خانهای که سقف و دیوارهایش با پرچمهای "یا حسین" و "یا اباالفضل" پوشانده میشود و هوایش آمیخته است با عطر اشک، نذر، دعا و روضه. این خانه، نماد سنتی ۱۶۵ ساله است که از روستای کاج آغاز شده و امروز نسل به نسل به خیابانهای همدان رسیده؛ سنتی که تنها یک هدف دارد: زنده نگهداشتن نام حسین.
این خانه، نامش در هیچ تابلویی نیست، اما در دل صدها زن همدانی حک شده است و روایت این خانه، با نام خانم همایونی گره خورده؛ بانویی که سالهاست صبحهای محرم را با روضههای سوزناک و سفرههای نذری برای بانوان شهر آغاز میکند.
اما آغاز این ارادت شخصی، برمیگردد به صحنهای که هیچگاه از ذهنش پاک نشد: دههی شصت، تهران، ظهر عاشورا. مراسمی که بعد از نماز، درهای خانه بسته شد و حتی یک زن هم اجازه ورود پیدا نکرد. اشک در چشم داشت و دلش شکست. همانجا نذر کرد که روزی، با هر چه که در اختیار دارد، مجلسی برگزار کند که درِ آن به روی هیچ زنی بسته نباشد.
سالها گذشت و این بانو با خانوادهی همایونی وصلت کرد که نسلاندرنسل، خادمان روضه بودند. هشت سال در کنار آن خانواده زیست و هر محرم در هوای روضه نفس کشید.
اما نذر دلش، هنوز بیقرار بود. تا اینکه خانهای خرید و از آن پس، بیهیچ مکثی، علم روضه را خودش برافراشت. نه برای جمعیت زیاد، نه برای نام و نشان، بلکه برای وفای به عهدی که با دل شکسته بسته بود.
یکی از فرزندانش نیز درظهر روز عاشورا به دنیا آمد و نامش را حسین گذاشت. گویی خودش نشانی بود از برکت این نذر.
اکنون، ۲۵ سال است که این خانه مأمن زنان عزادار همدانی شده و صبحهای دوازده روز اول محرم با نوای روضه در آن آغاز میشود. خانهای که این روزها از در و دیوارش، بیرق حسین میبارد؛ حیاط و کوچه با داربست و چادر پوشانده شده، زنان بر سر سفرههای نذر مینشینند، اشک میریزند و پرچمهای متبرک حرم حضرت عباس و امام حسین میانشان میچرخد. زنانی که آمدهاند، دست بر پرچم میکشند، اشک بر گونه دارند و دلشان گرهخورده به خاک کربلا.
امروز، روز عاشورا، اوج دلدادگی است؛ روزی که اشکها بیاجازه میریزند و دلها بیصدا میلرزند. کوچهی باریک خیابان مهدیه، دیگر گنجایش این همه جمعیت را ندارد. نهتنها همسایهها که زنانی از سراسر شهر همدان خود را به این خانه رساندهاند. هر کس به امید لحظهای حضور، دستی بر پرچم، دمی در فضای روضه.
بسیاریشان از همین خانه حاجت گرفتهاند. از بیماری شفا گرفتهاند، از بیفرزندی نجات یافتهاند، از گرفتاریهای معیشتی رها شدهاند. و سال بعد، با خود خواهر، دختر، عروس یا همسایهای را میآورند تا دیگران هم سهمی از این سفره حسینی داشته باشند.
در همین شور و شیدایی، روضه امسال رنگی دیگر داشت؛ پرشورتر، پرفیضتر، و گرمتر از همیشه و این در حالی است که تنها چند روز پیش از محرم، حادثهای تلخ همهچیز را لرزاند.
آقای همایونی، همسر بانو، در تصادفی با خودرو به شدت مجروح شد و این روزها در بیمارستان بستری است اما نه رنج، نه درد، نه نگرانی، هیچکدام نتوانستند چراغ این خانه را خاموش کنند. محرم که رسید، عشق حسین مثل همیشه همه چیز را زیر سایه خود گرفت. انگار این عشق، خودش بلند میکند، خودش میگرداند، خودش زخمها را مرهم میگذارد.
این خانه، شاید چهار دیواری باشد، اما درهایش همیشه باز است؛ نه فقط به روی آدمها، که به روی نذرها، اشکها، دعاها، و نام حسین.
اما پیام این خانه تنها در مراسم باشکوهش خلاصه نمیشود؛ صدای پنهان این روضه، یک دعوت است؛ دعوت به آنکه هرکس، با هر خانهای، با هر وسعت و امکاناتی، حتی اگر برای جمعی اندک، خیمهای برای عزای حسین برافرازد، در حقیقت خود را به قافله عاشورا رسانده است.
انتهای پیام
نظرات