«اسفندیار خدایی» و «مهدی سالاروند» در یادداشتی برای ایسنا نوشتند: مرور تاریخ جنگها در ۱۰۰ سال گذشته نشان میدهد که در اغلب موارد، شروعکننده جنگ از رسیدن به اهداف خود بازمانده و با مقاومت غیرمنتظره حریف، تفرقه در جبهه خودی و عدم همکاری بینالمللی و منطقهای مواجه شده و غالباً از تجاوز پشیمان شده است: آلمان و ژاپن، جنگ جهانی دوم را شروع کردند اما شکست خوردند، آمریکا در تجاوز به ویتنام ناکام و پشیمان شد، شوروی در تجاوز به افغانستان مجبور به عقبنشینی شد، صدام در حمله به ایران ناکام ماند، صربستان در تجاوز به بوسنی و کرواسی به جایی نرسید، آمریکا در حمله به عراق و افغانستان، گرچه صدام و طالبان را سرنگون کرد اما جز هزاران میلیارد دلار خسارت، دستاوردی نداشت. عربستان در حمله به یمن چارهای جز عقبنشینی و پشیمانی نداشت. جنگ روسیه و اوکراین فرسایشی شده و اسرائیل در ۲۴ ژوئن یا ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ با یک حمله تمامعیار، ایران را غافلگیر کرد اما در این جنگ ۱۲ روزه بهرغم ورود آمریکا، در سایه حملات موشکی ایران و مقاومت غیرمنتظره مردم ایران، درخواست آتشبس داد.
چرا در ۱۰۰ سال گذشته آغازگران جنگ در نهایت به اهداف خود نرسیدهاند و غالباً ناکام و پشیمان شدهاند؟
با مرور تحولات در جنگهای ۱۰۰ سال اخیر، بطور کلی سه دلیل اساسی برای ناکامی آغازگران جنگها قابل بررسی است: ایجاد وحدت ملی در کشور مورد تهاجم، اختلاف در جبهه متجاوز با از دست رفتن مشروعیت اخلاقی، و برهم خوردن موازنه بینالمللی و منطقهای به زیان کشور مهاجم.

۱- ایجاد وحدت ملی در کشور مورد تهاجم
یکی از تحولاتی که متجاوزان معمولاً دستکم گرفتهاند، حس میهندوستی و همبستگی داخلی در کشور هدف است. حمله حتی به کشوری که دچار اختلافات داخلی است باعث میشود جبهههای سیاسی، قومی و اجتماعی، اختلافات را کنار بگذارند و علیه دشمن متجاوز متحد شوند، حتی اگر کشور مورد حمله ویتنام فقیر، افغانستان جنگزده، اوکراین تفرقهزده، یمن خسته، لبنان متفرق و ایران بعد از انقلاب باشد.
در ایران پس از حمله عراق در سال ۱۳۵۹، انسجام ملی شکل گرفت و تمام گروههای سیاسی و قومی به دفاع از کشور پرداختند. در لبنان ۲۰۰۶، حمله اسرائیل باعث شد تمام گروههای مسیحی، سنی و شیعه با وجود اختلافات درونی از حزبالله حمایت کردند و علیه تجاوز اسرائیل متحد شدند و این رژیم را ناکام گذاشتند. مردم ویتنام در مقابل تجاوز آمریکا و مردم افغانستان در مقابل تجاوز شوروی، اختلافات را کنار گذاشتند و این ابرقدرتها را ناکام گذاشتند.
۲. اختلاف در جبهه متجاوز با از دست رفتن مشروعیت اخلاقی
در دنیای امروز، مشروعیت اخلاقی، یکی از مهمترین سلاحهای جنگ است. اما کشور مهاجم، معمولاً در محاسبات خود این عامل را نادیده میگیرد و با بیتوجهی به عواقب انسانی و حقوقی جنگ، دست به اقدام نظامی میزند و در نهایت همین سلاح نرم کار متجاوز را دشوار میکند. نبود مشروعیت در کوتاهمدت چندان مهم و تاثیرگذار نیست، اما با ادامه جنگ و مقاومت حریف و تحمل تلفات، بیانگیزگی و اختلاف و تفرقه در جبهه مهاجم کار را سخت میکند. لیکن در جبهه مقابل یعنی کشور مورد تجاوز روز به روز با دیدن نتایج مقاومت، امیدوارتر، با انگیزهتر و متحدتر میشود.
آمریکا در حمله به ویتنام پس از تحمل خسارتها و تلفات فراوان با مخالفت روزافزون مردم خود مواجه شد و تحت فشار جبهه داخلی در نهایت تن به صلحی داد که بدتر از شکست بود. سرباز آمریکایی برخلاف رزمنده ویتنامی روز به روز انگیزه جنگیدن را از دست میداد.
حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ به بهانه سلاحهای کشتار جمعی آغاز شد و رژیم صدام را سرنگون کرد. اما مردم عراق اعم از گروههای شیعه و سنی علیه آمریکا موضع گرفتند و خسارتها و تلفات آمریکا بالا گرفت. در نهایت مردم آمریکا و سیاستمداران و رسانههای این کشور علیه جنگ موضع گرفتند. همین اتفاق در جنگ آمریکا با طالبان افغانستان تکرار شد و به سقوط طالبان انجامید اما پس از بیست سال، در نهایت آمریکا مجبور به عقبنشینی از افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت شد.
اسرائیل وقتیکه به ایران تجاوز کرد، آن هم در شرایطی که ایران در حال مذاکره با آمریکا بود و غافلگیر شد پس از ۱۲ روز با وجود مداخله آمریکا ناچار به پذیرش آتشبس شد و اگر ادامه مییافت با توجه به تلفات و خسارات سنگین موشکهای ایران اختلافات شدیدی دامنگیر این رژیم میشد و ساکنان اسرائیل که غالباً مهاجر هستند، ناچار به تخلیه میشدند.
این بیاعتنایی اولیه به اخلاق و تبعات جنگ، در بلندمدت به شکل سقوط اعتبار، افزایش فشار بینالمللی و ناکامی میانجامد.
۳. برهم خوردن موازنه بینالمللی و منطقهای به زیان کشور مهاجم
در آغاز بسیاری از جنگها، کشور مهاجم تصور میکند با تکیه بر توان نظامی یا حمایت برخی کشورها، به پیروزی سریع دست خواهد یافت. اما تاریخ نشان داده که غالباً در میانه میدان جنگ، موازنه بینالمللی به زیان کشور مهاجم تغییر میکند، چرا؟ چون سایر کشورها احساس خطر میکنند و خود را قربانی بعدی تجاوز تصور میکنند و تغییر موازنه را فرصتی جهت دفع خطر و رفع تهدید احتمالی برای خود و منافع خود تلقی میکنند. آنها شاید با ملاحظاتی آشکارا به جبهه جنگ نپیوندند اما با حمایت غیرمستقیم از کشور مورد تجاوز کار را بر مهاجم سخت میکنند.
در جنگ ویتنام، آمریکا با وجود توان نظامی بالا، با حمایت غیرمحسوس شوروی و چین از ویتکنگها مواجه شد. در تجاوز شوروی به افغانستان، یک ائتلاف با مشارکت ایران، پاکستان عربستان، آمریکا و اروپا با حمایت از مجاهدین افغان، موازنه را به نفع کابل تغییر داد و شوروی ابرقدرت را زمینگیر و مجبور به تخلیه افغانستان کرد.

۳ پیشبینی اشتباه اسرائیل در تجاوز اخیر به ایران
حمله غافلگیرکننده اسرائیل در روز جمعه ۲۳ خرداد، ضرباتی به کشورمان وارد کرد از جمله: ترور تعدادی از فرماندهان عالیرتبه نظامی و دانشمندان هستهای و هدف قراردادن سایتهای هستهای و نظامی. ابعاد این حمله قابل مقایسه با حمله غافلگیرکننده هفت اکتبر حماس علیه اسرائیل نیست زیرا خسارتها و تلفات بسی گستردهتر بود. با وجود این اتفاقات پس از ۱۲ روز، حتی با مشارکت نظامی مستقیم آمریکا در حمله به تاسیسات هستهای کشورمان، اسرائیل مجبور شد پرچم آتشبس را با توسل به ترامپ بالا ببرد. اگر ادامه جنگ چشماندازی برای پیروزی اسرائیل داشت، هرگز آتشبس نمیشد.
منکر خسارتهای سنگین کشورمان در این جنگ نیستیم. اما اسرائیل به عنوان شروع کننده جنگ و با وجود غافلگیر شدن ایران، به دلایل زیر آتشبس را پذیرفت:
۱. مقاومت غیر منتظره مردم ایران
حمله ناگهانی اسرائیل، جامعه ایران را در لحظهای تاریخی به وحدت رساند. حتی یک مورد اعتراض و تظاهرات، اعتصاب و کارشکنی از جانب مردم گزارش نشد. همه مردم با سلیقهها و تفکرات و گرایشها با وجود اختلافات، پشت مقاومت ملی ایستادند. اسرائیل انتظار داشت با شروع حملات از آسمان، مردم ناراضی ایران به خیابانها بریزند و با ایجاد آشوب و شورش، با گل و شیرینی به استقبال اسرائیل بیایند اما اینگونه نشد.
مردم با وجود نارضایتی از وضعیت اقتصادی موجود و تورم، عملاً سناریوهای فروپاشی داخلی را باطل کردند. شاید کاری که اسرائیل کرد ناخواسته خدمتی به جمهوری اسلامی بود و مردم را در کنار نظام قرار داد، سرمایهای که اگر قدر دانسته شود میتواند فرصتی برای کشورمان و بازگشت نظام سیاسی به اراده مردم باشد.
۲. سقوط مشروعیت اسرائیل در افکار عمومی
در عصر ارتباطات، مشروعیت اخلاقی بیش از گذشته نقشآفرینی میکند. اسرائیل با وجود حمله نظامی غافلگیرانه به ایران و ترور شخصیت های برجسته نظامی و علمی، ابتدا دست برتر را داشت اما در صورت طولانی شدن جنگ، افکار عمومی به سمت ایران متمایلتر شد و اخبار موفقیتهای ایران بازتاب گستردهتری مییافت.
۳. موازنه منطقهای به نفع اسرائیل نبود
پس از تجاوز اسرائیل، کشورهای منطقه که غالباً متحد آمریکا هستند، با تحلیل واقعگرایانه، خود را قربانی حملات بعدی اسرائیل تصور کردند. عربستان، ترکیه، عراق، پاکستان و سایر کشورهای منطقه احساس خطر کردند. قدرتهای شرقی یعنی روسیه و چین هم نگران سلطه کامل آمریکا بر ایران و منطقه خاورمیانه و خلیجفارس شدند.
ظاهراً این کشورها در جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و آمریکا علیه ایران، هیچ اقدام موثری جز محکومیت اسرائیل نکردند. اما همین عدم همراهی جهانی و منطقهای نقش مهمی در تغییر موازنه و پذیرش آتشبس داشت و در صورتی که جنگ ادامه مییافت تبدیل به یک کارت برای کشورمان میشد نظیر تجارب تاریخی تجاوز آمریکا به ویتنام، و لشکرکشی شوروی به افغانستان و حمله روسیه به اوکراین و سایر مثالهایی که ذکر شد.

پیامی روشن برای مهاجمان آینده
تجربه جنگهای ۱۰۰ سال اخیر و تجاوز ۱۲ روزه به کشورمان نشان میدهد که چگونه در عصر ارتباطات، مردم کشور مورد حمله علیه دشمن متجاوز متحد میشوند و کار را بر متجاوز سخت میکنند و از طرف دیگر با از دست رفتن مشروعیت اخلاقی کشور متجاوز در افکار عمومی و بیانگیزه شدن مردم کشور مهاجم، اختلافات در این جبهه ظهور میکند و در نهایت سایر کشورهای منطقه که خود را قربانی بعدی تحاوز احساس میکنند و سایر قدرتهای جهان بخاطر منافع خود بطور مستقیم یا غیر مستقیم از کشور مورد حمله حمایت میکنند و پیروزی را برای متجاوز غیرممکن و یا بسیار پرهزینه و پشیمانکننده میسازند.
در عصر ارتباطات، پیروزی فقط با اتکا به قدرت آتش ممکن نیست؛ مشروعیت، انسجام داخلی و موازنه بینالمللی، سلاحهایی هستند که آینده را رقم میزنند. اما همچنان محاسبات راهبردی اشتباه رهبرانی که از تاریخ عبرت نگرفتهاند باعث شروع جنگها و تکرار تاریخ میشود.
انتهای پیام
نظرات