علی محمدی در گفتوگو با ایسنا با اشاره به اینکه مردم ایران به سبب جغرافیایی که در آن واقع شدهاند، به شعر و هنر دیداری و شنیداری ادبیات، علاقه ویژهای دارند و به این سبب، کشور ما کشور شاعرخیز قلمداد میشود، بیان کرد: از میان آن همه شاعر که نام برخی از آنها در تاریخ ادبیات ثبت شده، در هر دورهای گروه انگشتشماری هستند که میتوانند با نسلهای پس از خویش، گفتوگو داشته باشند.
عضو هیئت علمی دانشگاه بوعلی سینا با بیان اینکه حافظ در زمان معاصر نیز حرفی برای گفتن دارد، گفت: حافظ در خاصیتهای روح و روان بشر، در فهم پرسشهای اصلی انسان و پاسخهای فلسفی درخوری که میتوان به آن پرسشها داد، در چگونگی هستییافتگی انسان، اینکه از کجا آمده و به کجا میرود، اینکه انسان کیست و چیست و چه خویشکاریای در جهان هستی دارد و درباره پرسشهای دیگری که جزو دغدغههای مهم بشر بوده، اندیشیده و گرد آنها گشته و آنها را با زبانی زیبا که متضمن رمز و کنایه و استعاره و اسطوره باشد و با لطیفههای ادبی و سابقهی میراث فرهنگی آمیخته گشته، آن اندیشهها را بیان کرده است.
وی تاکید کرد: حافظ مانند بسیاری از اندیشهورزان و شاعران جهان که از موضوعهایی بزرگ و مهم سخن گفتهاند؛ چیزهایی که با ذات و روان انسان گره خورده، سخن گفته و حرفهای او تا قیام قیامت و تا زمانی که زبان فارسی زنده و پوینده باشد، مخاطب دارد و این نیرومندی در سخنانش هست که بتواند با نسلهای گوناگون گفتوگو کند.
سهم آموزش و پرورش در تداوم فرهنگ غنی ایرانی
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلیسینا همدان با آوردن مثالی از کشور تاجیکستان و توجه جوانان این کشور به رودکی، عنوان کرد: در یک سفر علمی و پژوهشی که به تاجیکستان رفته بودم، در چند دانشگاه و مدرسه با دانشجویان و دانشآموزان آن کشور دیدار داشتم و شگفتزده شدم که چگونه آن جوانان با شعر رودکی انس دارند و میتوان گفت که اکثرشان، سرودههای رودکی را از حفظ بودند و میخواندند.
وی در مقایسهی شعر رودکی با حافظ، گفت: اگر بخواهیم شعرهای رودکی را با غزلهای حافظ مقایسه کنیم، در این مقایسه و از نظر بلاغی و ادبی و فکری، جانب شعر حافظ را میگیریم. به این سبب که از شوربختی، بیشتر شعرهای رودکی را از دست دادهایم و آنچه باقی مانده، قطعههای ناقص و ناتمامی است که گاهی ارزش به ذهن سپردن را ندارند. با این حال، جوانان دانشآموز و دانشجویان دانشگاههای تاجیکستان، همین سرودههای ناقص را که زبانشان بسیار کهنتر از زبان شعر حافظ است، از بر بودند و میخواندند و با آن انس و الفت داشتند.
محمدی تاکید کرد: از این تجربه میتوان نتیجه گرفت، آن چیزی که فرهنگ و ادبیات را در نسلهای جوان، زنده و ارزنده میکند، فقط و فقط نیاز نسل زد (z) و برندگی نفس کلام نیست بلکه آموزش و پرورش سهم خطیری در تداوم فرهنگ غنی دارد.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه حافظ استعداد این را دارد که با نسلهای پسین گفتوگو کند، تصریح کرد: اگر آموزش و پرورش و دانشگاه از این اهمیت، غفلت ورزند این سرمایه از دست میرود و به سختی میشود آن را جبران کرد.
وی با تاکید بر اینکه بسیاری از جوانان ما بهویژه آنها که نخبهتر باشند، به سبب آشفتگی نظام آموزشی و چیزهای دیگر، از کشور فرار میکنند و به جاهای دیگر میروند افزود: جالب است که وقتی در کشور بیگانه ریشه میزنند و با قلههای فرهنگی آن کشورها انس میگیرند، متوجه قلههای فرهنگی خویش میشوند که خیلی دیر، متوجه میشوند که از کجا برخاسته و کجا نشستهاند.
ارائه نادرست شکوه و عظمت فرهنگ ایران در کتابهای درسی
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلیسینا با بیان اینکه این فرآیند فرساینده، تقصیرش به گردن نوآموزان و دانشجویان نخبهی ما نیست، بلکه تقصیر نظام آموزشی است، اظهار کرد: نظام آموزشی در دورههایی که زمانش محدود است، آنان را با شکوه و عظمت فرهنگ خویش، چنان که باید، آشنا نکرده و این بدان معنا نیست که در کتابهای درسی، نام حافظ و فردوسی و خیام و مولانا نیامده، آمده، اما طرز ارائهاش نادرست است.
محمدی تصریح کرد: نظام آموزشی، مقصر اصلی این جریان است درحالیکه حافظ این استعداد را دارد که با نسل جدید، مرتبط شود، به شرطی که بتوانیم استعداد حافظ را با استعداد نسل جوان پیوند بزنیم و از این پیوند، نهالی برآوریم که انتظارش را داریم.
جایگاه بلند و پرشکوه «رند» در اشعار حافظ
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلیسینا همدان در توضیح واژه رند، بیان کرد: این واژه پیش از اینکه در معنای خاص دیگری به کار رود، در محاورات مردم، معنای دیگری داشته است؛ اما برخی از شاعران صوفیمسلک از آنجا که میخواستند با هنجارگریزی زبانی و بیانی و با رمزها و کنایهها، مسئلهای را در چشم مخاطبشان برجسته سازند، به سراغ واژههایی رفتند که کاربرد زبانیشان در ادبیات رسمی «تابو» (ناروا و ممنوع) بود.
محمدی با اشاره به واژههایی مانند «باده»، «شراب»، «عشق»، «عاشقی»، «گدایی» و «دریوزگی» و بسیاری از واژههای دیگر که وجهه منفی و ناخوش داشتند، از طریق شاعران صوفیمسلک، آبرومند گشته، وارد ادبیات ما شدند، گفت: برخی از این واژهها وقتی به حافظ رسیدند، او به گونهای آنها را به کار برد که گویی، آنها را در تملک و تعلق خویش درآورد.
وی به «پیر مغان» نیز اشاره کرد و افزود: ساخت تابوگونه ناخوشآیندی بود که برخی از شاعران، از روی همان رویه عادتگریزی، عنادورزی و هنجارشکنی، آن را وارد ادبیات کردند؛ اما به حافظ که رسید، گویی به او اختصاص یافت از آنرو که برخورد حافظ با آن، جمع همه برخوردهای دیگران و سپردن معنایی بود که به حافظ اختصاص داشت؛ همان فهمی که گفتیم، دارای عمق و دقت زبانشناسانه و فلسفی است.
محمدی با بیان اینکه «رند» در محاوره مردم، کسی است که میتواند فریبکار و دروغزن و دغل و کلاش و قلاش و عیاش و اهل کارهای نامربوط و ناروا باشد، اظهار کرد: «رند» در شعر حافظ، جایگاهی بس بلند و پرشکوه یافته است، چرا؟ برای اینکه تنها کسی که میتواند با نظام سالوس و ریاکاری و پشت هماندازی و قدرت فاسدی که این نظام را رهبری میکند، بایستد، همین رند حافظ است.
وی تصریح کرد: حافظ، با توجه به میراثی که این واژه در پس پشت خود داشته، خویشتن را رند خوانده است و با تمام وجود، از او که میتوانسته بیآبروترین تیپ اجتماعی باشد؛ تمامقد، دفاع کرده، به گونهای که شارحان حافظ، آن را جلوهای از عارف و انسان کامل قلمداد کردهاند.
حافظ، وجدان بیدار روزگار خویش
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه شاعران بزرگ ما، هریک بخش مهمی از روح و روان مردم ما را نمایندگی میکنند، بیان کرد: برای نمونه فردوسی نماینده کسی است که به «ایران» با همه ظرفیتهایش، توجه دارد و از قضا در روزگار ما اقبال از شعر فردوسی و شخصیت او روزافزون گشته و این مسئله، به روانشناسی اجتماعی و اوضاع سیاسی روزگار و کشور ما بازمیگردد.
وی با بیان اینکه مولانا نیز به گونه دیگر و بخش مهم دیگری از ظرفیتهای روحی و روانی این مردم را رهبری میکند تصریح کرد: نمیتوانیم بگوییم که حافظ از فردوسی و مولانا بالاتر است؛ اما میتوانیم بپرسیم چه میشود که شاعری در دوره خاصی، مورد توجه مردم قرار میگیرد.
محمدی افزود: به نظر من و بسیاری از حافظشناسان، ما هنوز از دورهای که حافظ در آن قرار داشت و نسبت به هژمونیهای روزگار خویش، حساس بود، خیلی دور نرفتهایم و اگر حافظ را وجدان بیدار روزگار خودش بدانیم و برجستهترین کارکرد قدرت را ریاکاری و دروغ و نفاق تلقی کنیم، این چیزها از اجتماع و جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم، رخت نبسته و شوربختانه روزافزون گشته است، از این رو ما هنوز با سخنان حافظ، همدردی و همدلی داریم که برای مثال میگوید: «بادهنوشی که در آن روی و ریایی نبود/ بهتر از زهدفروشی که در آن روی و ریاست// ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق/ آن که او عالم سِرّ است بدین حال گواست» و ما هنوز از این پیچ خطرناک نگذشتهایم.
اندیشه پارادوکسیکال، بیانگر فهم حافظ از وجود و حضور انسان
وی با اشاره به اینکه در شعر حافظ، شاهد اندیشههای پارادوکسیکال و متناقضنما هستیم، بیان کرد: برای نمونه «جبر و اختیار»، «خرقهی زهد و جام می»، «غم و شادی»، «مستی و هوشیاری»، «درویشی و توانگری»، «توحید و گناه شرک و کافری» و ... ساختهای زبانیای است که در شعر حافظ انعکاس دارد.
محمدی با بیان اینکه انعکاس این اندیشههای پاردوکسیکال، بیانگر فهم عمق حافظ از وجود و حضور انسان است، اظهار کرد: انسان به تعبیر قرآن، «ظلوم» و «جهول» است و به تعبیر روانشناسان بزرگی چون یونگ، جامع نیروهای متضادی است که شناخت آنها برای انسان و بهویژه نخبگان فرهنگی، لازم و واجب است و نباید به پرورش یکی و سرکوب دیگری پرداخت.
وی افزود: انسان جانور یکدست نیست و فرشته هم نیست و به گفته مولانا، در میان کشاکش جانوری و فرشتگی، گیر کرده و راه بیرونشد آن را نمیداند، اما اینکه حافظ چگونه از کنار این اندیشههای متضاد گذشته، در یک پاسخ کوتاه: او با طنز رندانهی خویش از کنار این تضادها عبور کرده است.
محمدی با اشاره به اینکه حافظ متوجه این تضادها بوده و فریادش به عنوان یک انسان، همین است که چگونه ممکن است، انسان با این بضاعت مزجات، بتواند از پس عقدهی پیچیدهی تناقضهای انسانی برآید، عنوان کرد: حافظ با زبان طنز، به حال ناگشودگی گرههای این مشکل، خندیده و گاه گریسته است.
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلیسینا همدان به این مصرع حافظ که میگوید «آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست» اشاره کرد و گفت: این مصرع از جنس گریهها و زاریهای او در برابر این ناتوانی است و آنجا که میگوید «گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است/ عیش با آدمیای چند پریزاده کنی» گویی که خنده تلخ او بر تناقص هستی آدمی در گیتی باشد.
انتهای پیام
نظرات