شب یلدا، از دیرباز، نمادی از گذر زمان، مبارزه روشنایی با تاریکی و اهمیت اجتماع و پیوندهای انسانی بوده است. در ایران، این شب به نام شب چله شناخته میشود و خانوادهها در خانه بزرگترها جمع میشوند. سفرهای از میوههای نمادین مانند هندوانه، انار، سیب، خرما و انجیر، آجیل و شیرینیهای سنتی چیده میشود و خوراکیهای گرم مانند لبوی داغ و کدو نیز در بسیاری مناطق حضور دارند تا گرما و صمیمیت را به جمع اضافه کنند. باور ایرانیان بر این است که مصرف این میوهها شادی و برکت را برای سال جدید به همراه میآورد و هر خوراکی معنای خاصی دارد؛ برای مثال، هندوانه نماد زندگی و سلامت، و انار نماد باروری و سرزندگی است.
شب یلدا در ایران با شعرخوانی حافظ، شاهنامه و قصهگویی بزرگترها همراه است و فال حافظ یکی از سنتهای پرطرفدار این شب است که نهتنها سرگرمکننده است، بلکه امید و آیندهنگری را برای افراد به ارمغان میآورد. در شمال کشور، سفرهها با خوراکیهای متنوع محلی و میوههای تازه و خشک تزیین میشوند، در خراسان، شاهنامهخوانی و روایت داستانهای تاریخی رایج است و در گیلان، لبوی داغ و کدو بیشتر در سفرهها دیده میشود. خانوادهها تا نیمهشب کنار هم مینشینند، قصه میگویند، شعر میخوانند و خاطرات کهن را مرور میکنند و با این آیین، فرهنگ و تاریخ ایران به نسلهای بعد منتقل میشود.
شب یلدا در تمام فرهنگها و کشورهای همسایه، فرصتی است تا خانوادهها و اقوام دورهم جمع شوند، خوراکیهای نمادین و محلی را تجربه کنند، شعر و قصه بخوانند و به سنتهای کهن پایبند باشند. باورهای مختلف، از فال حافظ در ایران تا روشنکردن آتش در کردستان و تاجیکستان، نشان میدهند که حتی در طولانیترین شب سال، امید، روشنایی، شادی و همبستگی انسانی زنده و جاری است.
این آیینها میراثی ارزشمند هستند که نهتنها فرهنگ و تاریخ مردمان منطقه را زنده نگه میدارند، بلکه احترام به خانواده، طبیعت و سنتها را در زندگی روزمره یادآوری میکنند و ارتباط میان نسلها و اقوام مختلف را تحکیم میکنند. شب یلدا پلی میان گذشته و حال است، فرصتی برای تجربه جمعی شادی، معنا و امید و یادآوری این نکته که فرهنگ و انسانیت همواره روشنایی خود را در تاریکترین شبها حفظ میکنند.

در ادامه و در رابطه با فلسفه شب یلدا این آیین کهن گفتوگویی با محمد عیدی، اصفهانشناس و مردمشناس انجام دادیم که در ادامه متن این گفتوگو را میخوانید:
ریشه تاریخی شب یلدا به چه دورهای باز میگردد و چه مفهومی در آن زمان داشته است؟
زمان از مفاهیم بسیار ژرف و شگرف در ادراکات ذهنی ایرانیان نژاده است که حکایت آن قصهای بس شنیدنی و درازدامن است. میدانیم که اقتصاد مبتنیبر شبانی و کشاورزی، آن هم در اقلیمی با شرایطی چنین، زندگی پیشینیان والاتبار ما را چنان صورتبندی کرده بود که لابد و باید هماهنگ با طبیعت و دگرگونیهای آن باشد. چرا که اندک بیتوجهی به تغییرات طبیعی و نادیدهانگاری اوضاع جوی برای این مردم میتوانست خسرانی عظیم به بار آورد و معیشت ایشان را در خطر افکند و جانشان را در خطر هلاک قرار دهد.
چرا هماهنگی با طبیعت برای جوامع شبانی و کشاورزی ایران باستان یک ضرورت حیاتی محسوب میشد؟
به باور من، از همان ابتدا بهحکم ضرورتهای زیستی، عنصر ایرانی با اخلاقی حیات محور بار میآمد که باید کوک خویش با طبیعت همساز میکرد. برای او، طبیعت نه مالی که قادر به تصرفش باشد؛ بلکه مادری بود که جانپناه وی بود؛ در دامانش آرام میگرفت و به بو و عطرش خو داشت. همین الزام زیستی بود که انسان ایرانی را وادار کرده بود که بادل(نه باخرد ابزاری یا راسیونالیته) غور در طبیعت کند و با آن به معاشقه بر نشیند و موسیقیاش را بشنود و چهره چند گون عشوهاش را ببیند و لذت ببرد.
این نگاه عاطفی و غیر ابزاری به طبیعت چه تاثیری بر شکلگیری جهانبینی ایرانی داشته است؟
حضور طبیعت در همه شئون زیست آدمی واجب میکرد که آن را از سر حکمت بنگرند و به دقایق و ظرایف آن انتباه حاصل نمایند؛ چنان که خلاقانه گاهشماری بر پایه واحدهایی چون شبوروز، ماه، فصل و سال پدید آوردند که اینک ما مفتخر و مبتهج بر آنیم که ما ایرانیان دقیقترین تقویم را در اختیار داریم. ضرورت محاسبه زمانهای مؤثر در حیات آدمی از چنان اهمیتی برخوردار بود که برای یادداشت آن، در خلال هزارهها باورهایی بس ظریف و لطیف چهره گرفت و حول آن آیینهایی فراوان سودمند با معانی عمیق مفصلبندی شد که سودمندی آن در فرایند ارزشآفرینی و هنجارسازی و جامعهپذیری چنان ثابت شد که اینک ما به جرئت میگوییم که فاصلهگیری ما از این میراث بس کهن خود موجب روینمودن بسیاری از کژیها و ناراستیهاست که هویت ما را نیز مشوش کرده است.
چرا گاهشماری و آیینهای وابسته به آن نقش مهمی در هویتسازی و جامعهپذیری ایرانیان داشتهاند؟
در کتب دینی کهن ایرانیان روایات جالبی است، از جمله که پروردگار عالم فروز، کار خلقت جهان را در شش گاه به سر برد و یکی از آن شش گاه آفرینش زمستان بود که بر طبق روایت بندهشن در همین گاه زمستان بود که یگانه دادار هستیبخش، نخستین انسان را به نام کیومرث آفرید که خود شاید و فقط شاید نمادی، نمادین از تکامل خلقت و ظهور عقلانیت باشد. به روایت دیگری از وندیداد، گویا در همین گاه زمستان بود که اهورامزدا طرح کامل ساخت شهری را به جمشید شاه داد تا با ساخت مردمش را از دیو سرما برهاند و دل آنان را از بیم و هراس ایمن نماید.
چه ارتباطی میان اسطوره آفرینش، زمستان و مفهوم عقلانیت در متون کهن ایرانی دیده میشود؟
در فرم اندیشه اسطورهای ما ایرانیان، در این شب که شب یلداش خوانند و بزرگترین شب سال است و فردا روز آن به قول ابوریحان خرم روز نامگرفته است، اهریمن نژند رویِ دژم خوی با دستیاران و کارگزارانش آنچه تیر در ترکش دارند به کار میبرند تا زشتی و پلشتی و کژی و ناراستی را قوام بخشند. در آن سو نیز ایزدان مینوی و امشاسپندان در سایه حکومت اهورامزدا در کارند تا به مدد عقل آدمی بساط جهل گستر دیو و دیوان را برچینند.
نبرد نور و ظلمت در شب یلدا چه بازتابی از نظام فکری اسطورهای ایرانیان است؟
گویا در چنین نظام فکری باشکوه و زیبایی، سرانجام نور است که بر ظلمت برتری مییابد و از این روست که پس از سپریشدن این شب، خرم روز آغاز میگردد و مهر بهگونهای فرآیندی و تدریجی بر جهان و جهانیان بال میگشاید و فرخندگی و نیکاختری را نوید میدهد. ازاینسبب این روز را هم نماد عشق گرفتهاند و نماد مهر که بسان حلقهای است، پس از هزارهها، امروز بهعنوان نمودی از پیوند جاودانه در بین همسران مبادله میشود. چرا که مهر، به خلاف اهریمن، راستی و درستی و نیکی و خوبی را میگستراند.
چگونه مفهوم مهر از اسطوره تا مناسبات اجتماعی امروز تداومیافته است؟
ایرانیان باستان و علیالعموم کشاورزان تا همین دوران متأخر، زمستان را فصل فراغت کار میدانستند؛ زمان پرداختن به خود. به تعبیر من، زمستان فصل شدن و اندیشه را معطوف به خود و اطرافیان کردن بود و امیدوارم همچنان باشد. این برداشت را میتوان حتی در ترانههای عامیانه هم مشاهده کرد. مردم میخواندند یا میگفتند: تابستون وقت کاره من نمیرم. زمستون عشق و یاره من نمیرم. یا بهخاطر دارم حدیثی از امام صادق(ع) هست با این مضمون که زمستان بهار مؤمن است. تهرانیهای قدیم ضربالمثلی داشتند که میگفتند: زمستان آبِ شاه و گدا یکی است.
چرا زمستان در فرهنگ ایرانی نه فصل رکود، بلکه زمان تامل و برابری اجتماعی تلقی میشده است؟
زمستان موقعیت مناسبی بود برای پاسخی به نیاز خود، شکوفایی و احترام. از همین رو، ایرانیان باستان در ۳ ماه زمستان جشنهای فراوانی برگزار میکردند؛ در دی ۴ جشن(اول، هشتم، پانزدهم و بیست و سوم)؛ بهمن دو جشن(بهمنگان در روز دوم و سده در روز دهم) و در اسفند(اسفندگان پنج اسفند). جشن شب یلدا یا شب چله در سراسر ایران فرهنگی برگزار میشود و به نسبت فرهنگهای موجود در هر منطقه رنگوبوی خاص خود را دارد.
تنوع جشنهای زمستانی چه چیزی را درباره جایگاه این فصل در فرهنگ ایرانی نشان میدهد؟
واژه یلدا مأخوذ از سریانی است و به معنی زاده شدن است و دلالت بر زایش مهر دارد. ایران در مرکز شاهراه ارتباطی قرار داشت که یکسوی آن به چین و ما چین ختم میشد و یکسوی آن به روم و افرنگ. این شاهراه که بعدها موسوم به ابریشم شد، نه فقط تسهیلگر تهاجم جنگاوران و تجارت بازرگانان بود، بلکه محل تعاطی افکار و ادیان نیز بود. ایران از یک سو بودای مکتب ماهایانه و مانوی را به چین داد و از دیگر سو اندیشههای مهرپرستی را به فرنگ.
چگونه موقعیت جغرافیای ایران در انتقال آیینها و باورهای دینی نقش داشته است؟
نتیجه اینکه میلاد مسیح که چند روز بعد از یلدای ما برگزار میشود، در واقع همان میلاد مهر است. همزمان با قدرتگیری ساسانیان، آیین مهر در اروپا سایهگستر بود و بعد از بهرسمیتشناختن دین مسیحیت، شب تولد مهر یعنی شب یلدا، میلاد مسیح قرار گرفت که البته در مهرآیینی نیز شب تولد نجاتبخش است.
چه عواملی باعث شده که شب یلدا به یکی از ماندگارترین جشنهای ایرانی تبدیل شود؟
به گمان من آنچه که پاسخی صحیح و صریح به نیازهای بشری باشد و منطبق با ضرورتهای زیستی و از هم مهمتر، تبدیل به نمادی دارای روایت شود که حیثیتی اسطورهای پیدا کند؛ ماندگار میماند. شب یلدا واجد آن مایه از ظرافت و قابلیت بوده است و همانطوری که گفتم، نهتنها در ایران فرهنگی، بلکه در جغرافیایی دیگر نیز میتوانست پاسخی به نیازهای مردمی بدهد که ایرانی نبودند و بنابراین از این منظر آن را سودمند شمردند و به کار گرفتند.
چرا تبدیل یک نیاز زیستی به روایت اسطورهای، عامل ماندگاری آیبن هاست؟
یک دلیل دیگری که یلدا ماندگار مانده، این است که یک آیین است که در خلال هزارهها از صافی تجربههای بشری گذشته و بهرهمندی خود را احراز کرده است و در بطن و متن جامعه مدنی درونی شده است و بهصورت جوششی برگزار میشود. در واقع، یک اجبار این یا آن حکومت نبوده است که بهصورت دستوری و دستورالعملی باشد.
چرا حافظ خوانی در شب یلدا یک سنت پرطرفدار است؟
با این که یلدا و آیینهای دیگر بر مبنای ضرورتهای زیستی شکلگرفته است، اما باید توجه داشت که این ضرورتهای زیستی نیاز به تربیت انسانهایی داشت که متناسب با این زیستبوم بتوانند در ایران بانی و ایران داری به وظایف خود به نیکی عمل کنند. از اینرو، خویشکاری عمده این آیینها جامعهپذیری و ارزشآفرینی بود.
نه فقط حافظ که شاهنامه و قرآن خوانده میشد و داستانهای عمیق حکیمانه پدران یا مادران برای فرزندان خود میگفتند که همه سوگیریهای هویتی داشت. هم زبان پارسی را گسترش میداد که رکن رکین هویت ماست؛ هم هویت دینی ما را قوام میبخشید و هم آگاهی از ایران و فرهنگ ما را افزایش میداد و در نتیجه مسئولیت ایرانی بودن را به فرد، فرد ایرانیان در همه سطوح خاطرنشان میکرد.
به گمان من این قبیل آیینها از رسانهها و نهادهای رسمی قویتر عمل میکردند؛ چون با آموزش غیرمستقیم، لذتبخش و متداوم و متناسب، همه سطوح را در بطن و متن حیات مدنی پوشش میدادند.
در دورههای مختلف تاریخ ایران، آیا شب یلدا تغییرات عمدهای داشته است؟
باری هر آیینی به نسبت شرایط مکانی و زمانی متحمل تغییر میشود؛ چون اگر نتواند خود را نفی دیالکتیکی کند، طبیعتاً نمیتواند پاسخگو به نیازهای عصری باشد. این یک مسئله است، اما چه کسی میتواند آن را تغییر دهد؟ این مسئله مهمی است. باید بگویم که آیین، متنخوانا یا یک متن ایدئولوژیک نیست که یک روایت حاکمی بخواهد آن را دستکاری کند؛ اگر کند، جامعه حالت تعارضی به خود میگیرد. آیین از نظر من یک متن نویسا است که حاصل بیحد روایتهای گوناگون راویان در طول زمان است.
این یعنی اینکه هر دورهای این متن را باتوجه به شرایط مکانی و زمانی خودش خوانش و در آن خلاقیت ایجاد میکند، بدون آنکه محتوا را آسیب بزند. وقتی عاملی بیرونی و از بالا مداخله میکند، ممکن است امر فرهنگی را به امر سیاسی تقلیل دهد. آن وقت شاید و فقط شاید، آیین تبدیل به بستری شود برای بیان اعتراض. در طول تاریخ، مردم خود بهترین سنجه برای تغییر آیین بودهاند. خیلی ساده، وقتی ایرانیان به دین اسلام گرویدند، سوگیری مبتنی بر ایستار جدید اعمال کردند بهگونهای که فیالمثل در دورافتادهترین روستاهای ما شب یلدا ایرانی، عجین شد با خواندن قرآن و تفأل به آن.
چگونه شب یلدا در جوامع امروزی با تکنولوژی و شبکههای اجتماعی ادغام شده است؟
آیینها البته هر چند ممکن است همسویی با گزارههای علمی داشته باشند، اما نافی آن نیز نیستند. دو مقوله کارکردی متفاوتند. شما در کشورهای پیشرفتهای مثل چین و آمریکا و جوامع اروپایی ببینید آیینهای ملی و دینی نهتنها رادع و مانع علم و تکنولوژی نیست، بلکه به نظر میآید بستر از همبستگی و مشارکت و آگاهی جمعی و نشاط اجتماعی و بهزیستی فرهنگی ایجاد میکند که توسعه را به منظور پایداری آن ممکنتر و عملیتر میسازد.
انتهای پیام


نظرات