به گزارش ایسنا، روزنامه الاخبار لبنان در گزارشی درباره عملیات طوفان الاقصی مقاومت فلسطین علیه رژیم اشغالگر در هفت اکتبر ۲۰۲۳ نوشت: «محمود درویش» شاعر فلسطینی عادت داشت در مورد سخنرانیهای «یاسر عرفات» رئیس فقید تشکیلات خودگردان فلسطین شوخی کند و میگفت: «خوب است که اسرائیل حرفهای او را باور نمیکند. در غیر این صورت، آنها هر روز ما را بمباران میکردند و هیچکس را زنده نمیگذاشتند!» داستان اینجا از این واقعیت ناشی میشود که طرز فکر اسرائیلیها، مبتنی بر ادعای برتری عظیم آنها بر اعراب و مسلمانان به طور کلی و بر فلسطینیها به طور خاص، طرز فکر پیچیدهای است. از یک طرف، طوری با این افراد رفتار میکند که انگار اصلا لیاقت زندگی ندارند و از طرف دیگر میگوید که آنها نه لیاقت دارند و نه میتوانند با این رژیم بجنگند.
اسرائیل در هر جنگی که از زمان تأسیس این رژیم به راه انداخت، هدفش یادآوری این نکته به اعراب و مسلمانان بود که از این رژیم پستترند و حتی حقی برای داشتن رویای فلسطینی ندارند. میزان وحشیگری این رژیم از نبردی به نبرد دیگر متفاوت بود، به جز وحشیگری فزایندهای که هدف واقعی آن پایان دادن به موجودیت از همان ابتدا بود، نه پایان دادن به ایده یک کشور فلسطینی یا ایده حقوق اعراب.
اما رژیم اشغالگر در طول ربع قرن گذشته با واقعیتهای متفاوتی روبهرو شده است. این رژیم دریافت که هیچ راه حلی برای معضل لبنان وجود ندارد. این رژیم معتقد بود که عقبنشینیاش واقعیتی را ایجاد خواهد کرد که به مرور زمان، مفهوم پیروزی مقاومت را از بین خواهد برد.
اما این رژیم که غرق در بحثهای حرفهای درباره شکست بود، ناخواسته از تأثیر این دستاورد بر فلسطینیها غافل شد. کمتر از یک سال بعد، متوجه شد که مردم فلسطین طوری رفتار کردهاند که چارهای جز تشدید مقاومت خود نیافتهاند، زیرا این تنها گزینه واقعبینانه برای دستیابی به حقوق خود است.
حتی خود یاسر عرفات که معتقد بود از طریق پیمان اسلو، اسرائیل را فریب داده است، متوجه شد که دشمن حاضر به اعطای هیچ پاداشی به او نیست و هیچ کس علاقهای به تقویت حکومت نوپای او ندارد. او میتوانست پیشرفت پروژه اسرائیل برای تصرف تمام فلسطین را جلوی چشمانش ببیند. او تصمیم گرفت مبارزان مقاومت از جنبش فتح را آزاد کند و ارتباط با نیروهای مقاومت در لبنان و فلسطین را از سر گرفت.
او به کسانی که نگران بودند گفت که پیروزی حزبالله در لبنان، انتفاضه دوم را آغاز کرده است. عرفات با این کار به مردم خود و جهان گفت که مقاومت مسلحانه اجتنابناپذیر است. با این حال، او میدانست که دشمن دور تمام نیروهای مسلح وابسته به تشکیلات خودگردان فلسطین خط سوءظن کشیده و صدها نفر را کشته و دستگیر کرد، حتی خود عرفات را نیز به قتل رساند. اما سرنوشت فلسطینیها رقم خورد و دشمن دیگر نتوانست مقاومت کند. همان کاری را که پنج سال پیش در لبنان انجام داده بود، در غزه نیز تکرار کرد و به شیوهای عقبنشینی کرد که گمان میکرد تضمینکننده توقف مقاومت خواهد بود.
آنچه اتفاق افتاد این بود که مقاومت به کار و تلاشهای خود برای دستیابی به حقوق کامل ادامه داد، در حالی که دشمن علیه خود قیام کرد و ایده سازش را از اساس از بین برد. تصمیم گرفت برنامه توسعهطلبانه خود را دنبال کند و تمام حضور فلسطینیها را از بین ببرد، در حالی که همزمان تلاش میکرد به کسانی که در جبهه شمالی او را تحقیر کرده بودند، ضربه بزند. اولین نقطه اوج آن جنگ ژوئیه ۲۰۰۶ بود که نه تنها نقشه دشمن را خنثی کرد، بلکه یک پروژه عظیمتر آمریکایی را که به کل منطقه مربوط میشد، مختل کرد.
اما دشمن با تکیه بر استراتژی سرکوب روزانه همه فلسطینیان در سراسر فلسطین، به منطق اولیه خود بیشتر پایبند شده است. این دشمن انواع آپارتاید را علیه فلسطینیان سال ۱۹۴۸ اعمال کرده و گستردهترین طرح شهرکسازی را در کرانه باختری آغاز کرده است. رهبری یک برنامه آشکار عملیات نظامی علیه نوار غزه را بر عهده داشت، در حالی که همزمان بزرگترین برنامه امنیتی تاریخ خود را علیه دشمنانش که وارد مرحله ساخت محور مقاومت شده بودند، اجرا میکرد. دشمن ترورهای گستردهای را در لبنان، سوریه، ایران و سایر نقاط جهان انجام داد و به ویژه وارد مرحله آمادگی استثنایی برای مقابله با جبهه شمالی شد.
اما دشمن که هوشیاری بالایی نسبت به حزبالله نشان داده بود، به تفکر برتری خود نسبت به فلسطینیهای داخل بازگشت. تسلیم شدن «محمود عباس» رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین را نشانهای از خستگی مردم خواند. مبارزه برای لغو محاصره غزه را چیزی بیش از یک مطالبه تفسیر نکرد. بنابراین به باجگیری از مردم متوسل شد.
اما دشمن هرگز تصور نمیکرد که در غزه کسی را پیدا کرده باشد که متفاوت از دیدگاه غالب فکر میکند. دشمن که از سال ۲۰۰۰ درس نگرفته بود، به نظر میرسید که از سال ۲۰۰۶ نیز چیزی نیاموخته است. همچنان در انکار و لجاجت پافشاری کرد و درسهایی را که مقاومت غزه از تجربه مقاومت در لبنان آموخته بود، جدی نگرفت. حتی اهمیتی به بررسی جدی درسهای جنگ مقاومت علیه اشغال آمریکا در عراق نمیداد و آن را چیزی بیش از یک مشکل خاص عملکرد آمریکا نمیدانست. تا اینکه عملیات «طوفان الاقصی» ضربهای خارقالعاده به تمام مفاهیمی وارد کرد که در مورد مقاومت در فلسطین بر ذهنش حاکم بود.
وقتی رهبری گردانهای عزالدین القسام، شاخه نظامی حماس تصمیم به اجرای عملیات «طوفان الاقصی» گرفت، بدون مقدمات قبلی غافلگیری نکرد. علاوه بر شاخصهای امنیتی و نظامی متعددی که دشمن پس از عملیات آن را فهمید گفتمان سیاسی و ساختاری که حماس از سال ۲۰۱۴ اتخاذ کرده و پس از ۲۰۱۷ توسعه بیشتری یافته بود، همه نشانههای شرایطی را داشت مبنی بر اینکه تصمیم گرفته مسیری غیرمرتبط با روند غالب را دنبال کند. حتی ماهیت عملیات نیز از برداشتها و بررسیهای متخصصان و کارشناسان غایب نبود.
اما مشکل دشمن، اولا و مشکل ذهن کودن اعراب، ثانیا، بار دیگر به پوچی این باور مرتبط است که طرف ضعیفتر میتواند راههایی ابداع کند که به او امکان دهد به جای ضعیفترین نقاط دشمن، به قویترین نقاط آن ضربه بزند. کاری که حماس در آن روز باشکوه انجام داد، یک عملیات امنیتی با هدف قرار دادن یک مکان، شخص یا نهاد نظامی خاص نبود.
بلکه، این حمله هدف قرار دادن کل سیستم دفاعی بود که اسرائیل در اطراف نوار غزه ایجاد کرده و آن را در طول ۱۸ سال با تمام توان تقویت کرده است. در عرض چند ساعت، به نظر رسید که حماس قادر به نفوذ به همان خطوط دفاعی، انجام بزرگترین عملیات فریب علیه اطلاعات اسرائیل شده و تمام ارزیابیها و پیشبینیهای دشمن را در حالت کوری بیسابقه قرار داد. این علاوه بر موفقیت تاکتیکی بود که با کنترل عالی آتش توسط رزمندگان حماس نشان داده شد. با توجه به قابلیتهای محدود مقاومت در آنجا، این یک عملیات غیرمعمول بود، گذشته از این واقعیت که این عملیات در بحبوحه تنشهای سیاسی غیرمعمول در جبهه با دشمن در تمام عرصههای دیگر انجام شد.
امروز، برخی از ما میخواهیم نتایج عملیات را با توجه به قتل عامهای دشمن بررسی کنیم. همین افراد میخواهند به ما بگویند هر کسی که اینگونه فکر میکند، باید این هزینه را در نظر بگیرد. اما این افراد جرات نمیکنند لحظهای به آنچه آن روز برای اسرائیل اتفاق افتاد فکر کنند و هیچکس نمیخواهد میزان شکست خارقالعادهای را بررسی کند که مفهوم امنیت از دشمنی که دنیایش بر اساس بازدارندگی و زره ساخته شده است، متحمل شده است.
کسانی که این منطق را میپذیرند، همان کسانی هستند که از زمان حمله ۱۹۸۲، زمانی که پذیرفتند اسرائیل به سرنوشتی اجتنابناپذیر تبدیل شده و در مواجهه با آن انواع امتیازها را پذیرفتند، آگاهیشان خدشهدار شده است. امروز، به جای سرزنش خود به خاطر ایستادن در جایگاه نادرستی در تاریخ، مقاومت و مردم آن را به خاطر جسارت به انجام کاری که اجتنابناپذیر بود تا حقوق خود را بازپس گیرند، سرزنش میکنند.
امروز، ما دریافتهایم که تجلیل، حقی نیست که ما به قهرمانان غزه مدیون باشیم، بلکه یادآوری به خودمان و همچنین به دشمن است که زندگی، سرشار از تجربیات، شامل تعداد کمی از انتخابهای بزرگ است. هر کسی که معتقد است نبرد غزه با تسلیمی به پایان میرسد که اسرائیل را از مجازاتی که شایسته آن است نجات میدهد، بار دیگر تاریخ را به اشتباه میخواند. اما زمان به تنهایی برای ارائه درسهایی به کسانی که میخواهند بیاموزند، کافی است!
انتهای پیام
نظرات