خیابان برای آنها به کلاس درسی تبدیل میشود که در آن احساس، همدلی و تخیل را میآموزند و هر تماشا درسی تازه است از شادی، از دوستی، از مهربانی و حتی از غمهایی که گاهی در دل داستانها نهفته است.
در مریوان، کودک بودن یعنی در دل تئاتر نفس کشیدن، هر سال با آغاز جشنواره کودکان از نخستین کسانی هستند که به میدان میآیند، دست در دست پدر و مادر برای تماشای اجراها میآیند و با چشمان باز، صحنه را دنبال میکنند و بسیاری از آنان از همان روزها رؤیای بازیگری در سر دارند؛ رؤیایی که شاید در سالهای آینده بر صحنههای همین شهر تحقق یابد.
تئاتر خیابانی مریوان برای این کودکان فقط چند روز جشن نیست، بلکه بخشی از زیست فرهنگی آنان است؛ جایی که با مفاهیم زیبایی، خلاقیت و انسانیت آشنا میشوند، آنها یاد میگیرند که میتوان بدون دیوار، بدون پرده و با سادهترین وسایل، دنیایی تازه ساخت؛ دنیایی پر از رنگ، صدا و داستان.
هر سال با پیچیدن صدای کارناوال در خیابانها و کوچە پس کوچەهای مریوان، کودکان مریوانی زودتر از بزرگترها میفهمند که جشنوارە تئاتر خیابانی مریوان آغاز شده است؛ آنها میدوند، میخندند و لباسهای رنگی کردیشان را به تن میکنند و تئاتر برایشان فقط یک اجرا نیست؛ بخشی از کودکی آنهاست، خاطرهای جمعی که با خنده، رنگ و صدا گره خورده است.
کودکان در جشنوارە تئاتر خیابانی مریوان فقط تماشاگر نیستند، آنها بخشی از خودِ روایت هستند؛ بسیاری از آنها از همان خردسالی همراه خانوادههایشان به دیدن نمایشها میآیند و در کنار صحنههای خیابانی بزرگ میشوند؛ با صدای کارناوال، با بازیهای آیینی و با شادی مردم و در دل همین لحظهها بذر عشق به فرهنگ، هنر و گاه حتی بازیگری در ذهنشان کاشته میشود.
وقتی در خیابان به تماشای اجرا مینشینند، کودکان صادقترین داوران روایتها هستند بە این معنی کە اگر خندیدند، یعنی اجرا زنده است؛ اگر ساکت ماندند، یعنی باید از نو آغاز کرد؛ در واقع کودکان آینه بازیگران هستند و از چشمان آنها میتوان فهمید که نمایش تا چه اندازه جان دارد و همین نگاه، تئاتر خیابانی مریوان را از دیگر جشنوارهها متمایز میکند؛ تئاتری که در دل مردم زاده میشود.
هر روز که به تماشای اجراها در گوشه و کنار شهر مریوان مینشینم، کودکانی را میبینم که با دقتی خیرهکننده به نمایش چشم دوختهاند؛ یکی آنقدر محو شده که حتی پلک نمیزند، دیگری با هیجان کف دستانش را به هم میمالد، آن یکی لبخندی از سر رضایت میزند و دیگری با سوت و دستزدن بازیگران را تشویق میکند.

در میان ازدحام جمعیت دختربچهای روی شانههای پدرش نشسته و با دستان کوچک خود برای بازیگرانی که در میان خیابان اجرا میکنند، کف میزند؛ پسربچهای کمی آنسوتر با دقت به گفتوگوی دو بازیگر گوش میدهد و با لبخندی کودکانه سعی میکند جملهای از نمایش را تکرار کند، انگار در ذهنش تمرین میکند تا سالهای بعد خود او نیز در همین خیابانها اجرا کند.
حضور پررنگ کودکان در جشنوارە تئاتر خیابانی مریوان تنها نشانهای از شوق تماشاست، اما فراتر از آن پیوندی عمیق میان نسل آینده و هنر است، این کودکان در شهری بزرگ میشوند که خیابانهایش صحنه است و تئاتر، زبان روزمره مردمش!
در پایان هر اجرا وقتی جمعیت آرامآرام پراکنده میشود، هنوز بچهها هستند که ایستادهاند، با چشمانی براق و لبخندی پر از رویا و شاید برای همان کودکی که امروز از پشت دستان پدرش تماشا میکند، فردا خیابان مریوان صحنهای شود برای اجرای نخستین نمایش زندگیاش.
روز دوم جشنوارە کە بە پارک ملت رفتە بودم، نمایش "رستاخیز" در حال اجرا بود، از یکی دو نفر از پسرهایی کە اهل مریوان بودند راجع به موضوع پرسیدم کە ببینم از این موضوع تاریخی چیزی میدانند یا نە؟ جوابشان منفی بود.
بعد از اینکە اجرا به پایان رسید، دوبارە از آنها پرسیدم کە آیا چیزی متوجە شدید یا نە؟ کارو در جوابم گفت: خانە کعبە در صحنە معلوم میکند کە در مورد اسلام و پیامبر است، اما ترسناک هم بود، فکر میکنم کە در مورد زور و ستم مردها برعلیە زنها و بچەها بود.
دوستش سامان وسط حرف میآید و میگوید: کجایش ترسناک بود؟ نمایش است دیگر نمایش کە ترس ندارد.
پسر دیگری کە شاهد گفتوگوی ما بود، وارد بحث شد و گفت: واقعا هم موضوع ترسناک است، موضوع دربارە زندە بەگور کردن دختران در عصر جاهلیت اعراب و زمان ظهور پیامبر(ص) است.
همین موضوع و گفتوگوی سادە نشان میدهد کە تئاتر خیابانی نە تنها اجرای یک یا چند نمایش سادە بلکە صحنەای آموزشی در حوزەهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی است.
همین گفتوگوی سادە سوژەای شد تا ببینیم وقتی کودکان مریوانی برای اجرای نمایشها میآیند، دستاورد و تاثیری هم بە جز سرگرمی دارد یا نە؟

سر اجرای نمایش "فایو" بود، بچەای روی پلەها نشستە بود و روی زانو خم شدە بود و با دقت مشغول نگاە کردن بود بە این فکر میکردم کە چە چیزی در نمایش آنقدر این بچە را مجذوب خود کردە است؟ بعد از اجرا بە سمتاش کە رفتم، گفت: خوب متوجە نشدم اما فکر کنم در مورد کرە زمین بود.
میگوید: هرسالە وقتی تئاتر خیابانی مریوان شروع میشود، صبحها بدون اینکە چیزی بخورم، بدو بدو میام کە بە اجراها برسم، واقعا از دیدن تئاتر لذت میبرم و مدام هم باخودم تمرین میکنم.
سر اجرای "شهر قصەها" هم کە نمایشی برای بچەها بود و پیام آموزشی برای بچەها داشت، یکی از بچەهایی کە با مادرش برای تماشای اجرا آمدە بود، میگوید: من واقعا شمارەهای آتشنشانی و اورژانس و ... را نمیدانستم؛ اما با دیدن این نمایش یاد گرفتم کە در هر شرایطی باید با چە شمارەای تماس بگیرم.

نیان هم میگوید: من هر سال با پدر و مادرم به تماشای تئاتر میآیم؛ بیشتر از هر چیزی آن قسمتهایی را دوست دارم که همه با هم میخندند؛ یک بار یکی از بازیگران خودش را به زمین انداخت و همه خندیدند و من هم آنقدر خندیدم که اشک از چشمم آمد! بعد به مامانم گفتم، من هم میخواهم بازیگر شوم تا مردم بخندند.
ادامە میدهد: هرسال منتظر جشنوارە تئاتر خیابانی مریوان هستم، چون تئاترهایی کە اجرا میشود بە ما بچەها چیزهای زیادی یاد میدهد.
سر اجرای "یک خوداگاە مسحور" نیز، دختر بچەای مات و مبهوت اجرا بود و وقتی از او سوال کردم کە چە چیزی او را مجذوب خود کردە، پاسخ داد: گریمی کە دارد، نقشی کە بازی میکند، واقعا چه جوری میتوانند با این گریمها حرکت کنند؟
ئەژین هم کە در کنار مادرش نشسته است، وقتی از او میپرسم چرا به جشنواره آمده، آرام و کوتاه میگوید: با مامان و بابام آمدهام، چون اینجا خیلی خوش میگذرد.
سما سر نمایش "مرثیە خان" هم میگوید: این بازیگرها واقعا عجیب هستند، یک لحظە میخندند و یک لحظه اشک میریزند؛ چطور میشود برای یک نمایش ساختگی آنقدر طبیعی اشک ریخت؟ من هم دوست دارم یاد بگیرم که چطور میشود اینهمه نقش را بازی کرد.
در واقع جشنوارە تئاتر خیابانی مریوان سالهاست به دانشگاهی زنده تبدیل شده؛ دانشگاهی بدون دیوار که استادان آن بازیگران خیابانیاند و شاگردانش همین کودکان پرشور و خیالپرداز امروز.
و شاید راز ماندگاری این جشنوارە در همین باشد، نسلی از بچهها که با تئاتر بزرگ میشوند با لبخند به جهان نگاه میکنند و یاد میگیرند که صحنۀ زندگی هم مثل خیابانها و پارکهای مریوان جایی برای بازی، گفتوگو و عشق است.
انتهای پیام


نظرات