روحالله ایرانمهر به مناسبت روز سینما یاداشتی را در اختیار ایسنا قرار داد که در آن به جایگاه هنر سینمایی پرداخته است؛ این مسپول فرهنگی در این یادداشت مینویسد:
«با تماشای عکسهای صحنهها و ستارگان فیلم در لابی سینما، اشتیاقمان برای باز شدن درب سالن و قدم گذاشتن به دنیای فیلم لحظهبهلحظه افزایش مییافت. وقتی نور آپارات بر پرده تابیده و سالن تاریک را روشن میکرد، انتظارها به پایان میرسید و ما از دنیای واقعی جدا شده، در جهان کارگردان غرق میشدیم؛ دنیایی که ساعتها ما را همراه خود میبرد و تجربهای جاودانه در ذهنمان بر جای میگذاشت.
سینما برای ما فقط هنر نیست؛ دفترچه خاطراتی است که هر صفحهاش با نور و صدا نوشته شده و سالهای زندگی چند نسل را روایت میکند. ما با سینما بزرگ شدیم؛ با «قیصر» یاد گرفتیم که گاهی سکوت هم میتواند فریاد بر مظلومیت باشد، دلبستگی را با «گاو» آموختیم، با «باشو، غریبهی کوچک» دیدیم که عشق و مهربانی میتواند مرزها و فاصلهها را در هم بشکند، و با «مادر» فهمیدیم که هیچ قدرتی بر مهربانی و فداکاری مادری غلبه نمیکند. و چه بسیار لحظاتی که در سالنهای تاریک، همراه با جمشید هاشمپور و دیگر قهرمانان، نفسهایمان در سکانسهای هیجانانگیز حبس شد و کف و سوت ممتد تماشاگران، شادی پیروزی قهرمانان را منعکس میکرد.
مگر میشود از سینمای ایران گفت و سینمای دفاع مقدس را فراموش کرد؟ از «کانیمانگا» که قهرمانی را به تصویر کشید، «افعی» که هیجان و جسارت را در رگهای نسل نوجوان ریخت، تا «از کرخه تا راین» که اشکها را جاری کرد و «هیوا» که زخمها را تازه کرد. این فیلمها تنها روایت نبودند، حماسه بودند؛ با آنها سالهای دفاع مقدس را زیستیم و پس از جنگ با آنها خاطره بازی کردیم.
سینمای ایران با کارگردانان بزرگش جان گرفته است؛ با علی حاتمی که تهران قدیم را به «هزاردستان» ی رؤیایی بدل کرد، با عباس کیارستمی که در جادههای خاکیاش از ما پرسید «زندگی ادامه دارد؟»، با داریوش مهرجویی که در «هامون» ما را به تلاطم انداخت، با مسعود کیمیایی که شور قیام را در قابهایش ریخت و با احمدرضا درویش که روایتگر دلاوریهای جنگ شد.
و چه ستارههایی که در این آسمان درخشیدند؛ اکبر عبدی که خندههایمان را در «مادر» و «آدمبرفی» جاودانه کرد، جمشید مشایخی که نجابت و وقار را در «کمالالملک» و «هزاردستان» معنا کرد، علی نصیریان که هنوز در ذهنمان «کریم آبمنگل» و «قاضی شارح» است، پرویز پرستویی که با «آژانس شیشهای» و «مارمولک» وجدان جمعی ما را بیدار کرد و عزتالله انتظامی که «آقای هالو» یش هنوز سادهدلانهترین آینهی ماست.
و چه بانوانی که قابهای سینما را نورانی کردند؛ ثریا قاسمی با نگاه مهربان و پرصلابتش، پروانه معصومی با چهرهای که بوی مادر میدهد، مریلا زارعی که در «شیار ۱۴۳» جاودانه شد، سوسن تسلیمی که با «شازده احتجاب» تصویر بیزمان ساخت و گوهر خیراندیش که مادرانهترین نقشها را با لطافت و قدرت اجرا کرد.
سینمای امروز ایران همچنان با قصههایی اثرگذار و جاودانه در دل مخاطب جای دارد. «موقعیت مهدی» نماد شجاعت و ایثار مردانی است که جان بر کف در دفاع از میهن ایستادند و تصویری زنده از انسانهای آزاده و فداکار ارائه میدهد. «خورشید» مجید مجیدی، همچون شعلهای آرام و درخشان، تاریکیهای جامعه را میگشاید و نور مهربانی و امید را در دل تماشاگران روشن میکند. «به همین سادگی» و «خیلی دور، خیلی نزدیک» با روایتهای لطیف و شاعرانه، زندگی روزمره انسانها را به تماشاگر یادآوری میکنند و زیبایی را در سادهترین لحظهها میجویند. «مهمان مامان» با طنز ظریف و حس انسانی، روابط و تضادهای خانوادگی را با ظرافتی تأثیرگذار به تصویر میکشد و «شبی که ماه کامل شد» با روایت قدرتمند و پرتنش، مخاطب را به عمق احساسات انسانی میبرد و نشان میدهد که حتی در تاریکترین شبها، عشق و امید میتواند روشنایی ببخشد.
سینما همچنان مأمن ماست؛ جایی که در آن میخندیم، میگرییم و شاید حتی خود را پیدا میکنیم. کاش سالنها دوباره پر شوند، کاش پردهی سفید دوباره بالا برود و ما دوباره همان تماشاگران مشتاق دیروز باشیم؛ با چشمانی براق و دلی که آماده است برای شنیدن جملهای که در دل تاریخ ماندگار شود: این قصه هنوز ادامه دارد.»
انتهای پیام
نظرات