به گزارش ایسنا، سیداسماعیل داودی شمسی متولد بهمن ۱۳۲۵ فعال سیاسی و نماینده دورههای سوم و چهارم از اردکان یزد و معاون نخست وزیر رئیس سابق تربیت بدنی بوده است. داودی شمسی در زمان حضور مهدویکنی به عنوان وزیر کشور در کابینه رجایی، معاون سیاسی وزارت کشور بود و بعد از آن به سمت استانداری اصفهان رسید و در سال ۱۳۶۱ نیز به عنوان معاون نخست وزیر و رئیس سازمان تربیت بدنی انتخاب شد. او همچنین در سال ۱۳۶۴ شرایط را برای فعالیت کمیته ملی المپیک فراهم کرد و هرچند در رایگیری با غفوریفرد جهت تصدی ریاست این کمیته به تساوی رسید اما از ادامه کار انصراف داد و پیوند خود با ورزش را برای همیشه قطع کرد.
وی فعالیت کاری خود را با سپاه آغاز کرد و بعد از آن تصمیم گرفت در حوزه ورزش کار خود را دنبال کند. در هیات دولت با پیشنهاد نفراتی چون ناطقنوری، هاشمیطبا و غفوری فرد به عنوان گزینه ریاست سازمان تربیتبدنی مطرح شد و در نهایت با تصمیم میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت در این جایگاه قرار گرفت.
داودی شمسی در ابتدای امر با مخالفت افرادی روبرو بود که دیدگاه خوبی به ورزش نداشتند و در عین حال یکی از تصمیماتش راهاندازی ورزش زنان بود که در دوران مصطفی داودی تعطیل شده بود. وی همچنین در بخشی از این گفتوگو به ماجرای کشتی گرفتن سیفخانی در مسابقات قهرمانی جهان مقابل حریفی از رژیم صهیونیستی اشاره کرد و اتفاقات پس از این ماجرا را شرح داد.
در ادامه مشروح گفتوگوی ایسنا با اسماعیل داودی شمسی را میخوانید.
در مورد خود و خانوادهتان بگویید.
در سال ۱۳۲۵ در روستای شمسی در شهرستان اشکزر یزد به دنیا آمدم و مرحوم پدر و پدربزرگم از اشکزر به روستای شمسی آمدند و مادرم نیز اهل روستای شمسی بود. پدر بزرگم روحانی بود اما به قول مرحوم پدرم، لقمه آخوندی نمیخورد و زمانی که منبر میرفت پولی نمیگرفت. پدرم نیز در حد مقدمات حوزه خوانده بود. خانواده ما شامل ۴ برادر و ۳ خواهر است. بنده نیز در کودکی بچه خجالتی بودم.
دوران دبستان را در روستای شمسی و دبیرستان را در شهر یزد پشت سر گذاشتم و به یاد دارم که حتی در دبستان فضایی برای ورزش وجود نداشت و صرفا تردد و رفتوآمد ما به مدرسه نوعی ورزش به شمار میرفت. در دوران دبیرستان اما فضای ورزشی داشتیم و با وجود زمین والیبال و میز پینگپنگ، فعالیت ورزشی مرسوم نبود و حتی زنگ ورزش نداشتیم. وقتی به دبیرستان ایرانشهر رفتم اما همه رشتههای ورزشی فعال بود و از فضای ورزشی بزرگی برخوردار بودیم و معلم ورزش بسیار خوبی نیز داشتیم. بنده والیبال و بسکتبال بازی میکردم و سابقه عضویت در تیم بسکتبال مدرسه را نیز داشتم و در مسابقات نیز شرکت کردم.
بعد از ساعت تعطیلی مدارس در دبیرستان پهلوی معلمها و دانشآموزان ورزشهایی نظیر فوتبال و والیبال انجام میدادند و در دبیرستان ایرانشهر اما فضا و رشتههای ورزشی بیشتری دایر بود و بعد از تعطیلی مدرسه در حدود ۷ تا ۸ رشته دایر بود که به ورزش میپرداختند. با توجه به اینکه روستازاده بودم به همین دلیل در دوومیدانی و پرش نیز شرایط خوبی داشتم. علاوه بر این کتابخانه خوبی در دبیرستان داشتیم و من نیز کتابخوان بودم. آن زمان با توجه به اینکه تعداد مدارس کم بود افراد توانمندی را به عنوان مدیر مدارس انتخاب میکردند و زمانی نیز که بنده به عنوان نماینده مجلس انتخاب شدم به دیدار مدیران مدارس خود رفتم. ورزش در شهری همانند یزد فعال بود و تمامی مدارس امکانات ورزشی داشتند و در اصفهان نیز استخرها متعلق به مدارس بود و با توجه به اینکه بعد از انقلاب تعطیل شده بود و بنده به عنوان استاندار اصفهان انتخاب شدم، مجددا استخرها را راهاندازی کردیم. اولین روزی که استاندار تهران شدم به تماشای مسابقات کشتی رفتیم و از مرادعلی شیرانی نیز تقدیر کردم و بعدا وی رییس فدراسیون کشتی شد.
سال ۱۳۳۷ کلاس ششم دبستان بودم و برای ادامه تحصیل به شهر یزد رفتم. در دبیرستان ایرانشهر در رشته ریاضی تحصیل کردم و سال ۱۳۴۳ در دانشگاه اصفهان و در رشته ریاضی فیزیک تحصیل کردم و در ادامه به دلیل تغییرات صورت گرفته در رشته فیزیک فارغ التحصیل شدم. آن زمان رشته کامپیوتر نیز به تازگی در ایران ایجاد شده بود و سال سوم دانشگاه بود که همزمان دوره کامپیوتر را نیز پشت سر گذاشتم. دورههایی که پشت سرگذاشتم دانشگاهی نبود و در حدود ۱۲ دوره شرکت کردم و مدارک IBM گرفتم که معادل کارشناس ارشد کامپیوتر بود و با این مدارک شروع به تدریس کردم و در دانشکده فنی دروس عملی را تدریس میکردم. تا سال ۵۱ در اصفهان بودم و دوره سربازی خود را نیز همانجا پشت سر گذاشتم و صرفا دوره آموزشی دوران سربازی را به تهران رفتم. در نهایت نیز سال ۱۳۵۴ ازدواج کردم و صاحب ۲ دختر، یک پسر و ۴ نوه هستم.
چگونه شد که تصمیم گرفتید به حوزه ورزش ورود کنید؟
علت اصلی حضور من در ورزش به دوران سربازیام باز میگردد. رشتهام خاص بود و شاه دستور داده بود دانشجویانی که از خارج میآیند و دانشجویان داخلی نیز که رتبه یک تا سوم را کسب میکنند دوره سربازی ویژه را که طرح ۲۴ هفتهای بود پشت سر بگذارند. چون کامپیوتر بلد بودم و به این رشته احساس نیاز بالایی وجود داشت. در دوره سربازی نیز به منظور حضور در کادر کامپیوتر دانشگاه فعالیت خود را دنبال کردم. در این دوره اساتید دانشگاه تربیتبدنی را برای آموزش تحصیلکردههای خارج از کشور که به ایران آمده بودند، آورده بودند و قرار شد یک جلسه درس تربیتبدنی و ورزش مدنظر قرار گیرد و جالب است بدانید یکی از این اساتید، غلامحسین شکوهی به عنوان وزیر آموزش و پرورش دوران بازرگان بود.
از سوی اساتید ورزشی حاضر عنوان شد که ورزش برای نسل جدید ایران الزامی است و متاسفانه ورزش در کشور دچار ضعف شده است و باید به صورت جدی نسبت به رواج آن در بین مردم چارهاندیشی شود چرا در حوزه تربیتبدنی عقب رفتهایم. در حدود سال ۵۰ بود و تضعیف ورزش ایران تا پس از انقلاب ادامه یافت و بعد از انقلاب بود که گزارشی برای دولت نوشتم و اعلام کردم تربیتبدنی تضعیف شده و پیشنهاد کردیم که سازمان تربیتبدنی مجددا با قدرت فعالیت کند. آن زمان در حال نوشتن قانون بودند تا سازمان تربیتبدنی در بخش دانشگاهها، مدارس، در بخش نظامی و...دستخوش تغییر شرایط شود.
از ورود خود به سپاه بگویید.
بنده، شهید کلاهدوز و سازگارا مامور شدیم که اساسنامه ورزش سپاه را در سال ۵۷ بنویسیم و شهید بهشتی به بنده گفت حدود یکسال باید اینجا بمانید. همسرم نیز در سپاه مشغول فعالیت بود. در کمیته انقلاب نیز تعدادی افراد حضور داشتند که به سپاه آمدند و افرادی که به شورای فرماندهی سپاه آمدند به جز بنده و شهید کلاهدوز همگی از زندان آمده بودند و در زندان ورزش را تجربه کرده بودند و در آن زمان رفیق دوست که عضو شورای فرماندهی سپاه بود، برخی پادگانها را گرفته بود. شهید رجایی که در زمان بازرگان سرپرست وزارت آموزش پرورش بود یک شب بنده را در هیات دولت دید و گفت از رفیق دوست دعوت کردهام که جلسهای داشته باشیم اما نمیآید، هرچه سریعتر وی را دعوت کن، چرا که زمینهای ورزشی آموزش و پرورش را گرفته است. به شهیدرجایی گفتم حتما این کار را انجام خواهم داد. در روزهای اول انقلاب زمینهای تربیت بدنی و ساختمانهای ساواک را به دلیل مساحت زیاد، سپاه در اختیار گرفته بود. شهیدرجایی گفت حتی اگر رفیقدوست قبول نکرد موضوع را در دستورکار شورای فرماندهی سپاه قرار دهید تا یک جلسه بیایم و در مورد زمینهایی که سپاه از آموزش و پرورش گرفته است و باید پس دهد، صحبت کنیم.
شاهحسینی که در دوره مهندس بازرگان اولین رییس سازمان تربیتبدنی بود نیز عنوان کرد که مخالف بوده است آن زمینها توسط سپاه گرفته شود. وی در راهاندازی ورزش کشور بسیار نقش داشت و در همان فاصله تشکیل دولت شهیدرجایی برخی زمینهای ورزشی از سوی دیگران گرفته شده بود. در نهایت نیز رفیقدوست اعلام کرد که با توجه به صحبتهای داودی زمینهای جدید را نگرفتهایم اما زمینهایی که از ابتدای انقلاب گرفته شده است بازپسگیری آنها کار هرکسی نیست. زمانی نیز که به عنوان معاون امور نهادها در سپاه کار خود را دنبال کردم. در نهایت تصمیم گرفتیم و اعلام کردیم که سپاه باید صاحب واحد تربیتبدنی فعال شود و خوشبختانه این اتفاق رخ داد. سپاه نیازمند پادگان و زمینهای ورزشی بزرگ بود اما در عین حال گفتیم دیر یا زود باید زمینهایی که از ورزش گرفتهاید را پس دهید و تخلیه کنید. این تصمیم با مخالفتهایی همراه بود اما تاکید کردیم که این اتفاق باید رخ دهد و اگر سپاه قصد دارد از چنین فضاهایی برخوردار باشد باید خودش اقدام به ساخت آن کند.
در نهایت سپاه، زمینهای ورزشی مربوطه را پس داد؟
بله، اکثر زمینهای ورزشی از سوی سپاه پس داده شد و هرجا نیز زمینی پس داده نشد در زمان ریاست بنده در سازمان تربیتبدنی بازپس گرفته شد.
از چه سالی به عنوان رییس سازمان تربیتبدنی منصوب شدید؟
۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۶۲ بود که به عنوان رییس سازمان تربیتبدنی منصوب شدم. بازیهای آسیایی هند به تازگی برگزار شده بود و متاسفانه کاروان ایران هیچ مدالی کسب نکرده و این مسئله با سروصدای زیادی همراه شده بود. آن زمان از ورزش کسی به جلسات هیات دولت نمیرفت و از زمان فعالیت درگاهی قرار شد رییس سازمان تربیتبدنی به عنوان معاون نخست وزیر در جلسات هیات دولت شرکت کند. در کنار رییس سازمان تربیتبدنی، رییس سازمان انرژی اتمی نیز قرار شد در جلسات حاضر شود.
کل بودجه عمرانی ورزش در سال اول فعالیت بنده در سازمان تربیتبدنی ۲۵۰ هزار تومان بود. به هر شهری میرفتیم تعهدی را به منظور توسعه ورزش برای استاندار و امام جمعه ایجاد میکردیم تا اینگونه بتوانیم شرایط را برای توسعه ورزش رقم بزنیم. در حوزه ورزش نیازمند تعامل و همکاری همهجانبه بودیم و بدون همافزایی امکان پیشبرد فعالیت نداشت و در کنار آن شرایطی را فراهم کردیم تا امکان فعالیت ورزشی در شبها و روزهای تعطیل به صورت رایگان قابل استفاده باشد و اینگونه توسعه ورزش را آغاز کردیم.
پیشنهاد ریاست سازمان تربیتبدنی اولین بار چگونه به شما ارائه شد؟
گزارش بسیار جامع و کاملی را در مورد ورزش به هیات دولت ارائه کردم و باید بدانید که جلسات هیات دولت به ریاست نخست وزیر تشکیل میشد. پیش از آن مهندس موسوی با منزل ما تماس گرفت و گفت گزارش مربوط به ورزش را خواندهام و عجب گزارش خوبی است و در اولین جلسه هیات دولت در دستورکار قرار خواهد گرفت، بنابراین به جلسه هیات دولت بیایید و گزارش لازم را ارائه و ورزش را فعال کنید. آقایان هاشمی طبا، غفوری فرد و بهزاد نبوی در جلسه حضور داشتند. نبوی نیز به ورزش علاقمند بود و گفت از یک زمانی در زندان ورزش میکرده است و یک عده نیز پشت سرش ورزش میکردهاند. بعد از نماز مغرب از نمازخانه بیرون آمدم و به یکباره آقای ناطق نوری فریاد زد و گفت خودش است. برگشتم و دیدم آقایان ناطق نوری، غفوری فرد، هاشمی طبا و دکتر حبیبی دور هم جمع شدهاند. آقای حبیبی نیز که معاون اول نخست وزیر بود و جلسات بودجهای را اداره میکرد و در عین حال در جریان گزارشهای ورزشی استانها از سوی نخست وزیر که از سوی بنده ارائه میشد، قرار داشت. خلاصه شوخی شوخی گفتند در شرایط فعلی هیچکس بهتر از تو نیست و اگر هر کدام از ورزشکاران را بگذاریم کسی آنها را تحویل نمیگیرد.
پس از آن به هیات دولت رفتیم و در نهایت میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر به بنده پیشنهاد سرپرستی سازمان تربیتبدنی را ارائه کرد. موسوی با من تماس گرفت و گفت از گزارش ارائه شده راضی هستم و با توجه به تاکید آقایان تصمیم گرفتم که حکم شما را به عنوان سرپرست صادر کنم و تو جزء اولین نفراتی هستی که تمامی اعضای هیات دولت با انتخابت موافق هستند.
شرایط ورزش را چگونه پیش بردید؟
از سال ۶۲ تا ۶۴ در سازمان تربیتبدنی فعالیت خود را دنبال کردم. پس از قبول پیشنهاد نخست وزیر به موسوی گفتم قصد ندارم در دولت بمانم چرا که همگی معقتد بودند هرکسی به سازمان تربیتبدنی و شهرداری برود، خراب میشود. سال اول سرپرست و از سال دوم به عنوان رییس سازمان تربیتبدنی کار خود را دنبال کردم. بنده در دولت دارای نفوذ بودم و با وزرا روابط خوبی داشتم و خوشبختانه این مسئله در پیشبرد امور بسیار کمک میکرد.
همچنین زمانی که معاون نخست وزیر بودم یک هفته در میان به جبهه میرفتم و یک هفته نیز در استانهای مختلف حضور مییافتم. این مسئله در توسعه ورزش بسیار نقش داشت و جبهه جای مناسبی برای انجام فعالیتهای ورزشی بود. در ایستگاههای صلواتی توپ والیبال و فوتبال توزیع میکردیم تا رزمندگان بتوانند در زمان مناسب ورزش کنند. بنده همچنین معاون هماهنگی نهادهای انقلاب اسلامی و معاون نخست وزیر در امور نهادهای انقلاب اسلامی و سرپرست سازمان تربیتبدنی بودم و علاوه بر این عضویت من در معاونت هماهنگی نهادهای انقلاب اسلامی بسیار تاثیرگذار بود.
شورای نهادهای انقلاب اسلامی را تشکیل داده بودیم و بخش تربیتبدنی وزارت آموزش پرورش، جهاد دانشگاهی، هلال احمر، عقیدتی سیاسی ارتش، سازمان تبلیغات اسلامی و... حضور داشتند. نهادها را جمع و کم کردیم و با مخالفتهایی همراه شدیم. قرار شد هر کدام از این نهادها به کمیسیون فرهنگی دعوت شوند و آن زمان بنده رییس سازمان تربیتبدنی بودم. هرکدام میآمدند اعلام میکردند که امکانات خود را از دست دادهاند. به آنها گفتم گزارش مربوطه را تهیه کنید تا در هیات دولت این مسئله را پیگیری کنیم. خوشبختانه به مرور ورزشی که تضعیف و تعطیل شده بود رفته رفته جان گرفت و آماده شد. در سازمان تربیتبدنی سعی کردیم افراد موثر در وزارتخانهها را دعوت و شرایط حل مشکلات آنها را فراهم کنیم.
ورزش همینجوری شوخی شوخی با توجه به اینکه در زمان جنگ امکانات نبود، درست شد و راه افتاد. یکی از تصمیمات مهم ما این بود سازمانها و دستگاههایی که بخش ورزشی دارند فعال شوند و در عین حال درخواست کردم دولت یک ماموریت رسمی به بنده بدهد تا بتوانم با قدرت از طریق مجلس فعالیتها را پیش ببرم و به این ترتیب توانستیم اینگونه ورزش دستگاهها را فعال کنیم و به طور مثال در حوزه بانکها ورود کردیم و با همکاری ورزش بانکها را توسعه دادیم تا فعالیتهای ورزشی را به صورت مستمر در دستورکار قرار دهند.
آیا در کمیته ملی المپیک نیز به عنوان رییس انتخاب شدید؟
در کمیته ملی المپیک به عنوان رییس فعالیت نکردم اما کمیته ملی المپیک تعطیل بود و بنده این کمیته را در سال ۱۳۶۴ راهانداختم. کمیته المپیک به عنوان وزیر امور خارجه ورزش بود. در انتخابات کمیته ملی المپیک نیز درخواست کردم به بنده رای ندهند و گفتم به دلایلی که صلاح میدانم حضور بنده در کمیته ملی المپیک ثمری ندارد. گفتم بنده کار خودم را انجام دادهام و زمانی نیز که از ورزش بروم به شما کمک خواهم کرد. با غفوری فرد در انتخابات کمیته ملی المپیک به آرای مساوی رسیدیم. در نهایت اعلام انصراف دادم و در حالی که به بنده پیشنهاد شد در هیات رییسه فعالیت کنم اما اعلام کردم قصد ندارم در کمیته ملی المپیک حضور یابم و پیشنهاد دادم از مصطفی داودی که تازه پسرش شهید شده بود در هیات رییسه استفاده شود، مسئلهای که با استقبال خود او و سایر دوستان همراه شد و از آن سال به بعد بنده از ورزش جدا شدم. به خاطر دارم که افشارزاده کنار بنده نشسته بود و گفت اجازه نمیدهیم از ورزش کنار بروی (با خنده).
مصطفی داودی که قبل از شما به عنوان رییس سازمان تربیتبدنی فعالیت میکرد پس از خداحافظی از این سازمان کجا مشغول به فعالیت شد؟
زمانی که بعد از مصطفی داودی در سازمان تربیتبدنی مشغول به فعالیت شدم با وی تماس گرفتم و گفتم پست خوبی را به تو خواهم داد. به او گفتم باید فدراسیون ناشنوایان را راهاندازی کنی. با منزل او تماس گرفتم و گفتم همه در ورزش میگفتند طی این چند ساله که در ورزش رییس سازمان تربیتبدنی بودی گوش شنوایی نداشتی و حرف هیچ کس را گوش نمیکردی. در حالی که به حرفهای من گوش میدادی. از ته دل خندید و به یاد دارم در روز معارفه وی نیز اعلام کردم چون مصطفی داودی گوش شنوایی نداشت به عنوان رییس فدراسیون ناشنوایان انتخاب شده است که همه حاضران از شنیدن این جمله خندیدند.
به طور کلی شرایط ورزش ایران در سالهای ابتدایی انقلاب چگونه بود؟
از سال ۵۶ تا ۶۲ ورزش ایران از هم پاشیده بود. بنده چون در وزارتخانهها و مجلس شورای اسلامی نفوذ داشتم سعی کردم شرایط ورزش کشور را تغییر دهم. مصطفی داودی ورزشکارانی را که زیر بار او نمیرفتند کنار گذاشته بود. با این ورزشکاران و قهرمانان تماس گرفتم و از آنها دعوت به همکاری کردم. در عین حال تمامی افراد ضعیف و غیر ورزشی در استانها و فدراسیونها را تغییر دادم و از قهرمانان استفاده کردم. به این ترتیب افراد مرتبط با ورزش را به کار گرفتم و اینگونه سعی کردیم شرایط ورزش را تغییر دهم. سعی میکردم با رفتن به وزارتخانهها برای ورزش و فعالیتهای ورزشی تبلیغ کنم. باید بگویم در ابتدای انقلاب برخی افراد مخالف ورزش بودند.
نسبت به افرادی که مخالف ورزش بودند چه واکنشی داشتید؟
هر شب همراه با چند نفر از روحانیون طرفدار ورزش به زورخانهها، ورزشگاهها و محلههایی که مسابقات ورزشی داشتند میرفتیم. از طریق مساجد مسابقات گل کوچک راه افتاده بود و مسابقه برگزار میشد و جایزه میدادند. در شهرستانها نیز همین رویه را دنبال کردیم و شورای نهادهای انقلابی را فعال میکردیم و با حضور روحانیون به محلهها و ورزشگاهها میرفتیم و با انجام فعالیتهای فرهنگی سعی کردیم ذهنیتها را تغییر دهیم.
بعد از انقلاب برخی ورزشها ممنوع شدند، ورزشهایی نظیر بوکس، شمشیربازی، شطرنج و در عین حال زنان در حوزه ورزش با ممنوعیتهای مختلفی همراه بودند، دیدگاه شما نسبت به این مسائل چه بود؟
بنده قصد داشتم این رشته ها را راهاندازی کنم اما حقیقتا زورم نرسید و در هیات دولت نیز اعلام کردم که علما باید کمک کنند. آن زمان آقای خامنهای به عنوان رییس جمهور و و آقای هاشمی رفسنجانی نیز موافق راه اندازی این رشته های ورزشی بودند اما در این خصوص مسائل شرعی مطرح شده بود.
در نهایت زورتان نرسید شرایط را تغییر دهید؟
بله اما چرا زورمان نرسید؟ بنده با آقای منتظری خیلی صمیمی بودم و آقای گلپایگانی نیز با من رابطه خوبی داشت. منتظری و بهشتی گفته بودند اشکالاتی وارد است هرچند بهشتی اقدام موثری نیز انجام داده بود و مانع از حذف بندی از قانون اساسی شده بود که مخصوص تربیتبدنی بود. پیشنهاد حذف این بند را داده بودند. بهشتی و منتظری بالا نشسته بودند و رییس جلسه منتظری بود و جلسه را نیز بهشتی اداره میکرد که شهید بهشتی گفته بود خیر و بیان کرده بود تربیتبدنی یکی از رشتههای تربیتی است که به آن تاکید بسیاری شده است.
در عین حال با کمبود منابع مالی مواجه بودیم و نمیتوانستیم برخی رشتهها نظیر شمشیربازی را راهاندازی کنیم. فردی به نام مهرآیین که رییس تدارکات مجلس بود ریاست ورزشهای رزمی را برعهده داشت و از نفوذ بالایی برخوردار بود. به وی گفتم سالن شمشیربازی را خالی کن او اما گفت بچههای ورزشهای رزمی را به این سالن میبرم؛ هر سه رشته کاراته، تکواندو و جودو را تحت عنوان ورزشهای رزمی به این سالن میبرد و با ما همکاری نکرد. در نهایت مهرآیین را برکنار و هر سه رشته را جدا کردم. ریاست جودو را به مهرآیین واگذار کردم و ریاست شمشیربازی را نیز بر عهده محمدزاده گذاشتم. علاوه بر این در جلسه نهادها و نمازهای جمعه سعی کردیم برخی مسائل را حل و روحانیون مخالف را با خود همراه کنیم و توانستیم زمینهای ورزشی را پس بگیریم.
در المپیک ۱۹۸۴ لسآنجلس در زمان ریاست شما بر سازمان تربیتبدنی، کاروان ایران به المپیک نرفت، در مورد زوایای این اتفاق صحبت کنید و از نظر شخصی خود و افراد تصمیمگیر در این رابطه بگویید.
آن زمان علاوه بر نبود امکانات، آقای ولایتی زیر بار اینکه کاروان ایران به المپیک برود نرفت. دیگر مسوولان هم از اعزام حمایت نکردند، البته آقای هاشمی موافق بود و آقای خامنهای هم بعدا موافق شد. اما حامیان اعزام هم حمایت علنی نکردند.
چرا؟
باید از خودشان سوال بپرسید.
نظر شخصی شما چه بود؟
بنده دوست داشتم که کاروان ایران به المپیک برود و بعدا هم موافق بودم. یک روز به یکی از مقامات هم گفتم اما آنها موضوع را به یکدیگر پاس دادند. گفتم شما الان موافق هستید که ما برویم. موافقان تصور میکردند امام قبول نمیکند که کاروان ورزشی ایران به آمریکا اعزام شود. ظاهرا امام گفته بودند اگر اینجا کوتاه بیایید جای دیگر هم باید کوتاه بیایید. آقای ولایتی هم گفت هر جا میروم میگویند میخواهید به آمریکا بروید؟ پس چرا مرگ بر آمریکا میگویید؟
البته آقای خاتمی موافق اعزام کاروان ایران بود، آقای خرازی را فرستاد نزد رییس جمهور. آقای خرازی زرنگی کرد و گفت نزد مراجع هم میروم. به من گفت تو هم بیا. آقای منتظری هم گفت «موافق اعزام است ولی اول باید امام را راضی کنید، البته ایشان اجازه نمیدهند که شما به المپیک ورزشی در کشور آمریکا بروید. برخی مراجع میگویند این برای اسلام بد است». به حاج احمد آقا هم گفتم، گفت بنده خودم موافق اعزام هستم ولی امام قبول نمیکند.
وضعیت ورزش زنان چگونه بود؟
فعالیت زنان نیز در دوره ریاست داودی در سازمان تربیتبدنی تعطیل شده بود و بنده بلافاصله ورزش زنان را راه انداختم و در اولین ملاقات با زنان، گفتم اداره امور خواهران را ایجاد میکنم و به شما اتاق و حکم مدیرکلی میدهم که همگی از حکم مدیرکلی استقبال کردند و واقعا ورزش زنان را راه انداختم.
مصطفی داودی به چه علت ورزش زنان را تعطیل کرده بود.
نمیدانم شاید به همین دلیل که بانوان باید حجاب داشته باشند. زمانی که ورزش زنان را درست کردیم آقای قرائتی اولین مخالف ما بود. او از نهضت سوادآموزی عضو شورای هماهنگی بود. ایشان در تلویزیون گفته بود که اگر خانمها بخواهند بیایند باید لباس غیرچسبان بپوشند. بنده گفتم ورزش بانوان را راه میاندازم و لباس ورزشی بپوشید و شاید بعدا بگوییم لباس آزادتر بپوشید.
دختر نواب صفوی با هیاتی از خانمهای کاملا چادری آمده بودند و از مسئول بخش بانوان که انتخاب کرده بودیم نیز دعوت به عمل آوردیم که یک طرف بنده و خانمی نیز که مسئول ورزش کمیته و سپاه بود نیز طرف دیگر بنده نشسته بودند و سایر مسئولان نیز در حوزه زنان حضور داشتند. زمانی که نشستند دختر نواب صفوی عکسهای بدون حجاب مسئول ورزش بانوان را که من منصوب کرده بودم، جلوی من گذاشت. من فقط اولین عکس را دیدم و برعکس کردم و جلوی خود خانم صفوی قرار دادم. مسئول ورزش بانوان عضو تیم بسکتبال زمان شاه بود و عکسها مربوط به سال ۵۶ بود که آن تیم بسکتبال نزد رییس ورزش وقت یا فرد دیگری که دقیق خاطر ندارم و بعدها اعدام شده بود، رفته بودند. گفتم ببینید زمانی که امام آمد چند نفر از زنانی که الان در همین اداره خودمان هستند با حجاب بودند؟ گفتند هیچکدام. گفتم به همین دلیل آنها را میآورم و تا آخر هم از آنها حمایت میکنم. آنها هم نزد چند تن از علما رفته بودند، به طور مثال آقای مجتهدی که یکبار نزد او رفته بودم و بنده را میشناخت گفته بود داودی شمسی آدم متدینی است چه اتفاقی افتاده که این کار را انجام داده است؟ نزد علامه نوری هم رفته بودند و من از این اتفاق بسیار خوشحال شدم. نزد آقای حائری تهران هم رفته بودند. گفتند باید حجاب رعایت شود.
در مورد مبارزه بیژن سیفخانی در مسابقات کشتی فرنگی و آزاد قهرمانی جهان با نماینده رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۸۳ نیز بگویید.
بله کشتی را انجام داد اما همانجا ماند.
چه اتفاقی افتاد؟ میگویند آقای ولایتی که آن زمان وزیر امور خارجه بود دستور میدهد تیم به ایران برگردد.
آقای منصوری معاون فرهنگی ایشان بود با بنده تماس گرفت. گفتم باید رییس جمهور بگوید میآییم.
از این اتفاق شوکه نشدید و آیا ورزشکاران را توجیه نکرده بودید که با نمایندگان رژیم صهیونیستی مبارزه نمیکنیم؟ با دستور چه کسی این مسابقه انجام شده بود؟
با دستور من به مسابقات رفته بودند. مسابقات در کیف برگزار شد. ما نمیدانستیم در قرعه به رژیم صهیونیستی برخورد خواهیم کرد. شیطنت یا زرنگی صورت گرفته بود. گفته بودند برو به فلانی تلفن بزن و به گونهای صحبت کن که مخالفت نکند و نگو که در حال حاضر به این حریف برخورد میکنیم و بپرس اگر به حریفی از رژیم صهیونیستی برخورد کنیم چه کنیم؟ گفتم اگر به ورزشکار رژیم صهیونیستی نزدیک شوی سر من و سر تو بر باد خواهد رفت (با خنده). تلفن قطع شد و تلفنها اینگونه نبود که دوباره بتواند تماس بگیرد. در نهایت مسابقه داد بود و گفته شده بود که در حال اجازه گرفتن تلفن قطع شده است.
گفتم به من چیزی نگفته بودند. همراه با تیم نیز یک نفر به عنوان نماینده فرستاده بودم که ظاهرا آن زمان در محل سالن حضور نداشته است. نزد آقای هاشمی رییس مجلس رفتم، به او گفتم کشتیگیر ما مقابل حریفی از رژیم صهیونیستی مبارزه کرده است. ماجرایی شده بود. گفته بودند از نظر فقهی مشکل دارد. منم دستور دادم تیم از کیف برگردد، هرچند که کار تیم تمام شده بود و دیگر مسابقهای نداشتیم و سیفخانی هم دیگر به ایران بازنگشت. اساسا سیفخانی چون نمیخواست به ایران بازگردد مقابل آن حریف کشتی گرفت. جالب این بود برخی گفته بودند اگر مقابل آمریکا ببازیم از طرف همه ایران به ما فشار وارد میشود. من هم به آنها گفتم مقابل ورزشکار رژیم صهیونیستی پیروز شدهایم و زمانی هم که برنده شدهایم، کشتیگیران اللهاکبر گفتهاند. در ادامه این بحثها منصوری با من تماس گرفت و گفت خیلی برای شما بد شده است. من هم به آنها گفتم بنده را برکنار کنید.
قبلا هم این را گفته بودم، به طور مثال در مورد ورزش بانوان. گفته بودم حتما با هم مشکل خواهم داشت چون من قصد دارم ورزش بانوان را راهاندازی کنم. عسگراولادی و ناطق نوری گفتند اشکالی ندارد و به شرط رعایت حجاب و مسائل اسلامی راهاندازی کنید. جلسه دیگری نیز در این رابطه داشتیم که با حضور آقای ریشهری برگزار شد و گفتند مراجع نسبت به این مسئله کوتاه نمیآیند. من گفتم هیچ کجا نیامده است که ورزشکاران زن مسابقه ندهند و آنجا به نوعی موافقت خود را با ورزش بانوان اعلام کردم. گفتند جرات داری به قم نزد مراجع برو. گفتم آقای منتظری موافقت خود را با ورزش بانوان به شرط رعایت حجاب اعلام کرده است. بلافاصله دستور دادم در تهران استخری ایجاد کنند تا زنان بتوانند از آن استخر استفاده کنند.
در زمان این اتفاق امیر شیرگیر رییس فدراسیون کشتی بود. ما را تحت فشار گذاشته بودند که باید او را تغییر دهید. وی دوست صفیزاده بود و در تماس با صفیزاده گفتم من را تحت فشار قرار دادهاند تا او را تغییر دهم. گفت تو به حرف ما گوش ندادی و زمانی که قرار بود شهردار تهران شوی قبول نکردی الان هم قبول نکن. الان چه شده که به حرف دیگران گوش میدهی؟ ترخاق را نیز ما به همین دلیل برای کشتی انتخاب کردیم. ما البته تجربه این چیزها را داشتیم. اولین ماه حضور من در سازمان تربیتبدنی ۲ نفر از تیم ارتش نیز در مسابقات ارتشهای جهان مقابل آمریکا کشتی گرفته بودند و پس از آن دیگر بازنگشتند. عمدا هم کشتی گرفته بودند که دیگر بازنگردند.
انتهای پیام
نظرات