بامداد جمعه ۱۳ دی ماه بود که خبری در سایتها دست به دست میشد «فرمانده سپاه قدس ایران حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسید». باور این خبر برای همه سخت بود، حتی من که ساعت پنج و سی دقیقه صبح این خبر را خواندم با بغضی وصف ناشدنی به دوستانم که دسترسی بیشتری نسبت به من داشتند، تلفن کردم و منتظر بودم خبر را تکذیب کنند و از حال خوب سردار با صلابتمان بگویند.
اما اینگونه نبود، با هر که صحبت می کردم بغضش می ترکید و من مات و مبهوت دیگر توان حرکت نداشتم؛ آری حاج قاسم سلیمانی پس از عمری مجاهدت بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۹۸ درحال خروج از فرودگاه بغداد مورد حمله پهپادهای آمریکای جنایتکار قرار گرفت و به خیل عظیم دوستان و یاران شهیدش پیوست. این تلخ ترین خبری بود که در طول ۲۲ ساله عمرم، شنیدم.
حدود ساعت هفت و سی دقیقه بود که پیام تسلیتی از سوی رهبر معظم انقلاب منتشر شد، ایشان شهادت این بزرگ مرد را ابتدا به ولی عصر(عج) و روح خود آن شهید تبریک و سپس به ملت ایران تسلیت گفتند و خبر از یک انتقام سخت دادند، شاید پیام تسلیت رهبر فرزانه انقلاب تسکینی بود بر دل های داغدار ملت ایران.
ساعت ۸:۱۵ دقیقه فیلم در آتش سوختن خودروی شهید سپهد سلیمانی و تصویر دست و انگشتری معروفشان در فضای مجازی قرار گرفت، سردار سپهبد قاسم سلیمانی به همراه ابو مهدی مهندس و جمعی از همراهان در خودرو تکه تکه شده بودند.
پیش از ظهر جمعه که کشور در بغض، پریشانی و نگرانی فرو رفته بود، در اصفهان تصمیم بر این شد تا پس از نماز پرشکوه جمعه مردم در یک راهپیمایی خودجوش شرکت کنند. نماز جمعه خوانده شد و مردم با خشم و بغضی که داشتند اعلام انزجار خود از استکبار جهانی را از عمق وجود فریاد زدند تا به دنیا بگویند «ایران ۸۰ میلیون قاسم سلیمانی دارد و با شهادت این بزرگمرد، میدان نبرد خالی نخواهد شد، بلکه درخت جبهه مقاومت تنومندتر از گذشته دوران را طی میکند».
پس از راهپیمایی خودجوش، در کانال های ارتباطی منتسب به اصفهان اعلام میشود، ساعت ۱۶ مردم در گلستان شهدای اصفهان برای عرض تبریک و تسلیت در مزار دوتن از دوستان شهید سلیمانی یعنی حاج احمد کاظمی و حاج حسین خرازی حضور پیدا کنند.
ساعت ۱۶ در نزدیکی مزار شهید خرازی و شهید کاظمی جای سوزن انداختن نبود، پیر و جوان حضور داشتند، فضا سنگین بود همه مانند ابر بهار گریه میکردند، نه برای شهید تازه از دست رفته بلکه برای جاماندگی خود از قافله شهدا؛ سخنران جلسه پدر شهید حدادیان بود که فرزندش به دست اغتشاشگران به شهادت رسیده بود، پدر آن شهید نحوه شهادت هر شهید را به دور از ذهن میدانست و گفت: نحوه شهادت شهدا بسته به معامله آنها با خدا دارد.
در آن میان با کمی پرس و جو یکی از همرزمان شهید سلیمانی در هشت سال دفاع مقدس را یافتم. از شدت ناراحتی قادر به مصاحبه نبود، اما بالاخره حاضر به مصاحبه شد، او حاج قاسم سلیمانی را پروانهای دانست که به دور حریم اهل بیت (ع) میچرخید و پاسداری میکرد.
آقای چایچیان با چشمانی اشکبار که در عمق آنها امید دیده می شد، گفت: با هر قطره از خون شهید ساختار استکبار سست تر میشود و به یاری خدا استکبار جهانی به زودی نابود خواهد شد. سخنانش عجیب دل گرم کننده بود، اما نبود حاج قاسم سلیمانی، زخمی خوب شدنی نیست.
از جوانی که وسط جمعیت بر روی زمین نشسته بود و زار زار گریه می کرد، پرسیدم چه چیزی تو را به اینجا کشانده؟ در پاسخم گفت: تنها عشق است که من و همه افراد حاضر در این مکان را دور هم جمع کردهاست، جای شک نیست که نبود یک اَبَر مرد بسیار جانکاه است، اما ایران پر است از سلیمانیهایی که آماده نبَردَند.
انتهای پیام
نظرات