در گستره فلات مرکزی ایران، سرزمین باستانی و پر از تمدن، منابع آبی محدود و شرایط اقلیمی سخت، همواره چالشی جدی برای توسعه پایدار بهویژه در حوزه صنعت و کشاورزی ایجاد کرده است. این مناطق با کمبود بارش، تبخیر شدید و آبخوانهای شکننده مواجهاند و فشار بر منابع آب، هر ساله نمود بیشتری پیدا میکند. رشد بیرویه و بدون برنامه صنایع آببر در این فلات، در کنار مدیریت ناکافی مصرف آب در کشاورزی و فضاهای سبز شهری، باعث شده است که تهدید کمآبی به یکی از دغدغههای اصلی اجتماعی، اقتصادی و محیطزیستی تبدیل شود. آب، این عنصر حیاتی، نهتنها شاهرگ زندگی شهری و صنعتی است، بلکه عاملی کلیدی برای بقای اکوسیستمهای طبیعی و کشاورزی نیز به شمار میرود.
در این میان، استراتژیهای کوتاهمدت و بلندمدت برای تأمین آب، به ویژه در صنایع کلان، اهمیت ویژهای پیدا میکند. حرکت به سمت استفاده از منابع دریایی و فناوریهای نوین شیرینسازی، در کنار مدیریت مصرف و بهرهوری بهینه از منابع زیرزمینی، میتواند فرصتی برای کاهش فشار بر اکوسیستمهای آسیبپذیر باشد، اما در کنار مزایا، تهدیدات زیستمحیطی بالقوه نیز وجود دارد؛ از جمله خطرات ناشی از پسابهای شور و تأثیر آن بر حیات دریایی و سواحل، که ضرورت برنامهریزی دقیق و سیاستگذاری مبتنیبر علم را آشکار میسازد.
این بحران فرصتی برای نوآوری و توسعه صنعتی فراهم میکند. املاح موجود در آبهای شور، از جمله منیزیم، پتاسیم و ترکیبات بور، میتواند به مواد اولیه ارزشمند برای صنایع معدنی و شیمیایی تبدیل شود. با بهرهگیری از فناوریهای مدرن و ایجاد شبکههای صنعتی و پژوهشی، امکان استحصال این ترکیبات و استفاده اقتصادی از آنها فراهم میشود، بدون آن که فشار بر منابع آبی تازه کاهش یابد یا آسیبهای زیستمحیطی افزایش یابد. این چشمانداز، ترکیبی از حفاظت محیطزیست و توسعه پایدار است که میتواند نقش تعیینکنندهای در تأمین امنیت آبی و اقتصادی کشور ایفا کند.
در نهایت، مواجهه با محدودیتهای آبی فلات مرکزی ایران نیازمند نگرشی جامع و همزمان است؛ کاهش مصرف غیرضروری، انتقال صنایع آببر به مناطق دارای ظرفیت منابع آبی بیشتر، استفاده از فناوریهای نوین برای شیرینسازی و بهرهبرداری از املاح و منابع موجود، و تقویت زیرساختهای علمی و تحقیقاتی. تنها از طریق چنین رویکردی است که میتوان هم فشار بر منابع آب را کاهش داد، هم پایداری محیط زیست را حفظ کرد و هم زمینه توسعه صنعتی و اقتصادی کشور را به شکلی پایدار و مسئولانه فراهم آورد. این ترکیب از مدیریت علمی، نوآوری صنعتی و حفاظت زیستمحیطی، میتواند سرآغازی برای تحول در نحوه تعامل انسان با منابع محدود و ارزشمند کشور باشد.
از این رو با علیخان نصراصفهانی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان(خوراسگان) به گفتوگو نشستیم که در ادامه حاصل آن را میخوانید:

از منظر زمینشناسی، چه مخاطرات ژئومورفولوژیک و ساختاری میتواند پروژه انتقال آب خلیج فارس به مرکز ایران را تهدید کند؟
قاعدتاً از نظر ایجاد تغییرات، این عملیات و این پروژه آنقدر کوچک است که در مقیاس کلان نمیتواند تحول خاصی ایجاد کند. عملاً با پروژهای مواجه هستیم که بهتر است آن را جزء عارضههای مزمن و دیرپایی بدانیم که سالهاست وجود داشته و همواره در انتظار آن بودهایم که بتوانیم از منابعی خارج از استان، آب را منتقل کرده و به مجموعههایی که مصرف بالای آب دارند برسانیم.
بدیهی است که استان اصفهان، بهدلیل محدودیتهای آبی و شرایط اقلیمی خاص خود، گنجایش تبدیل شدن به یک استان کاملاً صنعتی را به آن شکلی که امروز شاهد آن هستیم، ندارد. ازاینرو، بسیاری از صنایعی که در حال حاضر در استان مستقر هستند، در مجموع میتوان گفت بیشتر بهدلیل ملاحظات امنیتی یا سیاسی در این منطقه جانمایی شدهاند. بهطور معمول، بخش قابل توجهی از این کارخانهها که عمدتاً در حوزه فولاد، آهنسازی و صنایع وابسته چه در بخش بالادستی و چه در بخش پاییندستی فعالیت میکنند، بهتر بود در حاشیه خلیج فارس مستقر شوند.
همانطور که در دوران پهلوی اول مشاهده میکنیم، نخستین کارخانه ذوبآهن ایران در بندرعباس و مناطق پیرامونی آن، با آغاز فعالیت توسط آلمانیها شکل گرفت، اما بعدها در دوران پهلوی دوم، این کارخانه با مشارکت اتحاد جماهیر شوروی سابق به کشور منتقل شد و فعالیت آن در اصفهان آغاز گردید. قاعدتاً شاید در آن مقطع، با توجه به شرایط خاص زمانه و ملاحظاتی که وجود داشت، این تصمیم چندان مورد توجه و نقد قرار نگرفت، اما امروز با شرایطی که در آن قرار داریم، واقعیتها نشان میدهد که این واحدهای صنعتی بزرگ نه از نظر موقعیت جغرافیایی و نه از نظر شرایط تأمین مواد مصرفی، در جایگاه مناسبی مستقر نیستند.
در نتیجه، قاعدتاً بهدلیل ملاحظات زیستمحیطی، آلودگی هوا و سایر مسائل فراتر از بحث آب و چالشهای مرتبط با آن لازم است این مراکز صنعتی بهتدریج از اصفهان خارج شوند یا این الگوی استقرار صنایع بزرگ متوقف شود.
آیا شواهد زمینشناسی و اقلیمزمینشناسی نشان میدهد انتقال بینحوضهای آب برای فلات مرکزی پایدار است یا فقط راهکاری کوتاهمدت محسوب میشود؟
یکی از آرزوهایی که در پاسخ به این سؤال باید به آن پرداخته شود، این است که آیا انتقال آب بینحوضهای برای فلات مرکزی راهکاری پایدار محسوب میشود یا صرفاً یک راهحل کوتاهمدت است. باید گفت که این اقدام، در حقیقت، یک عملکرد و اتفاق بسیار محدود به شمار میآید؛ چراکه فرایند انتقال آب از خلیج فارس به کیلومترها دورتر و به فلات مرکزی، کاری بسیار پرهزینه است. بهگونهای که هزینه هر لیتر آب، بنا بر آنچه شنیدهام، در بازهای حدود دو تا چهار یورو قرار دارد و این خود نشاندهنده هزینهبر بودن این طرح است.
با این حال، این اقدام بهمنظور حل بخشی از مشکلات اساسی فعلی، بهویژه برای صنایع بزرگی مانند فولاد مبارکه و صنایع مشابه آن، انجام شده است. اما اگر بخواهیم آن را بهعنوان یک راهکار کوتاهمدت ارزیابی کنیم، باید گفت با توجه به حجم بالای مصرف آب در صنایع، این میزان انتقال آب شاید تنها قطرهای در برابر یک اقیانوس باشد و بتواند بخش بسیار کوچکی از مصرف فولاد یا مراکز مشابه را تأمین کند.
در واقع، این اقدام، با وجود آنکه شاید سالها آرزوی همه ما بوده است تا به شکلی بتوانیم از منابع دریایی برای رفع بخشی از مشکلات ناشی از خشکسالی که اکنون نزدیک به یک دهه و حتی رو به ورود به دهه دوم است، استفاده کنیم، میتواند یک راهحل کوتاهمدت و نسبتاً مناسب باشد؛ راهحلی که تا حدی فشار را از بار آبی استان کاهش دهد و موجب شود بخشی از آبی که به هر شکل در صنایع مصرف میشود، به سمت مصارف شهری و انسانی هدایت شود، اما توجه داشته باشید که مشکل ما در استان، هرچند عدم بارندگی و خشکسالیها این بحران را تشدید کردهاند، در اصل ریشه در مدیریت نادرست منابع آب دارد. مشکل اساسی این است که ما از منابع آبی خود بهدرستی استفاده نمیکنیم. بخش قابل توجهی از منابع آب در حوزه کشاورزی دچار اسراف و اتلاف میشود. اگر نگاه کلی داشته باشیم، تنها بخش کوچکی از آب در صنایع مصرف میشود و بخش دیگری نیز به مصارف انسانی اختصاص دارد. در حقیقت، شاید معضل اصلی، صنایع نباشند، بنابراین باید به این نکته توجه کنیم که لازم است سیستم کشاورزی و سیاستهای مرتبط با آن تغییر کند. اگر قرار است توسعهای در حوزه کشاورزی صورت گیرد، باید کاملاً مورد بازنگری قرار گیرد؛ چه از نظر روشهای بهرهبرداری از منابع آبی زیرزمینی و چه منابع سطحی. به نظر میرسد که معضل اصلی کمبود آب در صنایع نیست، بلکه دو عامل اساسی باعث شکلگیری این بحران شده است؛ نخست آنکه بخش بزرگی از منابع محدود استان اصفهان و مناطق اطراف، بهصورت غیرکارشناسی در مصارف کشاورزی و باغداری استفاده شده که نادرست است و نیازمند مدیریت دقیق و جلوگیری کامل از این استفادههای بیرویه است و دوم اینکه باید از توسعه چنین مراکز صنعتی جلوگیری شود یا حتی این توسعه متوقف گردد تا شرایط به وضعیت استاندارد بازگردد و عملاً مشکل حل شود و تمهیدات لازم در سایر حوزهها اندیشیده شود.
در مجموع، باید گفت اقدامی که فولاد مبارکه اصفهان، بهعنوان یک شرکت پیشرو، انجام داده، کاملاً قابل ستایش است. البته پیش از فولاد مبارکه، آب به استان یزد منتقل شده بود و همانطور که میدانیم، براساس برخی گفتهها، بخشی از آب اصفهان به استان یزد میرود که اگر چنین باشد، این سیاست در مجموع نادرست است. با توجه به ریاضت آبی شدید در استان، چنین اقدامی بههیچوجه صحیح نیست. با این حال، این انتقال آب میتواند بخشی از مصارف صنعتی را تأمین کرده و تا حدودی مشکلات صنایع را کاهش دهد و در این زمینه نوعی گریز رو به جلو از این معضل ایجاد کند.

شیرینسازی و انتقال آب چه اثرات ژئوشیمیایی ممکن است بر خاکها و سفرههای آب زیرزمینی مناطق مرکزی بگذارد؟
آبی که منتقل میشود، از نظر سختی و چگالی در حدی نیست که بتواند شوری یا تلخی را با خود به همراه داشته باشد. این آب، از نظر ترکیب شیمیایی، آب شیرین محسوب میشود و به همین صورت نیز انتقال داده میشود.
به دلیل حجم پایین این آب، تأثیر قابل توجهی بر خاک و سفرههای آب زیرزمینی نخواهد گذاشت. از سوی دیگر، بخش قابل توجهی از این آب وارد چرخههای بازیافت میشود و مجدداً به چرخه مصرف بازمیگردد. بخشی هم که وارد سیستمهای زیرزمینی میشود، به دلیل آنکه از نظر ویژگیهای کیفی در سطح ایمنی بالایی قرار دارد، نهتنها هیچ مشکلی برای سفرهها و مناطق زیرزمینی ایجاد نمیکند، بلکه میتواند در حدی بسیار محدود، به بهبود شرایط برخی از این منابع و کمک به حل بخشی از مشکلات آبخوانها نیز کمک کند.
از نظر شما، توسعه صنایع آببَر در اصفهان و استانهای مرکزی تا چه حد با توان زمینشناختی و طبیعی این مناطق همخوانی دارد؟
فلات مرکزی ایران، به دلیل شرایط خاص اقلیمی، اساساً برای توسعه مراکز صنعتی ـ بهویژه آن دسته که با بحران شدید آب مواجهاند، مناسب نیست. از این منظر، به نظر میرسد دولت باید بهطور جدی در این زمینه تجدیدنظر کند و بهتدریج از توسعه این مراکز جلوگیری کرده یا حتی اجرای پروژههای جدید را متوقف سازد.
وقتی به مناطق ساحلی خلیج فارس میرویم، با ساحلی بسیار طولانی و ارزشمند روبهرو هستیم؛ ساحلی که به اعتقاد من شایسته است «ساحل طلایی» نامیده شود. این وضعیت نهتنها در حاشیه خلیج فارس، بلکه در سواحل دریای عمان نیز صدق میکند. با این حال، این نوار طلایی از جمله مناطق بسیار محروم و دارای مشکلات متعدد است و با کمبود اشتغال و فعالیتهای اقتصادی مواجه است.
بر این اساس، تمامی صنایع آببر یا صنایعی که محصولات آنها نیازمند صادرات است، باید بهتدریج از مناطق مرکزی کشور جمعآوری شده و به این مناطق ساحلی منتقل شوند. در حال حاضر، بهصورت بیرویه شاهد رشد مراکز تولید فولاد در استانهایی مانند یزد، اصفهان و حتی کردستان هستیم؛ استانهایی که اساساً توان و ظرفیت لازم را ندارند. در حالی که این صنایع باید بهدرستی موقعیتیابی شوند، حتی توان معدنی کشور نیز به اندازهای نیست که بتواند این تعداد واحد صنعتی را از نظر ذخایر معدنی اثباتشده و تأمین مواد اولیه پشتیبانی کند، بنابراین به نظر من، استانهایی مانند اصفهان و سایر استانهای مشابه، از نظر توان سرزمینی و ظرفیتهای طبیعی، با توسعه صنایع آببر و انرژیبر همخوانی ندارند. با این حال، این موضوع به هیچ وجه به معنای غفلت از بحث اسراف در منابع آبی، بهویژه در بخش کشاورزی و سایر حوزهها، نیست. حتی در مصارف خانگی نیز نباید از این مسئله غافل شد.
بخش عمدهای از آبی که متأسفانه در این استانها مصرف میشود، بهصورت نادرست در بخش کشاورزی تلف یا آلوده میگردد. باید توجه داشته باشیم که منابع آبی قابل شرب و حتی منابع آب شور نیز بسیار محدود هستند و ما این اجازه را نداریم که، در شرایطی که توان و ظرفیت آن را نداریم، ابتدا در کشاورزی و سپس در صنایع، آب را وارد چرخهای کنیم که در نهایت به نابودی آن منجر شود.
بار دیگر تأکید میکنم که انتقال آب به فلات مرکزی و مناطق مرکزی ایران میتواند پاسخ مناسبی به بخشی از نیاز شدید منابع آبی و کاهش فشار و تنش بر صنایع باشد، اما این اقدام به هیچ وجه راهکاری تعیینکننده و چشمگیر نخواهد بود و اثر قابل توجه و محسوس ایجاد نمیکند. این انتقال آب تنها میتواند بهصورت نمادین، بخشی از نیازهای آبی صنایع را تأمین کند.
آیا برداشت گسترده آب شور و تخلیه پساب شیرینسازی میتواند بر پایداری رسوبات و ژئومورفولوژی سواحل جنوبی تأثیر منفی بگذارد؟
دقیقاً به نظر من باید این مسئله را از ریشه مورد بررسی قرار داد. از همین رو، هرچند در کوتاهمدت، انتقال آب از منابع دریایی خلیج فارس و استفاده از سیستمهای آبشیرینکن تا حدی که قابلیت مصرف در صنایع را داشته باشد، اقدامی قابل توجیه به نظر میرسد. به هر حال، آب به دلیل خشکسالی و مسائل مرتبط با آن، ارزش بسیار بالایی پیدا کرده و نبود آن عملاً میتواند منجر به توقف برخی کارخانهها، بیکاری، و افت تولید شود.
در این چارچوب، چنین اقدامی در کوتاهمدت میتواند از نظر روانی تأثیر مثبتی بر پایداری تولید در این مجموعههای صنعتی داشته باشد. اما یک مشکل بزرگ وجود دارد که عملاً در نواحی ساحلی در حال شکلگیری است. آبی که از کارخانههای آبشیرینکن بهعنوان پساب به دریا بازمیگردد، معمولاً از نظر شوری، چندین برابر ـ حتی صدها برابر ـ شورتر از آب دریاست و دوباره به دریا تزریق میشود.
بهگونهای که در شعاعی دستکم حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ متر و حتی تا ۳۰۰ متر پیرامون محل تخلیه این پساب، به دلیل شوری بسیار بالا، موجودات زنده و میکروارگانیسمهایی که منبع تغذیه ماهیها و سایر آبزیان هستند، عملاً از بین میروند. ما به شکلی بسیار ناشیانه، در بلندمدت، حیات خلیج فارس را با خطر جدی مواجه میکنیم. این در حالی است که تنها ما نیستیم و سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز شرایط مشابهی دارند.
در نتیجه، در آینده ممکن است شاهد رخدادهای بسیار نگرانکنندهای در این مناطق باشیم؛ رخدادهایی که حاصل آن، نابودی محیط زیست دریایی به دست خودمان خواهد بود، بنابراین از هماکنون باید بهسمتی حرکت کنیم که از منظر زیستمحیطی چارهاندیشی شود، پیش از آنکه دیر شود و محیط دریای عمان یا بخشهای محدودتر خلیج فارس که تبادل آب آنها عمدتاً از طریق تنگه هرمز انجام میشود ـ دچار آسیبهای جبرانناپذیر گردد.
نباید اجازه دهیم که تنها با تمرکز بر انتقال آب، به شکلی عمل کنیم که خلیج فارس را به نابودی بکشانیم؛ دستکم نباید بهگونهای رفتار شود که در سطح محلی شاهد تخریب زیستبومها و از بین رفتن موجودات زنده این مناطق باشیم.

با توجه به بحران فرونشست در مناطقی مثل اصفهان، آیا ورود آب جدید میتواند این روند را متوقف کند یا بهدلیل ساختار زمینشناسی منطقه چنین انتظاری واقعبینانه نیست؟
دقیقاً به دلیل محدود بودن حجم این آب و توجه به میزان ورود آن، باید گفت که بخش عمده منابع آبی زیرزمینی که در اختیار داریم، بهطور آماری نشان میدهد که مصرف صنعتی بخش کمی از آن را شامل میشود. بخش زیادی از این آب صرف فضای سبز که اجتنابناپذیر است و باید در شهرها و مناطق اطراف نگه داشته شود، میشود و سهم قابل توجهی نیز در کشاورزی و باغداری مصرف میشود. در حقیقت، با وضعیت فعلی و حجم فعلی آب، فرایند انتقال آب به اصفهان، حداقل از نظر فرونشست، اثر قابل ملاحظهای نخواهد داشت و تنها بخش کوچکی از بار اضافی سیستم آبی کاهش مییابد، بنابراین هیچ تأثیر واقعی بر توقف روند بحران فرونشست نخواهد داشت.
برای حل مسئله فرونشست و تضمین پایداری در بلندمدت، باید تمرکز اصلی بر جلوگیری از برداشت غیرمجاز از آبخوانها و کنترل دقیق برداشتهای مجاز باشد. از مهمترین اقدامات، کمک به جریان یافتن آب در رودخانههاست؛ هرچه سطح آب روی زمین ملموستر باشد و سطح ایستابی در حوزه آبخیز اصفهان بالا بیاید، آب در نهایت باید به اندازه کافی جریان پیدا کند تا وارد گاوخونی شود. جریان داشتن آب در رودخانه، همراه با سیاستهای کنترل برداشت از آبخوانها، بهترین راه برای کاهش و حداقل متوقف کردن روند فرونشست است؛ هرچند آسیبهایی که تاکنون به سیستم زمینشناسی مناطق اصفهان وارد شده، به آسانی قابل جبران نیست.
در مجموع، حرکت کوتاهمدت شرکتهای بزرگ و پیشرو، مانند فولاد مبارکه، کاملاً قابل ستایش است. این شرکتها با صرف هزینههای قابل توجه، توانستهاند بخشی از آب مصرفی خود را از منابع مستقل تأمین کنند. حتی حرکتهای خوب دیگری مانند استفاده ذوبآهن اصفهان از پساب شهرهای مختلف، نمونههایی از اقداماتی هستند که به استقلال آب و صرفهجویی کمک میکنند.
با این حال، معضل بزرگی که باید از امروز مورد توجه قرار گیرد، تهدید آینده منابع آبی خلیج فارس از نظر موجودات زنده و وضعیت آبی است. این تهدید، اگر بهدرستی مدیریت نشود، میتواند بزرگترین مشکل کشور شود، اما این محدودیت میتواند به فرصتی ارزشمند تبدیل شود. آب دریا، حاوی املاح مختلفی از جمله کلرید سدیم، منیزیم، پتاسیم و بور است. با انجام پژوهشهای صنعتی و ایجاد شبکههای تولیدی، میتوان این نمکها و ترکیبات مفید را از پساب آبشیرینکنها استخراج و بهعنوان مواد اولیه صنعتی استفاده کرد.
برای مثال، میتوان کلرید منیزیم را از آب دریا استخراج و به ترکیبات دیگری مانند هیدروکسید منیزیم تبدیل کرد یا فلز منیزیم را با روشهای تغلیظ و الکترولیز استحصال نمود. در ایران، کارخانههایی مانند المهدی در بندرعباس که در زمینه آلومینیوم فعالیت دارند، میتوانند از این منابع برای تولید آلیاژهای آلومینیوم-منیزیم بهرهمند شوند. به این ترتیب، نهتنها پساب آبشیرینکنها از لحاظ نمکی تصفیه میشود، بلکه مواد مفید و ارزشمندی نیز تولید میشود که میتواند در صنایع داخلی و صادرات مورد استفاده قرار گیرد.
کشورهای مختلف مانند اوکراین، نروژ، کانادا و آمریکا پیش از این از منابع دریایی مشابه بهره برده و ترکیبات مفید مانند منیزیم و سایر نمکها را استخراج و به صنایع مختلف عرضه کردهاند، بنابراین توصیه من این است که این فرآیند بهعنوان یک برنامه استراتژیک دنبال شود تا هم کاهش محتوای نمکی پساب و هم تولید مواد مفید اقتصادی تحقق یابد. آزمایشهای انجام شده از ۱۳۹۹ تاکنون نشان میدهد که پساب کارخانههای آبشیرینکن، مناسب برای چنین صنایع و استحصال منیزیم است.
سخن آخر این است که ضمن تشویق به انجام چنین اقدامات مهم، برنامههای کوتاهمدت میتواند فشار بر منابع آبی استانهای مرکزی و صنایع آببر را کاهش دهد. همزمان باید توسعه کارخانههای آبشیرینکن در حاشیه خلیج فارس ادامه یابد و صنایع آببر مانند فولاد به این مناطق منتقل شوند. با بهرهگیری از تکنولوژیهای جدید و مطالعات دانشگاههای معتبر داخلی و خارجی، میتوان پساب آبشیرینکنها را به ماده اولیه کارخانههایی تبدیل کرد که محصولات متنوع صنعتی و با ارزش افزوده بالا تولید میکنند، از جمله هیدروکسید منیزیم و فلز منیزیم. این حرکت نه تنها پیشگیرانه است، بلکه فرصت بزرگی برای اشتغالزایی، توسعه صنایع معدنی و بهرهبرداری پایدار از منابع دریایی ایجاد میکند.
انتهای پیام


نظرات