ادبیات کودک و نوجوان در ایران، گنجینهای ارزشمند از داستانها، شعرها و نمایشنامهها را در خود جای داده است. این ادبیات، نقش مهمی در شکلگیری هویت، پرورش خلاقیت و آموزش ارزشهای اخلاقی و اجتماعی به نسل جوان ایفا میکند. از آثاری همچون «قصههای مجید» اثر هوشنگ مرادی کرمانی، «قصههای خوب برای بچههای خوب» اثر مهدی آذریزدی تا آثار مصطفی رحماندوست و عباس یمنیشریف و دیگر نویسندگان و شاعران برجسته، ادبیات کودک و نوجوان ایران همواره تلاش کرده است تا با زبانی ساده و جذاب، دنیای کودکان و نوجوانان را به تصویر بکشد و آنها را با فرهنگ و تاریخ این سرزمین آشنا سازد.
در سالهای اخیر، ادبیات کودک و نوجوان ایران شاهد تحولات بوده است. ظهور نویسندگان و تصویرگران جوان و خلاق، استفاده از تکنیکهای نوین داستانگویی و توجه به موضوعات روز جامعه، از جمله ویژگیهای این تحولات است. برگزاری جشنوارهها و جوایز ادبی، نقش مهمی در تشویق و حمایت از نویسندگان و ناشران این حوزه داشته است؛ اما با وجود این، ادبیات کودک و نوجوان ایران همچنان با چالشهایی مانند کمبود منابع مالی، ضعف در توزیع و تبلیغات و توجه کافی نداشتن به نیازهای مخاطبان روبهرو است.
به گزارش ایسنا، در این مجال ضمن گفتوگو با مجید شفیعی، نویسندهای که آثار بسیاری را در حوزه ادبیات کودک و نوجوان به زیور طبع آراسته است، به برخی دغدغههای نویسندگان کودک و نوجوان پرداختهایم.
روز ادبیات کودک و نوجوان است آیا اینکه یک روز را برای یک حوزه ادبی درنظر بگیریم و توجه به آن حوزه منحصر به همان ایام شود را میپسندید؟
عنایت شما به این موضوع بسیار حائز اهمیت است چرا نباید هر روز روز قلم باشد؟ مگر در گردش همین قلم نبود که فرازهایی انسانساز به شکل داستان و روایت و منظومه شکل گرفت و جوامع را بارورتر و اندیشهها را فربه و انسانساز کرد؟
قلم که آنچنان خداوند بر آن سوگند یاد کرده است و هوشنگ پیشدادی برای پاسداشت قلم در ابتدای جشن تیرگان شاعران و نویسندگان و سخنوران را دور خود جمع کرد و جشن گرفت.
قلم که میتواند قلبی را به شکوفایی درخشان کند، اگر فرهنگساز باشد و اگر شکوفنده و شیوا بر کاغذها قدم بگذارد و راه بپیماید.
البته که باید به قلم و قلم به دستان که دنیایی فراخ را در نوک خامه خود پنهان دارند؛ ارج نهاد که اگر این رود بشکفد؛ اقیانوسها را در خود پنهان دارد! و انسان و جهان به کسوت کلمه موجودیت مییابد و شکل میگیرد، همچنان که جهان با نامیدن شکل گرفت و درخت و دریا و اقیانوس و پرنده و... البته که این اقیانوس شگرف را باید مدام پایدار نگه داشت و چیست که با روح چنان کند که چون دم مسیحا!
و اما از روز قلم و روز ادبیات کودک گفتید همان روزی که به پاسداشت عمرهای گرانمایهای که صرف آفرینش شده؛ نامگذاری شده است و البته ادبیات کودک و نوجوان قسمتی از همین اقیانوس بیکران ادبیات است که هر کس مسافر درنوردیدن عرصههای شگفت و رازآلود ادبیات است قایقی دارد و پارویی که قلم است و دمساز است و چهرهنگار و دروننگار و این پیمودنها گویا سرنوشت نویسنده است که اقیانوسی را در خامه خویش خلاصه کند.
کمتر کسی است که این سفر شهودی را چنان که باید پیموده و یا به واقع درک کرده باشد که نوشتن هر قصه به راستی خود سفری قهرمانی است. نویسنده هر روز در اقیانوسی چنین پر ژرفا سفر میکند تا خویشتن را بیابد. آیا کسی هست در این سفر یاریاش کند و به رگبارها و تندبادها جان عزیزش را نفرساید؟ آری تنها ماهیان و تنها قلب بیخدشه اقیانوس است که او را میفهمد و موج بر قلمش میزند.
و آیا دیگر سخنی حرفی قدردانی از او شده یا میشود؟ کسی که برای زندگان از زندگی میگوید و رازها و وسعت این اقیانوس که ساحلی فراختر را بر انگشت دارد! آری هر روز باید روز قلم باشد و ارج نهادن به قلمورزان و نویسندگان دردهای بشری این آینهداران و قایقرانان پر راز و رمز.
و آیا کسی زین عرقریزان روح با خبر است؟ جز همان خداوندی که به قلم سوگند یاد کرده است؛ پس به قول ابرمرد قلم داستایفسکی بزرگ: مینویسم تا شرمنده رنجهایم نباشم.
بزرگترین چالشهای نویسندگان حوزه کودک و نوجوان در ایران چیست؟
بزرگترین چالش نویسندگان، نبود یک نگاه کاشف ناقد پرسشگر در بررسی و قضاوت آثار است؛ نیرویی همه جانبه که بتواند سره را از ناسره بازشناسد؛ ایدههای نو را دریابد و از زیر سنگلاخهای روزمرگی آنها را بیرون بکشد. گویا اصلاً سعیی هم در این عرصه نیست تا آثار بهتری مجال بروز و ظهور بیابند!
گویا اصلاً به دلایلی مبهم نیازی به خلق آثار خوب احساس نمیشود یا کشف ایدههای نو و بکر عمدتاً به تعویق میافتد که البته ادبیات کهن ما و فولکلور ما و مواردی اینچنین مخزن ایده هستند، اصلاً مواجهه جهان کهن و امروز در ایران حاضر خود جهانی شگفت و رازآلود را میتواند خلق کند همان سرچشمههای تأویل متون و دانش هرمنوتیک.
حال چه بر سر این گونه ادبی آمده که به نوعی میانمایگی بر آن سایه گسترانده است؟ نمیدانم! آیا نبود همان نگاه کاشف ناقد نیست؟ همان نگاهی که چون قلاب ماهیگیران ماهیان بحر معنا را کشف کرده به قلاب اندازد؟
از طرفی کمتوجهی به ذوق مخاطب از طرف ناشران و اصولاً بیتوجهی و سهلانگاری ارگانهای مرتبط نسبت به نویسنده و نویسندگان و عدم حمایت از ایدههای ناب و حتی اقتصادی.
به عنوان مثال هر بار با شروع نمایشگاه یا انتخاب کتاب سال از طرف اداره ارشاد قزوین با من تماس میگیرند، با من مجید شفیعی با ۲۰ سال و اندی سابقه خلق آثار هنری و ادبی و چاپ آثاری بسیار که همه حائز مقام و رتبه در جشنوارههای مختلف شدهاند و حتی ترجمه شدهاند بنا بر عادت همیشه بروکراسی اداری سؤالی بدیهی را میپرسند که شما در بانک اهل قلم هستید؟ و جالبتر و شوربختانهتر اینکه همین اداره ارشاد قزوین یک بانک اطلاعاتی از نویسندگان ندارد.
ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ چه حمایتی از من که چهار دوره برنده جایزه کتاب سال همین قزوین شدهام شده است؟ با آن جوایز کوچک و با آن رقمهای بسیار پایین که تداعیگر جوایز دبیرستانی است، از من که سعی دارم از شهرم بنویسم پس نمینویسم و سالهاست فعالیتم را در تهران متمرکز کردهام.
بنابراین بزرگترین چالش نبود همان نگاه مشخص و دقیق و درست است که سره را از ناسره بازشناسد.
در بازار نشر چطور؟ دغدغه شما به عنوان یک نویسنده که تجربههای متعددی در حوزه کودک و نوجوان دارد؛ در حوزه انتشار چیست؟
در حوزه نشر هژمونی جریان یا کسانی خاص و سازوکارهایی مشابه و البته ناهمگون با ذات ادبیات؛ بسیار مشهود و مبرهن است. به جریانها، کسان و سازوکارهایی بیش از دیگران اهمیت داده میشود. نه البته به دلایلی ادبی و هنری؛ بلکه بنا بر دیگر عوامل!
به عنوان مثال ناشر پرسابقه و مطرحی چون «کانون» عملاً در این چند سال اخیر به وفور در حال چاپ آثار میانمایه و کمارزش است این را حتی مخاطبان هم به درستی فهمیدهاند که کانون عملاً از استعدادهای ناب نه تنها حمایت نمیکند بلکه با دوران اوج خود هزاران فرسنگ فاصله دارد.
به عنوان مثال کتاب من با نام «گذری بر خاک نمناک» ۱۰ سال بعد از نگارش در محاق انتشار ماند، کتابی که در باب ده بنای ثبت شده در فهرست میراث جهانی بود ولیکن بهدلیل همان نبود نگاه بالغ کاشف که پیشتر گفتم چاپ نشد. شاید زمانش نرسیده بود و یا شاید صاحبنظر خوشاندیشهای چشم ایدهآل پسندش را بر آن نینداخته بود. تا اینکه خیلی اتفاقی با ناشری فرهیخته آشنا شدم و مقدمات چاپ کتاب آماده شد و بعد از یک سال به چاپ رسید حال توسط که؟
نشر «تاریخ ایران» با مدیریت استاد مبرز تاریخ سرکار خانم اتحادیه که افتخار نشر و افتخار تاریخشناسی این ملک هستند و البته بعد چاپ گویا نگاهها تازه معطوف به این کتاب شد. هم مورد توجه وزارت ارشاد و هم مورد توجه نهاد کتابخانهها قرار گرفت و دو دوره کتاب توسط این دو نهاد خریداری شد و اکنون کتاب مراحل چاپ سوم را میگذراند و شگفتا که بعد تمام این احوالات خود کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم برای خرید یک دوره از کتاب به ناشر مراجعه کرده بود که خود داستان دیگریست.
و دیگر اینکه به طور کلی و شوربختانه تیراژ کتابها با توجه به چند برابر شدن جمعیت، آن مقدار نیست که دغدغههای مالی نویسنده را به کل رفع کند و دولت را هم البته دغدغه یاری اهالی نشر و فرهنگ و کتاب نیست و البته دغدغههای سخت معیشتی بر همه اینها فائق آمده است.
نقش ترجمه در ادبیات کودک و نوجوان ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا ترجمه بر تألیف غلبه دارد؟
باید قبول کرد که آثار ترجمه گوی سبقت را از آثار تألیفی ربودهاند؛ بنا بر همان دلایلی که پیشتر به آن اشاره کردم. وقتی امکان چاپ کار تألیفی درخوری فراهم نمیشود؛ لاجرم چشمها به خارج از کشور معطوف میشود. وقتی جلوی نگارش ایدههای نو گرفته میشود؛ یعنی اجازه دادن به خوانش آثار ترجمه که البته آثار خوبی هم در بین آنها یافت میشود مثل آثار «جانی روداری»، «انید بلایتون»، «نیل گیمن»، «دیوید پیلکی» و «دیوید الموند» که نمیتوان از این آثار چشمپوشی کرد.
ولیکن نویسندگانی در ایران هستند که میتوانند آثاری در حد آثار جهانی خلق کنند؛ اگر مناسباتی درست بر روند و جهان نشر داخلی حاکم باشد و صاحب نظرانی دارای دانشهای مختلف اعم از فلسفه، روانشناسی، جامعهشناسی و...ایدههای ناب آنها را کشف کنند.
اما فعلاً و در حال حاضر بنا بر روابط و دلایلی پیچیده، اقتصاد نشر در دست آثار ترجمه است چراکه اقتصاد نشر در ایران بیمار است و سعی درستی در راه ترجمه آثار ایرانی و برگردان آن به زبانهای دیگر صورت نمیگیرد.
انتهای پیام
نظرات