به گزارش ایسنا، دکتر محمدرضا تقیدخت، پژوهشگر حوزه فلسفه در یادداشتی با عنوان «ماجرای برنارد» و موضوع «استقلال دانشگاهها از دولت» که در اختیار ایسنا قرار داد، نوشت:
"ماجرای «برنارد» (Bernhard Affair)، ناموارهای برای یک رخداد مهم در حوزه آموزش در تاریخ آلمان است. این ماجرا که از یک انتصاب به ظاهر ساده در دانشگاهی در امپراتوری پروس(آلمان)آغاز شد، با موضعگیری شدید «ماکسوبر» جامعهشناس آلمانی، به رخدادی مهم و اثرگذار در حوزه «استقلال دانشگاهها و مداخله دولت» تبدیل شد.
ماجرا چه بود؟!
برای درک درست «ماجرای برنارد»، ابتدا باید با یک فرد ویژه آشنا شویم:«فریدریش آلتوف».
«فریدریش تئودور آلتوف» Friedrich Theodor Althoff (۱۹ فوریه ۱۸۳۹ – ۲۰ اکتبر ۱۹۰۸) رئیس بخش آموزش عالی در وزارت آموزش و فرهنگ پروس بود، اما قدرت واقعی او بسیار بیشتر از این منصب بود. «آلتوف» از سال ۱۸۸۲ و طی نزدیک به ۳۰ سال با سمت «مشاور امور محرمانه» و «مدیر اجرایی» وزارت «امور روحانی، آموزشی و پزشکی پروس»، مورد وثوق شخص «بیسمارک» و «لئوفون کاپریوی» نخستین و دومین صدراعظم آلمان بود و برای سالهای طولانی «قدرت مطلق آموزش عالی» در پروس و آلمان به شمار میرفت؛ آنگونه که آلمانیها نه از سر کنایه، بلکه از سر تحسین و تمجید، او را «قادر مطلق» در حوزه آموزش میخواندند.
«آلتوف» با وجود اینکه در دانشگاه «بن» تحصیل کرده بود، اما موفق به اخذ دکترا نشده بود؛ با اینحال، شخص اول آموزش عالی دولت پروس به شمار میرفت و از او به عنوان کسی که آموزش عالی آلمان و برخی کشورها از جمله امریکا را متحول کرد، نام میبرند. «آلتوف» در سایه قدرت مطلقی که داشت، با جذب حمایتهای مالی گسترده از دولت پروس و ارتباط نزدیک با حامیان مالی خصوصی، دانشگاههای پروس را از مراکز «مبتنی بر آموزش مقطع لیسانس» به «قطبهای پیشرو پژوهش در علوم انسانی، حقوق، الهیات، علومپایه و پزشکی» تبدیل کرد و الهامبخش دانشگاههای نوپای آمریکایی مانند «کلارک»، «جانز هاپکینز» و «شیکاگو» برای «تمرکز بر پژوهشهای پیشرفته» شد. به همین دلیل دانشگاه هاروارد در ۲۷ ژوئن ۱۹۰۶، دکترای افتخاری حقوق (LL.D) را به او اعطا کرد. در متن ستایشآمیز دکترای افتخاری او، تاکید شده بود که «آلتوف، نقشی محوری در تبادل استادان بین آلمان و آمریکا و برنامههای پیشرو آموزش عالی جهانی داشته است». «مردی خردمند، پرانرژی، خستگیناپذیر، تیزبین، محتاط و شجاع»، بخشی از صفتهایی بود که با آنها او را ستوده بودند.
چرا ماجرای برنارد رخ داد؟!
در اوج قدرت آلتوف و زمانی که دولت پروس سیاستهای آموزشی را تحت کنترل شدید داشت، او موظف بود مدیریت دانشگاهها توسط دولت را متمرکز کند؛ چون هم شخص او و هم دولت، معتقد بودند نظارت بروکراتیک دولتی، میتواند سیستم آموزشی را کارآمدتر کند. از سوی دیگر، بسیاری از دانشگاهیان آلمانی، از جمله «ماکس وبر» (Max Weber) جامعهشناس و اقتصاددان نامدار، از مدافعان سرسخت «استقلال دانشگاهها از دولت» بودند و اعتقاد داشتند کنترلهای دولتی بر دانشگاهها، عملا آنها را تضعیف و به «آزادی علمی» و «حیثیت آکادمیک دانش» آسیب میزند. «ماجرای برنارد» (Bernhard Affair) نقطه اوج این اختلاف بود. «آلتوف» که قدرت مطلق آموزش عالی آلمان بود، «لودویگ برنارد» (Ludwig Bernhard) را به عنوان «استاد تمام» در دانشگاه برلین منصوب کرد؛ بدون آنکه روش معمول و متعارف یعنی مشورت با اساتید دانشکده اقتصاد دانشگاه را طی کند. «برنارد»، اقتصاددانی محافظهکار و مورد حمایت «آلتوف» بود که تخصص اصلیاش در اقتصاد کشاورزی بود و از نظر بسیاری از اساتید، شایستگی علمی لازم برای احراز این مقام را نداشت.
واکنش شدید ماکس وبر
«وبر» با وجود خدمات ارزشمند و جایگاه رفیع «آلتوف» در جامعه آموزش عالی آلمان، این اقدام او را به این دلیل که «نقض آشکار اصول دانشگاهی» است (چون انتصاب اساتید باید با پیشنهاد و تأیید لجنه ارزیاب علمی انجام شود)، به چالش جدی کشید. هشدار اصلی «وبر» آن بود که اتخاذ و تثبیت اینگونه روشها و عدم اعتراض به آنها، به «پرولتاریایی شدن روشنفکران» میانجامد؛ چرا که این اقدام، در واقع خلاف سنت دانشگاهی آلمان است که بر اساس آن، انتصاب اساتید، باید با تأیید دانشکده و گروه مرجع هیاتعلمی دانشگاه انجام شود.
«وبر» صراحتا این اقدام را «نقض آشکار استقلال دانشگاه» دانست و آن را نمونهای از «بوروکراتیزهشدن آموزش عالی در راستای خواست دولت» تلقی کرد. او معتقد بود دولت پروس با این کار، دانشگاه را به ابزاری برای اهدافِ (شاید نادرست) سیاسی تبدیل میکند.
اما آنچه «وبر» را بیشتر خشمگین کرد، «سکوت استادان و جامعه دانشگاهی» بود. بسیاری از اساتید، به دلیل وابستگی مالی به دولت، حاضر به اعتراض به این امر نشدند؛ وضعیتی که «وبر» آن را نشانهای از «ضعف اخلاقی روشنفکران» میدانست.
«وبر» در نوشتههایش، مانند «علم به مثابه حرفه» هشدار داد که دانشگاهها در حال تبدیل شدن به «نهادهای بوروکراتیک دولتی» هستند که در آن، استادان به جای آنکه «اندیشمندانی مستقل» باشند، به «کارمندان دولت» تبدیل میشوند و ارزشهای اداری بر ارزشهای علمی غلبه مییابند. به نظر او انتخاب اساتید بر اساس وفاداری سیاسی و نه شایستگیهای علمی، باعث ضعف دانشگاه و مهمتر از آن، ضعف جامعه، دولت و حکومت میشود؛ چون فقط اندیشمندان مستقل و آزاد میتوانند روشهای دولت را در امور مختلف نقد و اصلاح کنند. او این روند را بخشی از «عقلانی شدنِ ویرانگر» جامعه مدرن میدانست که در طی آن، جامعهای که ظاهرا عقلانی است، اندکاندک و ناخواسته خود را ویران میکند؛ «بدون آنکه حتی خودش بفهمد چه میکند».
پیامدهای عمومی ماجرای برنارد
«ماجرای برنارد»، از زمان اتفاق، به عنوان نمادی از کشمکش بین «استقلال دانشگاه» و «کنترل دولت» تبدیل شده است و اگر چه «وبر» خود نیز پس از این اتفاق، بیشتر به نقد «سیاستگذاری آموزشیِ متمرکز» پرداخت، اما در عینحال باعث بازشدن بحث «آزادی آکادمیک در برابر مداخله دولت» و یکی از مهمترین سرفصلهای «فلسفه آموزش» یعنی «استقلال نهاد آموزش عالی» شد. در حقیقت «آلتوف»، نماینده نگاه «بوروکراتیک و متمرکز دولتی» به آموزش عالی بود، در حالی که «وبر» از «استقلال، آزادی علمی و خودگردانی دانشگاهها» دفاع میکرد.
این اختلاف، باعث شد موضوع استقلال دانشگاه، بعدها بیشتر مورد توجه قرار گیرد و حتی به جایی برسد که خواسته دور از ذهنِ «استقلال مالی دانشگاهها از دولتها» هم پیش کشیده شود؛ چیزی که پس از صد و اندی سال از وقوع «ماجرای برنارد»، هنوز در هیچجای دنیا محقق نشده است."
انتهای پیام
نظرات