به گزارش ایسنا، رسانه انگلیسی در تحلیلی جامع با عنوان «چرا آمریکا نتوانست از خاورمیانه جدا شود» به بررسی شکست مکرر ایالات متحده در تحقق وعده «چرخش به سوی آسیا» پرداخته است. این مقاله تأکید میکند که علیرغم وعدههای پیدرپی رؤسایجمهور آمریکا برای کاهش حضور در غرب آسیا، واقعیتهای سیاسی، نظامی و ساختاری همواره واشنگتن را به بازگشت واداشته است.
نشریه «فایننشال تایمز» در آغاز به دیدار تاریخی «فرانکلین روزولت» رئیسجمهور سابق آمریکا با «ملک عبدالعزیز» پادشاه عربستان سعودی بر عرشه ناو «یواساس کوئینسی» اشاره میکند و این رویداد را «میراث پایانی روزولت» و نقطه آغاز تعهد بلندمدت آمریکا در غرب آسیا مینامد.
به نوشته فایننشال تایمز، از آن زمان تاکنون، هرچند رؤسایجمهور مختلف از جمله «باراک اوباما» و «دونالد ترامپ» با وعده کاهش مداخله در منطقه به قدرت رسیدند، اما هردو در نهایت همان مسیر پیشین را ادامه دادند. شکست در اشغال عراق، پیشرفت فناوریهای سبز و رشد تولید نفت «شل» در آمریکا از دلایل تمرکز کمتر بر غرب آسیا عنوان شده، اما نویسنده تأکید میکند که بحرانهای منطقهای همواره این کشور را به مداخله دوباره کشاندهاند.
مقاله اشاره میکند که عملیات اخیر آمریکا با نام «چکش نیمهشب» علیه تأسیسات هستهای ایران و همچنین طرح صلح تازه میان رژیم صهیونیستی و حماس که شامل استقرار یک نیروی بینالمللی تثبیتکننده در غزه است، بار دیگر آمریکا را در مرکز تحولات منطقه قرار داده است. این وضعیت، طبق تحلیل فایننشال تایمز، نشان میدهد که واشنگتن «هیچگاه قادر به خروج واقعی از منطقه نیست». در حال حاضر حدود ۴۰ هزار نظامی آمریکایی همچنان در نقاط مختلف خاورمیانه حضور دارند؛ حضوری که با شعار «چرخش به شرق» تناقض دارد.
فایننشال تایمز در ادامه تأکید میکند که در سیاست جهانی، تصمیمگیری کشورها بیشتر تحت تأثیر حوادث پیشبینیناپذیر قرار میگیرد تا اراده سیاسی. نویسنده با اشاره به درگیریهای اخیر میان رژیم صهیونیستی و حماس مینویسد که این جنگ، آمریکا را ناگزیر به مداخله کرد، چرا که عدم واکنش، اعتبار جهانی آن را تضعیف میکرد. مقاله همچنین از دیدگاه برخی سیاستمداران آمریکایی انتقاد میکند، افرادی که سیاست خارجی را مانند یک تراز حسابداری میبینند و تصور میکنند کاهش منابع در یک منطقه به معنای افزایش تمرکز بر منطقهای دیگر است.

در بخش دیگری از گزارش، به نقش «غرور ملی» در ماندگاری حضور آمریکا در غرب آسیا اشاره شده و یادآور میشود که هرچند انگیزههای شخصی برخی رؤسای جمهور - مانند تمایل ترامپ به دریافت جایزه صلح نوبل - در تصمیمگیریها مؤثر است، اما در سطحی عمیقتر، این «غرور ملی» و حس قدرت جهانی است که مانع از عقبنشینی واشنگتن میشود. به نوشته مقاله، بیشتر کشورهای منطقه هنوز به آمریکا نیاز دارند، چه برای تأمین امنیت، چه برای رفع تحریمها یا انتقال فناوریهای اقتصادی پس از دوران نفت. همین وابستگی، بستری برای نفوذ مستمر آمریکا فراهم کرده است.
فایننشال تایمز تأکید میکند که هیچ ابرقدرتی داوطلبانه از عرصه نفوذ خود دست نمیکشد، مگر آنکه با شکست اقتصادی یا نظامی روبهرو شود. تجربه آمریکا در منطقه نیز بیش از آنکه نشاندهنده سیاستی آگاهانه باشد، بازتابی از «وابستگی روانی به نقش ابرقدرتی» است. در این میان، منطقه خاورمیانه به تعبیر نویسنده، «دریچهای به دنیای قدیم سلطه آمریکا» محسوب میشود؛ جایی که واشنگتن هنوز میتواند مانند گذشته عمل کند، حتی اگر قدرتش در سایر مناطق با چالش روبهرو شده باشد.
در ادامه، مقاله این وضعیت را در چارچوبی گستردهتر بررسی کرده و آن را بخشی از «چسبندگی ساختاری» در قرن بیستویکم میداند. همانگونه که پیشبینیها پس از حملات ۱۱ سپتامبر درباره پایان جنگهای کلاسیک و ظهور نبردهای نامنظم نادرست از آب درآمد و جنگهای تمامعیار میان کشورها دوباره در اروپا ایجاد شد، وعده خروج آمریکا از منطقه نیز تحقق نیافته است. فایننشال تایمز نتیجه میگیرد که جهان مدرن پر از تغییرات ظاهری است، اما در عمل، «چیزهای اندکی تغییر میکند.»
در پایان، مقاله یادآور میشود که با وجود تفاوت عمیق میان دولتهای اوباما و ترامپ، هر دو در نهایت سیاست مشابهی در غرب آسیا در پیش گرفتند: اوباما با تلاش برای ادغام ایران در نظم منطقهای و ترامپ با سیاست سرکوب آن. هر دو به سوریه حمله هوایی کردند و هر دو برخلاف وعدههای اولیه، حضور آمریکا را در منطقه تثبیت کردند.
فایننشال تایمز نتیجه میگیرد که شکست واقعی آمریکا نه در ماندن در منطقه، بلکه در باور غیرواقعبینانهاش به امکان خروج از آن است.
به گفته نویسنده، همانگونه که دیدار تاریخی روزولت و ملک عبدالعزیز پیوندی ناگسستنی میان واشنگتن و منطقه ایجاد کرد، هر رئیسجمهور آیندهای که وعده «تغییر مسیر» دهد، تکرار همان چرخه خواهد بود — چرخهای که تاریخ نشان داده هرگز شکسته نمیشود.
انتهای پیام
نظرات