سعید پورعلی در این یادداشت آورده است: محمد مصطفی(ص)، پیامبری که قرآن او را «رحمةً للعالمین» خواند، نه تنها برای قرن هفتم میلادی، که برای هر نسل و هر قرنی پیام دارد. بعثت او آغاز تحولی بود که مرز مکان و زمان را شکست و بخشهایی از رسالتش چنان جهانشمول بود که امروز نیز بهسان چراغی در مسیر بشر خسته از جنگ، تبعیض و بیعدالتی میدرخشد.
رسالت او پاسخی بود به بحرانهای معرفتی، اخلاقی و اجتماعی زمانه خود، و همین پاسخها در زمانه ما نیز همانقدر نیاز است که در عصر جاهلیت عرب.
قرآن کریم میفرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ» (جمعه:۲). این آیه سه مأموریت بنیادین پیامبر(ص) را آشکار میکند: خواندن آیات الهی به گوش دل مردم، تزکیه و پالایش جانها، و آموزش کتاب و حکمت. این سه مأموریت، شالوده تمدنی است که در آن جهل جای خود را به معرفت میدهد، تعصب قبیلهای جای خود را به برادری انسانی میسپارد و عدالت را ستون هر جامعه میسازد.
مبارزه پیامبر با جهل، یک رویکرد صرفاً آموزشی یا مدرسهمحور نبود، بلکه اقدامی تمدنی بود. او با جهل بهمعنای گسترده آن جنگید: جهل نسبت به حقیقت هستی، جهل نسبت به کرامت انسانی، و جهل نسبت به حق و باطل در روابط اجتماعی.
در دوران جاهلیت، دانش در انحصار قبیلهها، توانمندان یا کاهنان بود و اکثریت مردم از اندیشیدن مستقل محروم بودند. او قفل انحصار را با کلید «اقْرَأ» شکست؛ اولین امر وحی، خواندن بود، نه حکمرانی و نه فتح سرزمین. این آغازگر انقلاب دانایی بود که تا ابد راه نشان میدهد: تمدن نبوی از بطن کتابت و دانایی متولد میشود.
یکی دیگر از میدانهای رسالت او، مقابله بیامان با تبعیض بود. جامعه جاهلی بر پایه امتیازات قبیلهای، رنگ پوست، و موقعیت ثروتمحور استوار بود. فرودستان و بردگان در این ساختار، نه حق حیات برابر داشتند، نه حرمت انسانی. پیامبر(ص) با عمل و کلامش این ساختار را فروریخت. او بلال حبشی را مؤذن خود کرد؛ نه بهعنوان یک ژست تبلیغاتی، بلکه بهعنوان بیانیهای زنده از این که کرامت انسان فراتر از رنگ و نژاد است.
در خطبه حجةالوداع این پیام را به اوج رساند: «همه شما از آدم هستید و آدم از خاک. عرب را بر عجم و عجم را بر عرب برتری نیست مگر به تقوا.» این سخن نه فقط بیانیهای اخلاقی، بلکه یک منشور جهانی حقوق بشر است که چهارده قرن پیش صادر شد.
پیامبر اکرم(ص) همچنین با آداب و رسوم پوسیده جاهلیت مبارزه کرد. جامعه عرب پیش از اسلام مملو از باورهایی بود که ظلم و خشونت را توجیه میکرد؛ از زندهبهگور کردن دختران تا خونخواهی بیپایان قبایل. قرآن در نقل این فجایع، لحنی تکاندهنده بهکار میبرد: «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» (تکویر: ۸-۹). پیامبر نه فقط این سنتها را لغو کرد، بلکه هنجارهای جدیدی را جایگزین نمود؛ او به مردمی که خشونت را نشانه غیرت میدانستند، آموخت که صبر و گذشت بالاترین غیرت است. به خانوادهها فهماند که دختران مایه نور و رحمتاند، و به قبیلهها یاد داد که خون را با بخشش میتوان شست، نه با خون دیگر.
اما شاید بزرگترین تحول فرهنگی پیامبر(ص) تولد «فرهنگ نبوی» بر محور مهربانی و صلح بود. قرآن گواهی میدهد: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ» (آل عمران:۱۵۹). نرمخویی او ابزار سیاستمدارانه نبود، بلکه عین رسالتش بود. او نهتنها به پیروانش بلکه به دشمنانش محبت نشان داد و بدینگونه قلوب را تسخیر کرد. صلح حدیبیه نمونهای است که منطق سیاسی زمانه را در هم شکست؛ عقبنشینی تاکتیکی او به جای جنگ، بهظاهر شکست بود اما در واقع، بزرگترین پیروزی فرهنگی بود که راه فتح دلها را گشود.
عدالت در نگاه پیامبر نه یک شعار که رگ حیات امت بود. عدالتی که او گستراند، فقط در قضاوت دادگاهها خلاصه نمیشد بلکه در تقسیم بیتالمال، در برخورد برابر با آشنایان و غریبان، و در حمایت از حقوق ضعیفان تجلی داشت. او در اجرای عدالت چنان قاطع بود که اگر نزدیکترین خویشانش خلاف میکردند، معافشان نمیکرد. در روایتی آمده است که در برابر شفاعت برای مجازات دزدی، فرمود: «اگر دخترم فاطمه هم چنین میکرد، دستش را قطع میکردم.» این نه نشانی از خشونت، که نشانی از نفی کامل تبعیض قضایی و طبقاتی بود.
امروز، جهان ما در لباس مدرن، بسیاری از بیماریهای عصر جاهلیت را به شکلی دیگر تکرار میکند: تبعیض نژادی، حرص اقتصادی، جنگهای بیپایان و جهل سازمانیافته. از نیویورک تا غزه، از فقر در جنوب جهانی تا اشرافیت بیمهار در شمال، همان شعارهای اصیل بعثت را میتوان شنید که به عملی دوباره نیاز دارند. پیامبر(ص) به ما میآموزد که بدون حذف جهل، عدالت پایدار نمیآید؛ بدون نابودی تبعیض، فرهنگ صلح حاصل نمیشود؛ و بدون رحمت، هیچ قدرتی مشروعیت حقیقی ندارد.
بازخوانی سیره او در جهان معاصر، ما را به این حقیقت میرساند که «فرهنگ نبوی» نه یک یادگار موزهای، که طرحی زنده برای بازسازی اجتماعی و جهانی است. این فرهنگ در چهار اصل خلاصه میشود: دانایی، کرامت انسانی، رحمت، و عدالت. اجتماع این اصول، پاسخی است هم به خشونت افراطگرایی و هم به ظلم استکبار جهانی. اگر ملتی این چهار اصل را درونی کند، نه تنها خود تعالی مییابد بلکه به چراغ راه ملتهای دیگر نیز بدل میشود.
در پایان، رسالت محمدی میراثی است که بر دوش ماست. او درس داد که تغییر، از دل انسان آغاز میشود: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّیٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد:۱۱). یعنی اگر ما با جهل و تبعیض در جان خود کنار بیاییم، جهان پیرامون نیز همانگونه میماند. اما اگر با ارادهای آگاه و قلبی مهربان برخیزیم، همانطور که پیامبر برخاست، میتوانیم تمدنی برپا کنیم که نه مرزهای جغرافیا و نژاد آن را محدود کند، و نه تاریخ آن را کهنه نماید.
انتهای پیام
نظرات