• پایگاه‌های اطلاع‌رسانی

  • پرتال امام خمینی (ره)
  • سایت مقام معظم رهبری
  • سایت ریاست جمهوری
  • سایت مجلس شورای اسلامی
  • سایت قوه قضاییه
  • سایت شورای نگهبان
  • سایت جهاد دانشگاهی
  • خبرگزاری‌ها

  • ایرنا
  • آنا
  • تسنیم
  • دفاع مقدس
  • سینا پرس
  • قرآنی
  • موج
  • واحد مرکزی خبر
  • هنر آنلاین
  • دانشگاه‌ها

  • دانشگاه تهران
  • دانشگاه علامه طباطبایی
  • دانشگاه صنعتی شریف
  • دانشگاه صنعتی امیرکبیر
  • دانشگاه شهید بهشتی
  • دانشگاه آزاد اسلامی
  • دانشگاه خوارزمی
  • دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی
  • دانشگاه شهید چمران اهواز
  • دانشگاه فردوسی مشهد
  • دانشگاه اصفهان
  • دانشگاه تبریز
  • دانشگاه علوم پزشکی تهران
  • دانشگاه علوم‌پزشکی شهید بهشتی
  • دانشگاه پیام نور
  • دانشگاه علم و فرهنگ
  • دانشگاه جامع علمی کاربردی
  • روزنامه‌ها

  • آفرینش
  • اطلاعات
  • جمهوری اسلامی
  • خراسان
  • رسالت
  • مردم‌سالاری

isna header

  • صفحه اصلی
  • علمی و دانشگاهی
  • فرهنگی و هنری
  • سیاسی
  • اقتصادی
  • اجتماعی
  • بین الملل
  • ورزشی
  • استان ها
  • عکس
  • ویدئو
  • صوت
  • گرافیک
  • ایسنا+
  • بازار
  • باشگاه دانشجویان
  • سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۰ - ۱۱:۵۳
  • GMT 07:23

سرویس عکس

  • مستند
  • خبری
  • ایران
  • English

رو به روی آفتاب بنشین

‎گاه در تاریکی، روزنه نوری هست که هم امید را زنده می‌کند و هم باعث می‌شود سیاهی به چشم بیاید. اگر نوری نباشد، تاریکی هم دیده نمی‌شود. تیرگی و روشنی همیشه وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند گویی مسیری را پیش روی زندگی می‌گذارند. حالا چند ماهی است که انگار تاریکی و سیاهی در زندگی‌هایمان بیشتر شده اما حتی در تاریک‌ترین نقطه هم می‌توان روزنه امید را جست. من، اینجا، در نقطه نقطه یک بیمارستان به دنبال همان روزنه‌ام. به‌سان مریض بدحالی که در جستجوی اوست، پزشکی که شاید در دستانش نوری دارد، همان عکاسی که، تنها به دنبال نور است. ‎تهران - بیمارستان امام - زمستان ١٣٩٩

منا هوبه‌فکر
۱۶ اسفند ۱۳۹۹ / ۰۱:۳۸
  • اتاقی چهار تخته، که تنها ۲ تخت آن اشغال شده بود، پنجره های بزرگی داشت، رو به حیاط جنوبی بیمارستان باز می‌شد. نورهای زیادی می‌توانست وارد اتاق شود، تنها باریکه ای از آن روی شیشه‌ی دارو افتاده بود.
  • مانتیور یکی از بیماران کوید-۱۹ که علائم‌اش را چک می‌کند. اما بیمار مدام به آن دست می‌زند. هر از چندگاهی پرستار به او سر می‌زد.
  • با احتیاط وارد اتاق شدم، تخت خالی بود. اما عصایی که در امتداد خط نور ایستاده بود، توجه‌ من را جلب کرد.
  • مدتی که در بیمارستان بودم، وقت زیادی را صرف قدم زدن در فضای باز آنجا کردم .تمام فضاهای سبز و سیمانی‌اش را پیمودم. به اینجا برخوردم که چندان دور نبود، در میان یک تورفتگی، تعدادی تخت بیمارستانی که با زنجیر بسته شده بود. نور بر روی آنها هم تابیده بود .
  • آن روز، صبح زود به بیمارستان رفتم. تازه آفتاب توانسته بود از میان درختان سر برآورد. هرکسی وظیفه‌ای داشت، آن روز خورشید کارش را دیر شروع کرده بود.
  • آدم‌ها در بیمارستان انگار گمشده‌اند، مدام از همدیگر آدرس بخشی، مرکزی را می‌پرسند. "زیر ستون" اما جایی‌ست که همه از آنجا پیدا می‌شوند.
  • صندلی‌های خالی، انتظار کسی را نمی‌کشند. آن روز، روز خوب بیمارستان بود بیمار کمتری بود تا چشمش به انتظار باشد.
  • در آستانه‌ی در همان اتاق چهارتخته، ایستاده بودم که نور متخلخلی بر دیوارش افتاده بود. تخت خالی که حالا روی آن مردی دراز کشیده بود با دستی زیر سرش و گذر نور را تماشا می‌کرد.
  • شاید تصویری که ساکن تخت اتاق چهارتخته می‌دید این تصویر بود.
  • نفسم تنگ شده بود ازمیان چند ماسک. مجبور شدم چند دقیقه ای بیرون بروم، لحظه ی بازگشت نور خود را به در بخش رسانده بود .
  • به خاطر حریم شخصی بیماران، کمتر به اتاق‌های در بسته می‌رفتم،‌ اما ایستاده بودم تا هر زمان نور را دیدم شکارش کنم، نور آمد، اما درها بسته بود.
  • کمتر اتاقی را پیدا می‌کردم که پرده‌هایش کشیده شده نباشند، اما مرد مهربان که با کمک دستگاه بهه سختی نفس می‌کشید، نگاهش به بیرون بود. می‌گفت: امیدش به نور است، یعنی امیدش به خداست، فردا که مرخص بشود، طور دیگری زیست می‌کند.
  • در حیاط بیمارستان شاخه‌های خشک و بلند هرس شده و روی هم چیده شده بودند. برایم صحنه‌ی آشنایی بود.
  • هوا سرد بود، کولر از تابستان جا مانده بود انگار. اتاق دوتخته که همیشه درش بسته بود و من داخلش نرفتم، ناگهان باز شد و مردی وارد راهرو شد، رفت کنار پنجره، در میان فضای کوچکی که باقی مانده بود، همانجا چند دقیقه‌ای ایستاد .
  • اتفاقی می‌افتد که خارج از تصور ماست، بیمار بدحالی که بهبود پیدا می‌کند و آدمی که در عرض چند روز ما را ترک می‌کند. مانند همین نور که نمی‌دانم از کجا آمده بود، تنها روی سِرُم افتاده بود.
  • زمانی که به بخش دیگری رفتم به علت تعداد کم بیماران، بخش تخلیه شده بود. در بخش خالی بدون بیمار و دکتر قدم می‌زدم، انگار در جایی هستم به غیر از بیمارستان. آنجا هم نور بود و سایه .
  • از همراه بیمار اجازه گرفتم برای عکاسی، اما مرد میانسال اجازه نداد. از او خواستم تا به زیر تخت مادرش نگاه کند، گفتم از این می‌توانم عکس بگیرم با سر اشاره ای کرد، با تعجب به دنبال نور می‌گشت.
  • اتاق‌ها با پرده، فضای به ظاهر شخصی را برای بیماران فراهم می‌کند. با این حال، بیمار تخت دیگر باز هم به سمت پنجره رو می‌گرداند.
  • در اینجا نمی‌توان تعلل کرد، کسی هم دلش نمی خواهد گذرش به اینجا بی‌افتد. ای کاش فضا را پرکنیم از نور و فقط گذر کنیم.
  • رو به روی آفتاب بنشین
  • کروناویروس
  • همه_باهم_علیه_کرونا
  • كرونا
  • بيمارستان
  • بیمارستان امام خمینی
  • ایرانسل
  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
avatar
مریم
۱۳۹۹-۱۲-۱۹ ۰۹:۴۹

این گزارش بسیار حس خوبی داشت عکاس مخاطب رو همراه خودش کرد و یک نوع همدردی با مخاطب داشت مخاطبی که در سیاهی قرار گرفته و کور سوی نوری نقطه امیدش هست برای رهایی، و این نور همه جا هست کافیه بخوای ببینی که منا هوبه فکر به خوبی در این اثر نمایش داده

پاسخ
avatar
علی
۱۳۹۹-۱۲-۱۹ ۲۲:۰۶

واقعا لذت بردم ، متفاوت و با فکر کار شده ،کاملا مشخصه که عکاس زمان گذاشته ، کاش از این کارها بیشتر بکنید ، آدم امیدوار میشه به عکاسی .

پاسخ
ISNA
  • آرشیو
  • خط مشی
  • درباره ایسنا
  • تماس با ایسنا
Nastooh Logoنرم‌افزار تحریریهٔ نستوه
  • خط مشی
© 2021 Iranian Students' News Agency. All rights reserved