر موفقیت یا شکست طرحها دارد. گونههای بومی مانند تاغ، بنه، بادام کوهی، کهور و پده بهطور طبیعی با اقلیم خشک و نیمهخشک ایران سازگار شدهاند؛ آنها مقاومت بالایی در برابر کمآبی، شوری خاک و گرما دارند و به حفظ تنوع زیستی کمک میکنند، چراکه با اکوسیستم محلی از جمله حیات وحش بومی در تعاملاند، همچنین این گونهها خطر تبدیل شدن به گونههای مهاجم را ندارند و بهدلیل نیاز کم به مراقبت و آبیاری، در درازمدت پایداری بیشتری دارند؛ نمونههایی مانند تاغزارهای مرکزی ایران یا جنگلهای ارس در زاگرس گواه این موفقیتاند. با اینحال، برخی از گونههای بومی رشد کندی دارند یا تنوع آنها در بعضی مناطق محدود است. در این شرایط، گونههای وارداتی میتوانند کاربردهای موقتی و موضعی داشته باشند؛ برای مثال، اکالیپتوس و پالونیا بهدلیل رشد سریع، در پروژههای کوتاهمدت یا صنعتی مفیدند یا آکاسیا در خاکهای شور توان پایداری خوبی نشان داده است. با اینحال، تجربههای متعدد در ایران نشان داده که گونههای وارداتی در بسیاری موارد به مصرف آب بالا، رقابت با گونههای بومی، ناسازگاری با حیات وحش و حتی تخریب منابع طبیعی منجر شدهاند؛ مانند کاج تهران یا کهور آمریکایی در جنوب کشور.
در مقایسه، گونههای بومی از نظر سازگاری با اقلیم، مصرف آب، پایداری اکولوژیک و حفظ تنوع زیستی برتری آشکاری دارند، گرچه در سرعت رشد از برخی گونههای وارداتی عقب میمانند، بنابراین راهبرد پیشنهادی برای ایران این است که در اغلب پروژهها، بهویژه در مناطق خشک و حساس اولویت مطلق با گونههای بومی باشد. استفاده از گونههای غیربومی باید محدود، مشروط به مطالعات دقیق اکولوژیک و تنها برای اهداف خاصی مانند احیای خاکهای آلوده یا تولید چوب سریعالرشد باشد. در برخی مناطق میتوان بهصورت محدود و تلفیقی از گونههای نیمهسازگار خارجی، مانند آکاسیا همراه با گونههای بومی بهره برد، بهشرط آنکه ارزیابیهای سالانه از اثرات آنها بر خاک، منابع آب و اکوسیستم انجام گیرد. در مجموع، اصل «اول بومی، سپس سازگار» باید مبنای تمام پروژههای جنگلکاری در ایران باشد، تا علاوه بر حفظ منابع زیستی و طبیعی کشور، از تکرار تجربههای شکستخورده جلوگیری شود.
نقش تعاونیهای روستایی و نهادهای محلی را در اجرای پروژههای درختکاری چطور ارزیابی میکنید؟
نقش تعاونیهای روستایی و نهادهای محلی در موفقیت پروژههای درختکاری، بهویژه در مناطق خشک و نیمهخشک ایران بسیار حیاتی است. این نهادها با تکیه بر دانش بومی، بهرهگیری از مشارکت اجتماعی و نگاه به توسعه پایدار، میتوانند اجرای طرحهای مقابله با بیابانزایی را به شکل قابلاتکایی تضمین کنند. یکی از مهمترین مزایای مشارکت تعاونیها، افزایش اثربخشی پروژههاست. روستاییان شناخت دقیقی از ویژگیهای اقلیمی و خاک منطقه دارند و میتوانند گونههای بومی مناسب مانند تاغ، بنه یا بادام کوهی را بهدرستی انتخاب و مراقبت کنند. انگیزه بالای مردم محلی برای حفاظت از درختان، بهدلیل بهرهبرداری مستقیم آنها از فواید اقتصادی و زیستمحیطی درختکاری، باعث پایداری بیشتر طرحها میشود، همچنین استفاده از نیروی کار بومی، سازماندهی منابع محلی و تقسیم عادلانه تسهیلات، منجر به کاهش هزینهها و افزایش مقیاس اجرا خواهد شد. افزون بر این، تعاونیها میتوانند بستر شکلگیری یک اقتصاد سبز محلی را فراهم آورند. از طریق بهرهبرداری از محصولات فرعی مانند گیاهان دارویی، صمغ، عسل و حتی توسعه اکوتوریسم در مناطق جنگلکاریشده، زمینههای اشتغالزایی و درآمدزایی جدید برای جوامع روستایی فراهم میشود. این روند میتواند پروژههای درختکاری را از یک اقدام صرفاً محیطزیستی به یک برنامه توسعهای تبدیل کند.
در ایران، نمونههای موفقی از این مشارکت دیده شده است؛ از جمله تعاونیهای مرتعداری در استان یزد که با کاشت تاغ و قرهداغ، هم به مهار بیابانزایی کمک کردهاند و هم تأمین علوفه دام را بهبود بخشیدهاند، همچنین در زاگرس، برخی تعاونیهای محلی در نهالکاری و حفاظت از جنگلهای بلوط مشارکت مؤثری داشتهاند. در سطح جهانی نیز الگوهای قابلتوجهی وجود دارد؛ برای مثال در هند، طرح «وان پانچایت، وان وودلند» باعث افزایش پوشش سبز در راجستان شد، و در نیجر، کشاورزان با مشارکت فعال توانستند جنگلهای طبیعی را با گونههایی چون بائوباب و آکاسیا احیا کنند. با اینحال، تعاونیها در مسیر فعالیت خود با چالشهایی نیز روبهرو هستند؛ کمبود منابع مالی، تضاد منافع برخی بهرهبرداران مانند دامداران و فقدان آموزشهای تخصصی میتواند مانعی در مسیر موفقیت آنها باشد. برای رفع این چالشها، حمایت مؤثر دولت ضروری است؛ از جمله اختصاص یارانه برای خرید نهال و تجهیز سامانههای آبیاری کممصرف، ارائه آموزشهای فنی در زمینه درختکاری نوین و ایجاد مشوقهای اقتصادی مانند پرداخت پاداش برای درختان بالغ شده یا توسعه بازار فروش محصولات فرعی، همچنین با در نظر گرفتن منافع همه گروههای محلی، از جمله دامداران، میتوان با مدیریت چرا و تعیین مناطق مشخص، تعارضهای محلی را کاهش داد. برای بهرهبرداری حداکثری از ظرفیت تعاونیها در ایران، میتوان مدلی چندمرحلهای را پیشنهاد کرد؛ نخست، ایجاد تعاونیهای روستایی ویژه جنگلکاری با عضویت داوطلبانه کشاورزان و دامداران؛ دوم توانمندسازی این اعضا از طریق آموزش و حمایت فنی دولت؛ سوم تأمین مالی از منابع ملی و بینالمللی محیطزیستی یا وامهای کمبهره و در نهایت، پیوند زدن پروژههای درختکاری با اقتصاد محلی، حتی از طریق فروش کربن جذبشده در بازارهای جهانی. در نهایت، موفقیت درختکاری در ایران نه با مداخلات صرفاً دولتی، بلکه با تبدیل آن به یک جنبش مردمی و محلی پایدار خواهد شد. تعاونیهای روستایی در این مسیر میتوانند نقش پیشران، هماهنگکننده و حافظان واقعی پوشش سبز کشور باشند، به شرط آنکه با ابزار مناسب و حمایت مؤثر همراهی شوند.
چه راهکارهایی برای مدیریت پایدار منابع آبی در پروژههای گسترده درختکاری با توجه به بحران آب کشور پیشنهاد میکنید.
در شرایط بحرانی منابع آبی ایران، اجرای پروژههای وسیع درختکاری تنها زمانی موفق خواهد بود که بر پایه مدیریت پایدار، بهرهگیری از فناوریهای نوین و مشارکت فعال جوامع محلی بنا نهاده شود. این مدیریت هوشمندانه باید با رویکردی جامع، همهجانبه و مرحلهمند، از مرحله انتخاب گونهها تا پایش مستمر و پیوند با اقتصاد محلی طراحی و اجرا شود. در نخستین گام، انتخاب دقیق گونههای گیاهی اهمیت بنیادین دارد. گونههای بومی مقاوم به خشکی نظیر تاغ، اسکنبیل، بنه و بادام کوهی که مصرف آبی اندکی دارند، باید در اولویت قرار گیرند، همچنین بهرهگیری از گونههای چندمنظوره که ضمن صرفهجویی در آب، قابلیت درآمدزایی برای جوامع محلی داشته باشند مانند پسته وحشی و گیاهان دارویی بومی نقشی دوگانه در پایداری اکولوژیک و اقتصادی ایفا میکند. در مقابل، استفاده از گونههای وارداتی پرآبخواه همچون اکالیپتوس یا کاج تهران در مناطق خشک، نهتنها ناکارآمد، بلکه در بلندمدت مضر خواهد بود. در گام بعدی بهینهسازی سامانههای آبیاری ضرورت دارد. روشهایی نظیر آبیاری قطرهای زیرسطحی که تا ۷۰ درصد از تبخیر سطحی جلوگیری میکند، میتواند در مناطق بیابانی مانند یزد و کرمان بسیار اثربخش باشد، همچنین در مناطق پیرامونی شهرهای بزرگ، استفاده از آبهای نامتعارف نظیر پساب تصفیهشده برای آبیاری فضای سبز و درختکاری قابل توصیه است. در پروژههای وسیعتر نیز، استفاده از سامانههای هوشمند مبتنیبر حسگر رطوبت خاک، امکان آبیاری هدفمند و دقیق را فراهم میآورد.
روشهای سنتی مانند کپهکاری و آبگیرسازی در مناطق کوهپایهای زاگرس، همچنان میتوانند در ذخیره آب باران نقش ایفا کنند. در کنار آبیاری، ذخیرهسازی و مدیریت منابع نیز باید با ابزارهای نوین پشتیبانی شود. اجرای طرحهای آبخیزداری مانند احداث بندهای خاکی، به تغذیه سفرههای زیرزمینی کمک میکند. استفاده از هیدروژلهای جاذبالرطوبه در خاک، سایهاندازهای محلی و مالچهای زیستی نیز میتوانند به کاهش چشمگیر تبخیر سطحی کمک کنند. از منظر اجتماعی تشکیل تعاونیهای محلی مدیریت آب در سطح روستاها و مناطق هدف راهکاری مؤثر برای توزیع عادلانه منابع و ارتقای حس مسئولیتپذیری میان مردم است. اجرای سیاستهایی همچون طرحهای آبمحصول که در آن یارانههایی به کشاورزانی که درختان کمآبخواه میکارند پرداخت میشود، میتواند الگوی جدیدی از حکمرانی مشارکتی منابع آب ارائه دهد، همچنین احیای سیستمهای سنتی مانند قنات و کاریز در برخی مناطق، ضمن تقویت بهرهوری، پیوند فرهنگی و زیستمحیطی با گذشته را حفظ میکند. پایش و ارزیابی مستمر نیز یکی از ارکان اساسی در مدیریت پایدار منابع آب بهشمار میآید. نصب ایستگاههای سنجش رطوبت، تحلیل تصاویر ماهوارهای برای ارزیابی پوشش گیاهی و سلامت خاک و تدوین استانداردهای ملی برای مصرف آب در پروژههای جنگلکاری، بستر تصمیمگیری مبتنیبر داده را فراهم میسازد. افزون بر این، پیوند زدن درختکاری با منطق اقتصاد آب، میتواند بقای طرحها را تضمین کند. از جمله، توسعه کشتهای کمآبخواه دارویی در زیر درختان، فروش خدمات اکوسیستمی همچون جذب کربن در بازارهای بینالمللی و تأسیس صندوقهای حمایتی بر پایه صرفهجویی منابع آبی، سبب میشود که درختکاری نهفقط بهعنوان یک مداخله زیستمحیطی، بلکه بهعنوان یک سرمایهگذاری پایدار در نظر گرفته شود. نهایتاً توانمندسازی جوامع محلی از طریق آموزشهای کاربردی در زمینه آبیاری کارآمد، مراقبت از گونههای کمآبخواه و انتقال تجربیات جهانی مانند روشهای موفق مدیریت آب در برخی کشورها از الزامات کلیدی اجرای موفق این پروژههاست. مدل پیشنهادی برای ایران، بر سه مرحله اصلی استوار است؛ نخست انتخاب علمی و دقیق گونهها و طراحی سیستمهای آبیاری سازگار با اقلیم؛ دوم اجرای طرح با بهرهگیری از فناوریهای کممصرف و مشارکت فعال مردمی و سوم پایش پیوسته با ابزارهای سنجشپذیر و اصلاح دورهای براساس دادههای به دستآمده است. در مجموع میتوان گفت درختکاری در ایران تنها زمانی بهصورت پایدار و بلندمدت به ثمر مینشیند که دانش بومی با فناوریهای روز تلفیق شده و تصمیمگیریها در بستری مشارکتی، علمی و منطبق با ظرفیتهای اقلیمی صورت گیرد. در این میان، مدیریت منابع آبی نهفقط یک ضرورت، بلکه ستون فقرات موفقیت پروژههای درختکاری در کشور خواهد بود.
انتهای پیام
نظرات