سالهای سال است که انواع مختلفی از محصولات تراریخته (حاصل از مهندسی ژنتیک) پس از گذراندن آزمایشهای دقیق و مورد تأیید مجامع جهانی مورد رهاسازی و کشت و کار و نهایتاً، مصرف قرار گرفتهاند.
به گزارش سرویس فناوری ایسنا، مصرف این محصولات همواره مخالفانی نیز داشته است و با این که سند علمی قطعی در خصوص تاثیرات منفی این قبیل محصولات بر سلامت انسان، دام و محیط زیست ارائه نشده، هر از چند گاهی برخی از مخالفان این محصولات با تکرار برخی از آزمایشهای مربوط به ایمنی این محصولات، ادعاهای تازهای مطرح میکنند که هدف نهایی آنها ایراد شبهه بر درستی آزمایشهای انجام شده و یا تشکیک در ایمنی مصرف این محصولات برای انسان، دام و یا محیط زیست است.
در ماه سپتامبر سال 2012 میلادی، مقالهای با عنوان «سمّیّت درازمدت علفکش راندآپ و یک ذرت تراریختهی مقاوم به راندآپ» از سوی سرالینی و همکاران در مجله Food and Chemical Toxicology به چاپ رسید که حجم عظیمی از تبلیغات علیه این محصولات را به صورتهای گوناگون به دنبال داشت و ادعا میکرد که مصرف طولانی مدت یکی از این محصولات، باعث ایجاد تومور در موشها میشود. یکی از این هجمههای تبلیغاتی، انتشار فیلمی به نام «لحظهای از حقیقت» بود که در ایران توسط یک سازمان مردمنهاد و غیردولتی ولی کاملاً غیرمرتبط با محصولات تراریخته به فارسی دوبله شد و در حجم نسبتاً وسیعی در بین خانوادههای ایرانی منتشر شده و باعث ایجاد تشویش اذهان عمومی در خصوص سلامت مصرف این محصولات شد.
دکتر الیاس مرتضوی، عضو هیات علمی پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی در مقاله ای تحلیلی به بررسی روند تحقیق صورت گرفته توسط سرالینی که مبنای فیلم قرار گرفته پرداخته و استنتاج به عمل آمده توسط نویسندگان مقاله و تهیهکنندگان فیلم «لحظهای از حقیقت» مبنی بر سرطانزا بودن ذرّت تراریخته را بیش از یک استنتاج علمی، یاوهسرایی توصیف کرده است.
به گفته مرتضوی، «فیلم «لحظهای از حقیقت» آنگونه که سازندگان آن بیان میکنند، فیلمی برای ارائه نتایج تحقیقاتی است که به سرپرستی گیلز-اِریک سِرالینی، استاد بیولوژی مولکولی در دانشگاه کائن نورماندی، فرانسه بر روی موشهای تغذیهشده با دانهی ذرّت تراریخته مقاوم به علفکش (رقم NK603) و علفکش راندآپ - هر دو ساخت شرکت مونسانتوی آمریکا - انجام شده است.
بنا به ادعای نویسندگان، تحقیق مذکور در یک دورهی دوساله از سال 2010 تا 2012 و برای برطرف کردن نقص تحقیقات (به زعم نویسندگان مقاله) بر روی آثار درازمدت محصولات تراریخته بر روی مصرفکنندگان انجام شده است. به نظر این نویسندگان، تحقیقاتی که بر روی آثار تغذیهای این محصولات تاکنون انجام شده است، در یک دورهی سهماهه انجام شده است (هاموند و همکاران، 2004) که این زمان به نظر آنها، کوتاه بوده و کافی نیست. در فیلم توضیح داده میشود که خود شرکت مونسانتو از این ذرت در تغذیه 80 موش استفاده کرده است که آزمایشهای خون، ادرار و بافت فقط بر روی 40 موش انجام شده که این زمان و این تعداد موش برای ارزیابی نتایج به هیچ وجه کافی نیست.
برای رفع این نواقص، گروه مذکور دست به انجام آزمایشهایی دوساله میزنند که آن را «دقیقترین تحقیقی که تاکنون در این حوزه انجام شده» توصیف کرده و ادعا میکنند حداکثر پارامترهای زیستی را در بر گرفته و در آن آزمایشهایی بر روی کبد، ادرار و خون موشها انجام شده است. با این وجود در فیلم فقط نماهای نزدیک و تکراری از حدود 10 نمونه خون نشان داده میشود.
در فیلم، روش اجرای آزمایش شرح داده نمیشود و فقط عنوان شده است که از ذرّت تراریختهی مقاوم به علفکش رقم NK603 به همراه مقداری از خود علفکش برای تغذیه موشها استفاده میشود. علت استفاده همزمان از این دو عامل اینگونه شرح داده میشود که یکی از دیگر نقائص تحقیقاتی که تاکنون بر روی محصولات تراریخته انجام شده است این است که در هیچ تحقیقی، هر دو عامل به صورت همزمان در نظر گرفته نشده است.
این فیلم به سرعت به بیان برخی از نتایج حاصل از تحقیق میپردازد و بدون اشاره به نتایج اصلی مندرج در مقاله، تعدادی از موشهای مبتلا به انواع تومورهای شکمی، پستانی و غیره را نشان میدهد. همچنین با نشان دادن چند گراف پیچیده و بدون تشریح یا حتی اشاره به اصل نتایج، به تأثیر بصری تومورهای بزرگی دل میبندد که اگر در انسان به وجود میآمدند، به بزرگی توپ بسکتبال میبودند. در آخر نیز بیان میشود که ذرّت تراریختهی مقاوم به علفکش به همراه علفکش راندآپ موجب مرگ موشهای ماده و برخی از موشهای نر در این آزمایش در یک دورهی دوساله میشود و این امر نشاندهندهی سرطانزا بودن این محصول (و تلویحاً، تمامی محصولات تراریختهی دیگر) خواهد بود. در نهایت از مقامهای مسئول در اتحادیهی اروپا میخواهد که «نور حقیقتی» که این نتایج بر ابهامات موجود در مورد محصولات تراریخته میافکند را مورد توجه قرار داده و در تصمیم خود مبنی بر مجوز دادن به کشت دو محصول تراریخته ذرّت و سیبزمینی و واردات 27 میلیون تنی سویای تراریخته تجدید نظر کند.
برای نقد این فیلم، ابتدا لازم است ببینیم که پژوهش مورد اشاره به چه صورت انجام شده است؟
اصل تحقیق چه بوده است؟
در این پژوهش از محصول ذرّت تراریختهی رقم NK603 (مقاوم به علفکش راندآپ) در جیرهی غذایی موشها به میزان صفر، 11، 22 و 33 درصد استفاده شده است. همچنین، نیم درصد علفکش راندآپ نیز به صورت مستقیم به آب آشامیدنی این موشها افزوده شده است.
در تحقیق تصریح شده است که موشهایی از نژاد «هارلن اسپراگیو-داولی» (Harlen Sprague-Dawley) به مدت دو سال در این تحقیق استفاده شده است. شصت موش نر و شصت موش ماده از این نژاد در گروههای دهتایی با جیرههای مذکور مورد تغذیه قرار میگیرند، به صورتی که نیمی از آنها در آب آشامیدنی جیرهی خود، نیم درصد علفکش راندآپ داشتهاند. در نهایت میزان مرگ و میر و میزان تومورهای موجود در بدن این موشها مورد شمارش و ارائه قرار گرفته است.
ولی نتایج این مطالعه از چه قرار است؟
شکل یک در این تحقیق که در فیلم نیز به سرعت از آن عبور میشود، میزان مرگ و میر در موشهای نر و ماده را نشان میدهد. نتایج این مطالعه در جدول 1 خلاصه میشود:
نویسندگان از این مطالعه نتیجه میگیرند که ذرّت تراریخته مورد استفاده در جیرهی غذایی موشها موجب سرطان و مرگ و میر در موشها شده است و تمام تمرکز فیلم نیز بر همین مطالب است. آنقدر بر این موضوع اصرار میشود که دُم خروس دروغ خود را نمیبینند و یا نمیخواهند ببینند.
چه ایرادی بر این تحقیق و نتایج آن وارد است؟
نخست آنکه در این مطالعه از نژادی از موش (موسوم به نژاد هارلن اسپراگیو-داولی) استفاده شده است که نژاد آزمایشگاهی بسیار معروفی از موش است که مستعدّ ابتلا به سرطان بوده و این بدان معناست که این نژاد به گونهای تولید شده است که بیماری سرطان چه با ذرّت تراریخته و چه بدون آن، به صورت خود به خودی در این نژاد ایجاد خواهد شد! هدف از ایجاد چنان نژادی در موش، بررسی چگونگی بروز سرطان در موش و بررسی راههای درمان سرطان و استفاده از نتایج این تحقیقات در درمان سرطانهای انسانی بوده است و با این توضیح دیگر واضح خواهد بود که در پژوهش مذکور از این نژاد به صورت نادرست استفاده شده و به عبارت دقیقتر، سوء استفاده شده است. منابع علمی در واکنش به نتایج مورد ادّعای همین مطالعه نشان دادهاند که بیش از 70 تا 77 درصد موشهای نر و 87 تا 95 درصد موشهای مادهی این نژاد در طول دورهی زندگی خود به صورت خودبخودی به یکی از انواع سرطان مبتلا خواهند شد (ناکازاوا و همکاران، 2001)؛ بنابراین عجیب نیست که در نتایج این مطالعه، موشهای ماده هم بیشتر به سرطان مبتلا شده و مردهاند.
بزرگترین اشتباهی که در این مطالعه رخ داده، همین است. با دانستن همین موضوع، همهی استنتاجهای به عملآمده در مقاله زیر سوال خواهد رفت؛ چه اینکه هر متخصّص بیطرفی که میخواست چنین آزمایشی را انجام دهد از نژادهای عادّی موش استفاده میکرد - همچنان که مطالعات متعدّد دیگری نیز با استفاده از موشهای عادّی انجام شده است - از آنجا که هیچ یک از مطالعاتی که با استفاده از موشهای غیرمستعدّ ابتلا به سرطان انجام شده است، منجر به کوچکترین مشکلی برای موشها نشده است و به این نکته حتّی در متن فیلم نیز اشاره میشود، نویسندگان تصمیم به انجام مطالعهای با آن شرایط گرفتهاند. قابلیّت ابتلا به سرطان در این نژاد به خصوص از موش موضوعی است که در فیلم مذکور کوچکترین اشارهای به آن نمیشود و در اصل مقاله نیز به این موضوع اشاره نشده است.
در ثانی، آزمایشهای این تحقیق، بدون تکرار انجام شده است. هر دانشجوی رشتههای مرتبط با پژوهش در علوم تجربی، ریاضی و حتی علوم انسانی، و از جمله رشتههای کشاورزی به خوبی میداند که در آزمایشهای علمی برای پرهیز از اثرات ناخواستهی ناشی از عدم دقّت آزمایشکنندگان و عدم یکنواختی موادّ آزمایشی (آزمایششوندهها) بر دادهها و نتایج آن آزمایش، باید از عاملی به نام «تکرار» در آزمایشها استفاده شود. این امر به مفهوم آن است که در یک آزمایش، آن عامل آزمایشی باید چند مرتبه به صورت همزمان و مستقلّ مورد آزمایش قرار گیرد و اثر نهایی آن عامل با در نظرگرفته شدن مجموعهی نتایج حاصل از آن در تکرارهای مختلف، تعیین میشود. در غیاب تکرار، هر نتیجهای که از یک آزمایش به دست آید، تصادفی و غیرقابل استناد تلقّی میشود. در واقع، فقط زمانی بر نتایج یک آزمایش صحّه گذاشته میشود که در تکرارهای مختلف، کم و بیش همان نتایج به دست آید. با این وجود، همانگونه که گفتیم، این سادهترین اصل تحقیق علمی که هر دانشجویی آن را میداند، در کمال تعجّب توسّط یک «استاد» بیولوژی مولکولی رعایت نشده است! آیا میتوان باور کرد که استاد بیولوژی مولکولی دانشگاه کائن نرماندی در فرانسه و یا یکی از همکاران وی، این اصل علمی را نمیدانسته است؟
البته بدون تکرار انجام شدن این آزمایش یک نتیجهی دیگر هم دارد و آن اینکه این آزمایش به کلّی فاقد یک «آزمون آماری» هم هست که باز هم هر دانشجویی میداند که پژوهشها، دادهها و نتایجی از این دست که فاقد استنتاجهای آماری هستند، به هیچ عنوان قابل استناد، علمی و درست نخواهند بود! وجود آزمونهای آماری یکی از شروط اصلی بررسی صحّت نتایج حاصل از پژوهشهای علمی است. جالب آنکه نتایج این تحقیق به صورت نمودارهای آماری ارائه شدهاند! گویی که با نتایج یک پژوهش مبتنی بر علم آمار که اساس یک تحقیق علمی درست را تضمین میکند، روبرو هستیم. آیا باز هم میتوان پذیرفت که این گروه پژوهشی، با علم آمار و استنباطها و استنتاجهای آماری آشنا نبودهاند؟ آیا این اشتباهها، تصادفی هستند؟
در نهایت اینکه، دقّت در همین نتایج منتشر شده از سوی سرالینی و همکاران (2012) بر روی همین موش های مستعدّ سرطان هم نکات جالب توجهی به دست میدهد که نویسندگان به عمد و به سادگی از کنار آن عبور میکنند:
1) بر اساس جدول شماره 1 این مقاله، موشهای نری که در غذای آنها 22 و 33 درصد ذرّت ترایخته وجود داشته است، کمتر از گروه شاهد (یعنی موشهایی که ذرّت تراریخته نخوردهاند) به سرطان مبتلا شدهاند! و این یعنی اینکه اگر میشد به این نتایج اعتماد کرد، علیالقاعده باید به این نتیجه میرسیدیم که ذرّت تراریخته باعث جلوگیری از بروز سرطان در موشهای نر مستعدّ ابتلا به سرطان شده است!
2) موشهایی که در غذای آنها 33 درصد ذرّت تراریخته وجود داشته و به آب آنها علفکش راندآپ نیز اضافه شده بوده است، از نظر بروز سرطان با گروه شاهد تفاوتی نداشتهاند!
3) وجود نیم درصد علفکش راندآپ در آب آشامیدنی موشهای نر مورد آزمایش که 11 درصد غذای آنها ذرّت تراریخته بوده، باعث شده است که در مقایسه با شاهد (که آب آشامیدنی آنها فاقد علفکش بوده است) کمتر به سرطان مبتلا شوند!
4) وجود علفکش در موشهای ماده و نر که در جیرهی آنها ذرّت تراریخته نبوده است، موجب افزایش مرگ و میر در جیرهی بدون علفکش نشده است. یعنی این علفکش به تنهایی باعث ایجاد سرطان بیشتر نشده است.
5) همچنین نویسندگان و تهیهکنندگان فیلم توضیح نمیدهند که چرا موشهایی که نه ذرّت تراریخته خوردهاند و نه در آب آشامیدنی آنها، علفکش وجود داشته است، به سرطان مبتلا شده و میمیرند؟
این نتایج به چه معناست؟
این نتایج نشان میدهد که استنتاج به عمل آمده توسط نویسندگان مقاله و تهیهکنندگان فیلم مبنی بر سرطانزا بودن ذرّت تراریخته، بیشتر به یاوهسرایی شبیه است تا یک استنتاج علمی و باز هم به این نتیجه میرسیم که: «آمارها دروغ نمیگویند، بلکه دروغگویان، آمار میسازند!».
اشکالاتی که به مقالهی مذکور وارد است و به برخی از آنها اشاره شد، از حدّ اشتباههای علمی رایج بسیار فراتر است. به عبارت دقیقتر، دانشمندنمایانی در صدد آن بودهاند تا با جعل نتایج در یک مقالهی به ظاهر علمی، خوراک ماشینهای تبلیغاتی فناوریهراسان برای بدنام کردن فناوری زیستی و گریزاندن کشورهای جهان سوم از این فناوری پیشرفته (و در نتیجه، حفظ برتری علمی استعمارگران دنیای مدرن) را فراهم آورند. فیلم مذکور نیز در زمان اوج هیاهوی برپاشده پیرامون این موضوع ساخته شده است و متاسفانه توسط یک سازمان مردم نهاد مورد حمایت مالی و معنوی سازمان حفاظت محیط زیست در ایران به سرعت ترجمه و منتشر شده است.
اکنون این پرسش به وجود میآید که آن لحظهی حقیقتی که این فیلم از آن دم میزند،و حتی نام فیلم را نیز مزیّن بدان ساخته است، کدام لحظه است؟
جالب آنکه تهیهکنندگان فیلم که خود بیش از دیگران به کُنه دروغهایی که گفتهاند، واقف هستند، صریحاً اذعان میکنند که دلایلی که ارائه میدهند برای اثبات ادعای دروغینی که مطرح کردهاند و بر آن لباس حقیقت علمی انکارناپذیر پوشاندهاند کافی نبوده و برای اثبات این مدّعای گزاف خود، به زمان، تخصّص و امکانات بیشتری نیاز دارند. اینجاست که ما نیز مطابق قاعدهی «اقرار العُقلا علی انفسهم جائز» عدم کفایت این دلایل به ظاهر علمی در اثبات آن ادّعای گزاف را میپذیریم و بر بطلان آن استنتاجهای سخیف رأی میدهیم.
واکنش منابع علمی به این نتایج
منابع علمی متعدّدی از تمام کشورهای جهان، مقالهی مذکور را نقد و اشکالات متعدّد وارد بر آن را گوشزد کردهاند و نتایج و استنتاجهای عجیب آن را مردود دانستهاند. اندکی جستجو در منابع علمی (مثلاً آرجو و همکاران، 2013 )، بیاعتباری این نتایج و به عبارتی دروغگویی دانشمندنمایانی که بر مبنای ارائهی آمارهای کذب سعی در فریب افکار عمومی داشتهاند را بر ملا خواهد ساخت.
از میان خیل عظیم این مراجع علمی، به عمد مرجع ایمنی غذایی اتحادیهی اروپا (2013) (EFSA) را به عنوان مثال ذکر میکنیم که در بررسی این مقاله و مستندات سازندگان آن ضمن اشاره به اشکالات متعدد اجرای این پژوهش، از جمله نژاد مورد استفاده و تعداد اندک موشهای به کار رفته در آن و استنتاجهای بیارزش آن، اینگونه نتیجه میگیرد که «مقاله مذکور فاقد کیفیّت علمی لازم برای اثبات عدم ایمنی ذرّت ترایخته و علفکش راندآپ است. به همین دلیل این مقاله تأثیری در ارزیابیهای مرجع ایمنی غذایی اروپا در مورد راندآپ ندارد و این مرجع نیازی به بررسی مجدد ذرّت تراریختهی NK603 نمیبیند.»
این مرجع به سرالینی و همکاران وی توصیه میکند که برای ادّعاهای خود شواهد علمی ارائه کنند که این امر صراحتاً به معنای ان است که در این مقاله مدارک و دلایل علمی وجود نداشته است.
علاوه بر این، آخرین خبرها حاکی از آن است که مجله منتشرکنندهی مقاله به دنبال افزایش انتقادات علمی نسبت به محتوای این مقاله، ابتدا به نویسندگان مقاله پیشنهاد کرد که مقالهی خود را پس بگیرند و پس از استنکاف سرالینی و همکاران از این امر، سردبیر مجله در تاریخ 8 آذرماه 1392 ( 28 نوامبر 2013) یعنی کمتر از دو سال پس از انتشار، رسماً مقاله مذکور را رد کرده و آن را از درجه اعتبار ساقط اعلام کرد (سایت الزویر، 2013).
پایان ماجرا: رسوایی دروغ
اکنون که عیار این به اصطلاح «دقیقترین تحقیقی که در زمینهی ایمنی محصولات تراریخته انجام شده و حداکثر پارامترهای زیستی را در بر گرفته است» کاملاً عیان و مشخص شده است، انتظار میرفت که اظهار نظر مراجع علمی متعدّد در جهان مبنی بر ردّ نتایج و استنتاجهای آن، پایانی باشد بر ادّعاهای گزاف سرالینی و گروه پژوهشی وی، حامیان مالی آنها و هوچیگرانی که با استناد به این مطالعهی سراسر کذب و دستاویز قرار دادن شعار آزادی اطّلاعات و «دانستن، حقّ مردم است»، هیاهوی وحشتناکی در جهان به راه انداخته بودند که فیلم «لحظهای از حقیقت»، تنها یک نمونه از آن است.
با این همه، سرالینی با لجاجت حاضر نشد که نسبت به پس گرفتن مقاله و ادعای خود اقدام کند. این است که در کمال تأسّف همنوا با مادام رولان که گفت «ای آزادی! چه جنایتها که به نام تو نمیکنند!» باید بگوییم که «ای حقیقت! چه دروغها که به نام تو انتشار نمیدهند!»
از این گذشته، اینک کاملاً واضح است که چنتهی بیمایگانی که در جهان و ایران عَلَم فناوریهراسی و عِلمستیزی را بلند کردهاند، تا چه اندازه خالی است و به چنان نتایج مغشوشی تا آن حدّ دلخوشند که امکانات ملّی را که باید در خدمت پیشرفت علمی و توسعهی ملّی قرار داده شود، صرف دوبله و انتشار فیلمی میکنند که دروغ بزرگی را به نام حقیقت جار میزند و الحقّ که «الغَریقُ یَتَشَبَّثُّ بِکُلِّ حَشیشٍ» و میبینیم که آنان که بدون ابر هم میبارند، با داشتن کوچکترین لکّهی ابری، چه سیلها که به راه نمیاندازند، و چه کاهها که به کوه مبدّل نمیکنند تا مردمی را از حقّ برخورداری از فناوری روز و مورد نیاز خود منصرف سازند.
آیا مسوولان نظارتی کشور در وضوح صرف منابع مالی برای پیشگیری از توسعه فناوری زیستی در کشور و در نتیجه، استمرار واردات محصولات حاصل از آن تردید دارند و در نهایت اینکه سود این تبلیغات سوء که باعث بحران امنیّت غذایی، واردات 16 میلیارد دلاری محصولات کشاورزی در سال 1391 و از جمله واردات بیش از 5 میلیارد دلاری محصولات تراریخته میشود، نصیب چه کسانی خواهد شد؟»
انتهای پیام
نظرات