به گزارش ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «نزدیک به ۹۰ سال عمر کرد و رمان «کشتن مرغ مینا» بزرگترین و تنها دستاورد دوران نویسندگیاش بود. به اعتبار همین رمان، جایزه پولیتزر را بُرد و جایی در تاریخ ادبیات برای خودش دستوپا کرد. پدرش وکیل دادگستری و یکی از اعضای خانواده بزرگ ژنرال لی بود (همان ژنرالی که نیروهای ائتلاف جنوب - یعنی مدافعان بردهداری - را در جنگ داخلی آمریکا فرماندهی میکرد و در نهایت مغلوب و تسلیم شد.) هارپر لی بعد از پایان دبیرستان به کالج تکجنسیتی هانتینگتون رفت و بعد از آن - به اصرار پدرش - برای تحصیل در رشته حقوق راهی دانشگاه آلاباما شد.
نویسندگی را در همکاری با روزنامه این دانشگاه آغاز و تمرین کرد. چنان که گفتهاند در یکی از تابستانهای دوره تحصیلات دانشگاهیاش، به انگلیس رفت و در آکسفورد درباره مدنیت اروپایی در قرن بیستم مطالعه کرد. اواخر دهه ۱۹۴۰ در نیویورک زندگی میکرد و مدتی در یک کتابفروشی و پس از آن در آژانسی هواپیمایی مشغول به کار بود. آن روزها در اوقات فراغت و ساعات بیکاری چند داستان بلند نوشت و خودش را برای شروع رمانی که از مدتها پیش در ذهن داشت آماده کرد.
«کشتن مرغ مینا» داستان دختری کمسن و سال به نام اسکات است که در شهرکی به نام میکمپ با پدرش آتیکوس و بردارش جیم زندگی میکند. داستان حول ماجرای برگزاری دادگاهی پیش میرود و به اوج میرسد. ماجرای سیاهپوست بیگناهی به نام تام رابینسون که به اتهامی بیاساس دستگیر و محاکمه میشود و تقریبا همه اهالی شهرک - بدون توجه به این که واقعا چه اتفاقی افتاده است - مجازات او را مطالبه میکنند. اما پدر اسکات که وکیل است به دفاع از متهم میرود. آتیکوس میداند که پیروزی در دادگاه و تبرئه متهم ممکن نیست اما مبارزه میکند و برای دفاع از آن چه به درستیاش باور دارد، رویاروی جامعهاش میایستد.
«اسکات پرسید: آتیکوس! ما این دعوا را میبریم؟
- نه، دخترجان.
- پس چرا...
- این که صد سال شکست خوردیم، دلیل این نیست که باز تقلا نکنیم.»
آتیکوس (پدر/ وکیل) با جامعهای میجنگد که تبعیض نژادی و ظلم به سیاهپوستان در بافت آن تنیده شده است.
«آتیکوس گفت: دعوای تام رابینسون وجدان آدم را تا ریشه تکان میدهد. اسکات، اگر من به این مرد کمک نمیکردم، دیگر نه میتوانستم به کلیسا بروم و نه خدا را عبادت کنم.
- آتیکوس! مثل این که تو اشتباه میکنی...
- چطور؟
- بیشتر مردم غیر از این عقیده دارند...
- هر کس حق دارد هر طور میخواهد فکر کند و توقع داشته باشد که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند اما من قبل از این که با دیگران زندگی کنم، باید بتوانم با خودم زندگی کنم. وجدان آدم تنها چیزی هست که نمیتواند تابع نظر اکثریت باشد.»
اما در فضایی که ظلم و تبعیض بر آن حکمفرماست، معصومیت بچهها تهدید میشود و آنان خواهناخواه پیروی از پیشداوریها و ارزشهای روزگار خودشان را یاد میگیرند. از این رو مرغ مینا، نماد پاکی و معصومیتی است که در مواجهه با زشتیهای زمانه تهدید میشود.
«آتیکوس به جیم گفت: ترجیح میدهم که تو در حیاط پشتی فقط به قوطیهای خالی شلیک کنی اما میدانم که دنبال پرندهها هم خواهی رفت. ایرادی ندارد که به طرقه شلیک کنی ولی یادت باشد که کشتن مرغ مینا گناه دارد.»
انتهای پیام
نظرات