به گزارش ایسنا، حسن روشن، پیشکسوت تیم ملی ایران و باشگاه استقلال مهمان خبرگزاری ایسنا بود و از خاطرات دوران فوتبالش در تیم ملی و استقلال صحبت کرد. روشن در جام جهانی ۱۹۷۸ یکی از جوانترین بازیکنان تیم ملی بود و در مقابل پرو تک گل ایران را به ثمر رساند. روشن تنها ملیپوش ایران است که در جام جهانی، جام ملتهای آسیا، المپیک و بازیهای آسیایی برای تیم ملی فوتبال ایران گلزنی کرده است.
او در المپیک ۱۹۷۶ مونترال موفق به باز کردن دروازه تیم لهستان شد. آخرین حضور حسن روشن در تیم استقلال بود و این مهاجم گلزن پس از ۱۷ سال بازی در استقلال در سال ١٣٦۲ با پیراهن این تیم برای همیشه از فوتبال خداحافظی کرد. او که توسط مرحوم داناییفر به سمت فوتبال آمد، معتقد است فوتبال تغییر یافته است.
ببینید
روشن از مذاکره با چلسی، حواشی پیش از انقلاب، احضار شدن توسط ساواک، داربی معروف شش تایی و پیشنهاد هدایت استقلال صحبت کرد. گفتوگوی ایسنا با حسن روشن، پیشکسوت فوتبال را در ادامه میخوانید:
حسن روشن چطور فوتبالیست شد؟
پدرم فوتبالیست تیم تهران بود و در نهایت وقتی تیم دوچرخهسواران تشکیل شد، کسانی که ارتشی بودند در این تیم بازی میکردند. یادم هست پدرم در امجدیه (شهید شیرودی فعلی) بازی داشت و با مادرم به ورزشگاه میرفتیم. سن زیادی نداشتم.
ضمنا من بچه دهات شمیران هستم. شمیران یک تیم داشت که آقای حسین کلانی و دایی من در رشتههای والیبال، بسکتبال و فوتبال هم بودند. ورزش در خون من بود و من هم دنبالهرو راه پدرم شدم. تا جایی که به یاد دارم، در پنج سالگی با پدرم به تمرین تیم پیشکسوتان میرفتم. آن موقع یک زمین فوتبال در دانشگاه تهران بود.
من با رایکوف به تیم بزرگسالان استقلال آمدم. رایکوف اعتقادی خرید بازیکن از تیمهای دیگر نداشت. همیشه میگفت آدم باید بازیکن بسازد؛ وقتی بازیکن میسازی، آن بازیکن برای خودت هست مثل پدر و پسر.
وقتی به مقطع دبیرستان رفتم، مسابقات آموزشگاهها یا همان المپیک آموزشگاهها بود. الان اسم این بازیها هست اما خودش نیست. در دهات شمیران ما یک زمین خاکی داشتیم که ابتدا برای تماشا فوتبال به آنجا میرفتیم و در ادامه در آن بازی میکردیم. به خاطر این که آموزشگاه ما کمبود ورزشکار داشت در سه، چهار رشته بازی میکردم. مثلا تیم کشتی کمبود ورزشکار داشت. برای اینکه به رتبه اول، دوم و سومی برسیم در مسابقات مختلف شرکت میکردیم. در نهایت چون پدرم در فوتبال بود. این مسیر را انتخاب کردم.
نقش پرویز کوزهکنانی در استقلال
آقای کوزهکنانی جوانتر از پدرم بودند، اما با هم صمیمی بودند. از همان وقت که توپ جمع میکردم به من کمک میکردند. یکی از بهترین مواردی که میتوان فهمید یک تیم خوب است یا نه، باید به نیمکت این تیم نگاه کرد که چه بازیکنانی حضور دارند. در دوران اوج فوتبالم وقتی گلزنی میکردم بر میگشتم به نیمکت نگاه میکردم و کوزهکنانی را میدیدم. خیلی نیمکتمان سنگین بود. به همین خاطر نتیجه میگرفتیم. حتی پرسپولیس هم وضعیت مشابهی داشت و نیمکت این تیم قوی بود.
ماجراهای ورود روشن به استقلال
از وقتی ۸، ۹ سالم بود دیگر با ایرج داناییفر زمین شماره ۲ تاج میرفتیم، تا اینکه به سطح جوانان رسیدیم. تیم تاج (استقلال فعلی) و تیم کیان در سطح باشگاهی بازی میکردند. تاج باید ثابت میکرد که در رشتههای مختلف مانند یک باشگاه فعال است. خسروانی خواهش کرد که یک تیم فوتبال به او بدهند. ما هم به عنوان بازیکن برایش بازی کردیم. یک بار هم با تیم شرق بازی کردیم.
تیم جوانان بودیم که رایکوف آمد. من با رایکوف به تیم بزرگسالان استقلال آمدم. رایکوف اعتقادی به خرید بازیکن از تیمهای دیگر نداشت. همیشه میگفت آدم باید بازیکن بسازد؛ وقتی بازیکن میسازی، آن بازیکن برای خودت هست مثل پدر و پسر.
اولین حقوق در استقلال
حس میکردیم اگر هیچ پولی هم ندهند باز هم برای استقلال بازی میکنیم. اصلا وقتی به تیم تاج آمدیم فکر این نبودیم که چقدر دریافتی داریم. فکر این بودیم که آیا به ما بازی میدهند یا باید نیمکت نشین باشیم؟ بعد یک چیزی خودشان میدادند. اولین حقوقی که تاج به من داد ۵ هزار تومان بود. حقوقم ۲۵۰ تومان بود.
فوتبال ایران کثیف شده است
اصلا آرزو ندارم الان در فوتبال ایران بودم. الان فوتبال ایران کثیف است. اصلا آرزو نمیکردم با آنها که گرداننده هستند و «برو و بیا» دارند، ارتباطی داشته باشم. من اهل سوار شدن به اتوبوس و مترو هستم. حالا امروز شما زحمت کشیدید ماشین فرستادید. اما مردم در اتوبوس و مترو میپرسند اگر الان بودید چقدر میگرفتید؟ میگویم چقدر میدادند مهم نیست. فوتبال محتوایش به هم خورده است. خدا کند برگردد و بتوانیم حق این بچهها را بگیریم.
فکر می کردم کیروش شبیه رایکوف است!
وقتی استقلال قهرمان آسیا شد، در تیم جوانان بودم و بعد به استقلال آمدیم. فکر میکردم کیروش تیم ملی شبیه رایکوف است اما نبود. آرزوی هر بازیکنی بود که زیر دست رایکوف باشد. رایکوف وقتی آمد تغییر نسل داد. هیچ کس جرات این کار را نداشت. کسی میتوانست عزیز اصلی و همایون بهزادی را بیرون کند؟ جلال طالبی را بیرون کرد. آنها سلاطینی بودند. سالی که تیم ملی قهرمان آسیا شد، کسی فکرش را نمیکرد. ما که طرفدار بودیم میگفتیم این بازیکنان نباید به مسابقات آسیایی بروند. رایکوف وقتی آمد تیم را جوان کرد. یک نفر هم از تیم قبلی برنداشت. جوانان تیم ناصر حجازی و علی پروین بودند. این بازیکنان یک دوره قبل از ما بودند. یادم هست ما در تاج تمرین میکردیم ناصر خیلی خوشحال بود که انتخاب شده بود. یادم هست این بازیکنان را به اردوی شوروی بردند و در چهار بازی ۲۰ گل خوردند. بیست و دو بازیکن با تیم بودند. آقای عابدینی هم جز لیست بود اما جز ۱۸ بازیکن نبود. چهار بازیکن را خط زد و تیم را به ترکیه بردند. در جام عمران منطقهای ترکیه چهار دو از ترکیه شکست خوردند و با نتیجه چهار بر دو بر پاکستان پیروز شدند. در کل ۶ بازی کردند و ۲۶ گل خوردند.
فردای داربی که با ۶ گل باختیم، خسروانی یک دسته گل برای علی عبده فرستاد.
ماجرای عکس ناراحت حجازی و پشتیبانی رایکوف
آن موقع رایکوف در تیم ملی بود. جوانان تاج به تیم ملی نزدیک بودند و عکسی از ناصر حجازی منتشر شده بود که به تیرک تکیه داده و گریه میکند. مطبوعات هم زیاد نبود اما همان مطبوعات از رایکوف انتقاد میکردند این چه تیمی است؟ رایکوف گفت اگر من هستم تیم همین تیم خواهد بود. همان تیم به بهترین تیم آسیا در ۱۰ سال اخیر تبدیل شد. تغییر نسل رایکوف باعث شد این تیم راهش را خیلی خوب طی کند. ما الان یک نفر را عوض کنیم، تیم برهم میخورد. این بود که رایکوف روی جوانان خیلی حساس بود. بعد از پایان قرارداد به تاج آمد. وقتی رایکوف به استقلال آمد با من صحبت کرد و گفت تا دو، سه سال دیگر تو را به تاج میآورم. با همه رفیق و رو راست بودیم.
باید زود ازدواج میکردم و خسروانی مخالف بود!
در سال ۱۳۵۰ باید ازدواج میکردم. همسرم، دختر خاله مادرم بود. وقتی دختر به سن ازدواج میرسد ممکن است هر لحظه برای او خواستگار جدیدی بیاید، مجبور بودیم که ازدواج کنیم. حتی تیمسار خسروانی گفت این حرفها چیست بچه؟ وقتی اولین بازیام در تاج انجام شد خود رایکوف گفت این کار (ازدواج) را انجام بده. همه چیز رایکوف بود. قرار بود در باشگاه تاج مراسم برگزار شود که یک نفر مُرد و آن مراسم برگزار نشد. اما به همین دلیل خیلی زود ازدواج کردیم.
وقتی رایکوف آمد تغییر نسل داد. هیچ کس جرات این کار را نداشت. کسی میتوانست عزیز اصلی و همایون بهزادی را بیرون کند؟ جلال طالبی را بیرون کرد. آنها سلاطینی بودند.
ماجرای استخدام در سازمان آب و فاضلاب
برادر خانم بنده مسئول ورزش سازمان آب و فاضلاب بود. مرا به آنجا برد تا استخدام شوم و وقتی ازدواج میکنم کاری داشته باشم. رفتیم آنجا یک آقایی به نام صادقی سرمربی تیم بود. در زمین خاکی بازی کردیم. صادقی بعد از دیدن بازیام امضا کرد که من را استخدام کنند. رایکوف برای مرخصی به یوگسلاوی رفته بود. وقتی آمد دید من نیستم، گفت من میبرمت تاج. آن وقتها تاج یک کمیته فنی قوی داشت و کوزه کنانی در این کمیته با من خیلی موافق بود.
تاثیر جریمه رایکوف؛ به جای بنز با اتوبوس در تمرینات!
پرویز کردستانی خیلی زود به تاج آمد و خیلی زود هم رفت. اصلاً از کشور رفتند. وضعشان خیلی خوب بود و بنز داشتند. مرا میآورد و میبرد. دو سه مرتبه برای رسیدن به تمرین دیر کردیم. رایکوف ۵۰ تومان ما را جریمه کرد. کردستانی هزار تومان جیبش بود و وضعش خوب بود اما من پولی نداشتم. ۵۰ تومان برای ما خیلی زیاد بود. به کردستانی گفتم رفاقتمان سر جایش. من از این به بعد با اتوبوس میآیم. دو هزار به اتوبوس میدادم و زود میآمدیم که جریمه نشویم. همه اینها به اضافه مواردی بود که کوزهکنانی و جدیکار توصیههایی داشتند. از توصیههای این بزرگترها خیلی استفاده کردم. یک حرفایی میزدند که بعدا دیدم به درد میخورد.
خسروانی را فقط بعد از داربی میدیدیم
تیم تاج هم آن موقع یک خانواده بود بر عکس الان استقلال. به این دلیل که مدیریت کلانش در جای خودش مدیریت میکردند و به ما میرسیدند و همه چیزش جای خودش بود. ما تیمسار خسروانی، مالک و مدیر باشگاه را هر سیال یک بار هم نمیدیدیم. حالا یک بازی پرسپولیس را میبردیم، میخواست ناهار بدهد یا داربی را میباختیم و میخواست فحش بدهد. واقعا مثل الان نبود که مدیرعامل همه کاره باشد و بازیکن بیاورد و ببرد. خسروانی مخالف آمدنم به تاج بود چون میگفت جوانم اما مقابل عقیده کمیته فنی تسلیم شد. خودش هم این کمیته فنی را انتخاب کرده بود. بعد از حضورم در استقلال وقتی دو، سه عکس از ما گرفتند دید خیلی خطرناک است. با وجود مخالفت اولیه گفت آقا ازدواج کنید بهتر است. خدا را شکر کاری که باید در استقلال انجام دادم و آنهایی که پای من ماندند را رو سفید کردم.
مدیرعامل پرسپولیس به من پیشنهاد خانه داد
از داربی دو خاطره دارم. با افتخار هم میگویم. یکی مربوط به دیداری است که با نتیجه یک بر صفر برنده شدیم. در دقیقه ۸۸ گلزنی کردم. علی عبده، مدیرعامل پرسپولیس پیشنهاد داد یک خانه میدهد که به پرسپولیس بروم. خانه در شمیران ۵۰ تومان بود. اصلا این حرفها نبود. میترسیدیم به کسی بگوییم. مثلا با علی جباری خیلی صمیمی بودم و خیلی برایم زحمت کشید. ماشین نداشتم. او مرا میبرد. او مثل برادر و همسرش مثل خواهرم بود. وقتی نرفتم وهابزاده خودروی بیامو به من داد. چند وقت پیش هم پسرم آن را فروخت؛ بیچارهمان کرد!
داربی شش تایی جز خاطراتم است
داربی شش تاییها هم جزو خاطراتم بود. اصلا بحث ندارد. خیلیها در این تیم بودند که خجالت میکشند. البته من جوانترین بازیکن آن سال استقلال بودم. رکورد و این مسائل را نمیدانم. من ۶۰ دقیقه بازی کردم، زخمی شدم و بیرون آمدم. برد و باخت یک سوی قضیه است. برزیل در کشور خودش ۷ گل از آلمان خورد. توتی با رم از منچستر ۷ گل خورد. کاری که خسروانی بعد این موضوع کرد جالب بود. فردای داربی که با ۶ گل باختیم، خسروانی یک دسته گل برای علی عبده فرستاد. خسروانی مثل حالا که یک گل میخورند و فرار میکنند، نبود. میخواهم بگویم روح ورزش این کاری است که خسروانی کرد. یک روز به آقای فتحاللهزاده گفتم نام فرهنگی روی استقلال است، شما چه کار کردید؟ خاطره من از داربی ۶-۰، دسته گلی بود که خسروانی برای عبده فرستاد یا او را به باشگاه تاج دعوت کرد. بازیکنان رقیب را که ۶ گل زدند برای صرف شام دعوت کرد و برای آنها جشن گرفت. کار قشنگتر را پرسپولیسیها کردند. پرسپولیسیها آن موقع مثل حالا به رختکن نرفتند تا شکلک درآورند. هر کس پیش هم دوره و دوستش در استقلال رفت. مثلا همایون بهزادی پیش علی جباری آمد و دیگران همین طور. آن هم اتفاق جالبی بود.
شکست شش تاییها مشکوک بود؟
هیچ کم کاری از سوی استقلال در آن بازی نبود. گفتند جواد اللهوردی کم کاری کرده. چرا؟ چون او بعد از این بازی به پرسپولیس رفت. اگر او به پرسپولیس نمیرفت این حرفها هم مطرح نمیشد. برای همه و حتی من شک داشت اما برای تماشاچی بهانه شد! وقتی کسی بخواهد کاری کند روی یکی، دو گل اثر میگذارد. نمیتوانیم روی هر شش گل اللهوردی را مقصر بدانیم، درست نیست. ما هشت بازیکن در تیم ملی بزرگسالان و چهار بازیکن در تیم جوانانقطعا هر کسی مقابل تیم ما بود باید له می شد. اتوبوس تیم پر از همهمه و مثل حمام زنانه بود رایکوف فکر می کرد برنده میشویم اما اینطور نبود.
تیمسار خسروانی، مالک و مدیر باشگاه را هر سیال یک بار هم نمیدیدیم. حالا یک بازی پرسپولیس را میبردیم، میخواست ناهار بدهد یا داربی را میباختیم و میخواست فحش بدهد.
دلیل نیمکتنشینی حجازی در داربی ششتاییها
همیشه روند اینطور بود که رایکوف روز قبل از بازی دروازهبان را تعیین میکرد. اینطور نبود که میگویند ناصر حجازی شب قبلش کمخوابی داشت. منصور رشیدی یک شگردی داشت و روی ارسالها توپ جمع میکرد. روی گل اول داربی توپ نزدیک بود به اوت برود. اما روی واکنش رشیدی توپ برگشت خورد به وسط محوطه جریمه و حسین کلانی هم که قبل از آن در محوطه جریمه روی زمین افتاده بود، این توپ را تبدیل به گل کرد. آن بازی در آزادی بود. همیشه گل اول تیم را بهم میریزد. بد موقع و بدطوری گل خوردیم تا روحیه تیم بههم بریزد. از گل پنجم ناصر حجازی داخل دروازه بود. توپ از غرب به شرق میرفت. بهزادی زد توپ به گل رفت. حجازی در آن مسابقه دو گل خورد. بازی برگشت یک بر یک شدیم. اگر توپها گل میشد پانزده تا گلمیزدیم. یک روز توپ گل میشود یک روز نمیشود. دربی ششتاییها را گذاشتم جز چیزهایی که از آن درس گرفتم.
ماجرای ۴ خروجی استقلال و پیوستن به تیم شهباز
رایکوف چهار نفر را از تیم بیرون کرد اما نه به صورت مستقیم، بلکه غیر مستقیم بود. او گفت «هر کسی در تیم ملی بازی میکند، قراردادش ۳۵ تومان است.» اما اینها گفتند «میخواهیم خانه بخریم و شهباز ۶۰ تومن میدهد.» رایکوف گفت «پیشنهاد دارید بروید.» آنها رفتند، پول گرفتند، خانه هم خریدند. بازی اول طبق قرعه مقابل استقلال قرار گرفتند. قبل از داربی اتوبوس تیم حمام زنانه بود اما قبل از این بازی تیم ساکت ساکت بود. رایکوف گفت امروز بازنده میشویم اما به زمین رفتیم و شهباز را بردیم. سه هیچ از شهباز جلو بودیم و همه در رختکن پشتک میزدیم. رایکوف با چوب دنبال همه ما راه افتاد، که چه خبرتان است؟ یک نیمه دیگر باقی مانده است. بازی در نیمه دوم، سه بردو شد. دوباره چهار بر دو شدیم. اگر ناصر حجازی در تیم شهباز روز خوبش نبود، ۱۰ گل می زدیم. یک چیزهایی در فوتبال است که نمیشود پنهان کرد.
شایعه بازداشت منصور رشیدی شب پیش از دربی
به روح پدر و مادرم قسم پاکترین و فرهنگیترین تیم قبل از انقلاب تیم تاج بود. حالا میگویند این تیم برای دربار است. من با اینها کاری ندارم. اما آن موقع تنها دو نفر در تیم ما سیگار میکشیدند. یکی ناصر حجازی و دیگری پورحیدری بود. بقیه سالم بودند. بعدا حرفهایی درآمد که چیزی خوردند و به زمین رفتند یا اینکه شش نفرشان تریاکی بودند. اصلا قیافه بازیکنان ما به این حرفها نمیخورد. من از آنها دفاع میکنم.
مقایسه امکانات استقلال با رئال مادرید
خسروانی از ثروتی که مال خودش بود به جوانان کشور وقف کرد. ما در بحرین، لندن و تمام استانهای ایران باشگاه داشتیم. کرج هم محل اردوییمان بود که در حال حاضر متعلق به سازمان آب و فاضلاب شده است. آنوقتها باشگاه ما را با رئال مادرید مقایسه میکردند، اما حالا به این روز افتاده است. آن هم برای مدیریتش است.
آیا اللهوردی به خسروانی گفت شما رییس ننگها هستید؟
اصلآ جلسهای بعد از داربی ششتاییها نبود. تیم تاج خودش کارها را انجام میداد. سرپرست داشتیم و اگر موردی بود که باید انجام میدادیم، کوزهکنانی همهکاره بود. خسروانی را دوست داشتیم ببینیم اما اصلا نمیشد او را ببینیم. در پارکینگ منتظر میماندیم تا او بیاید و به او سلام کنیم. سالی یک ناهار با او میخوردیم. اصلا دخالت نمی کرد. در نتیجه شش تایی هم تاثیر نداشت.
تنبیه اشتباهی خسروانی
سه روز تعطیلی به مناسبت ضربت خوردن حضرت علی(ع) بود. اجازه گرفتم و به مرخصی رفتم. خسروانی را در فرودگاه دیدم. خسروانی همسر دوم گرفته بود. برگشتیم دیدیم یک جلسه محروم شدیم که چرا بدون اجازه رفتیم. آن موقع کاپیتان تاج بودم. سه هزار تومن جریمه شدم در حالی که حقوقم ۱۲۰۰ تومان بود. گفتم دیگر بازی نمیکنم. فردایش با راهآهن بازی داشتیم. آن یک جلسهای بود که من نباید بازی میکردم. دقیقه ۹۰ یک پنالتی شد، حسن پنالتی زد حافظ طاعونی گرفت. ما را در رشت پیدا کردند. وقتی فهمیدند اشتباه کردند، پدرم ساک مرا در بازی پاس آورد. بهتر از آن در عمرم بازی نکردم. از آنجا که یک هفته هم تمرین نکردم و به همین خاطر به من فشار آمد مجبور شدم به بیمارستان بروم و بستری شوم. مثلا حالا میگویند سردار (آزمون) به خاطر زایمان همسرش مرخصی گرفته و بعد در مسابقات اسبسواری دیده میشود. اول باید کمیته انضباطی جواب میداد. الان بازیکنی میآورند که مینسک پاره دارد. آن وقتها استقلال کمیته پزشکی، فنی، مالی، فرهنگی و حقوقی داشت. مثل فرم تسویه سربازان که همه امضا میکنند، اگر هر کدام امضا نکنند به مرحله بعد نمیتواند برود. فتح اللهزاده یک جایی گفت دو سال جباری را محروم میکنم. به تو چه ربطی دارد؟ مگر باشگاه استقلال، کمیته انضباطی ندارد که حکم تعیین میکنی؟ تیمهای پایینتر این بدبختیها را ندارند.
عادت نداشتیم بیجهت روی زمین بیافتیم
در فوتبال ایران حتی با شدیدترین خطاها کسی پنالتی نمیگرفت. این عادت برای ما در مسابقات بین المللی هم مانده بود. ناصر حجازی توپ بازیکن حریف را گرفت و داور پنالتی اعلام کرد. واقعا پنالتی نبود. ایرج داناییفر در بازی اسکاتلند یک دریبل زد. بازیکن حریف او را زد اما زمین نیفتاد و این به خاطر تجربه ذهنی بازیکنان از داوران ایرانی بود. داور میخواست خطا بگیرد اما چون ایرج روی زمین نیفتاد خطا نگرفت. توپ رفت اوت و داور نگرفت. الان این قایدی اگر دریبل بزند و به محوطه جریمه برود، کسی به او دست نمیزند. بسیاری میگفتند بازی غفور جهانی خوب نیست اما من عاشقش بودم. چرا چون بازی حریف را به هم میریخت. هم من استفاده میکردم و هم از او دور نمیشدم.
تاثیر مصدومیت حسن روشن روی عملکرد وی در جام جهانی
یکی، دو سال قبل از جام جهانی در پایم احساس مصدومیت میکردم. پزشک تیم گفت مینیسک نیست اما وقتی به آلمان رفتم مشخص شد مینیسک بوده است. به صورت اوریب دچار پارگی مینیسک شدم. پایم هم آب نمیآورد و هم قفل نمیشد اما آلمانیها آن را در آوردند. ما رفتیم فرانسه آنجا کمی لیز خوردم. تمرینات ما برای جام جهانی کافی نبود. در بازی پرو از خودم راضی بودم اما از نظر بدنی ناآماده بودم و خودم ضرر کردم اما با این حال باز خدا را شکر.
شایعات زیاد پیرامون تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی
شایعات خیلی زیادی برای تیم ما در جام جهانی پیش میآمد. یک نفری در روزنامه کیهان ورزشی آن زمان به نام آقای دری بود. این یکی از عوامل حزب توده بود. به هر حال حشمت خان خیلی کارش را بلد بود. مساله قلیچخانی توسط آن عامل حزب توده به وجود آمد. قلیچ خانی از آمریکا به آرژانتین آمد. مهاجرانی تقریبا پذیرفته بود. پرویز خان خیلی بازیکن خوبی بود. ضمنا هر کسی به اردو میآید باید در تیم ملی باشد. من ناصر و علی آقا پروین گفتیم او نباید بیاید. اگر میآمد این دو تا (پروین و حجازی) کاپیتان بودند و نمیشد بازوبند را به قلیچخانی بدهند.
به روح پدر و مادرم قسم پاکترین و فرهنگیترین تیم قبل از انقلاب تیم تاج بود. تنها دو نفر در تیم ما سیگار میکشیدند. یکی ناصر حجازی و دیگری پورحیدری بود. بعدا حرفهایی درآمد که چیزی خوردند و به زمین رفتند یا اینکه شش نفرشان تریاکی بودند.
نهایتا او (قلیچخانی) نمیتوانست کاری کند. چون یکی، دو نفر آنقدر هم تاثیر نداشت. در بازی با لهستان که یک بر صفر در پایان نیمه اول برنده از میدان خارج شدیم خود حشمت خان هم پشتک میزد (کنایه از خوشحالی زیاد). ما برگشتیم زمین و بازی سه بر یک شد. باز یک گل زدیم. تیم ما دست و پا بسته نبود و تجربه نداشتیم. ما با تیم صاحب عنوانی در بازی داشتیم.
بعضیها میخواهند ناصر حجازی را کوچک کنند
ناصر حجازی را چرا کوچک میکنید؟ چه کسی گفته او پای پرواز پول میخواسته؟ مثلا ناصر نمیآمد اوضاع بهتر میشد؟ ما در حد تعیین تکلیف هم نبودیم. بعضیها گفتند ما هلندیها را میدیدیم و میلرزیدم. به قرآن اینطور نبود. رودی کلان (بازیکن هلند) میگفت ما از شما میترسیدیم. ما دو ماه قبل با فرانسه بازی کرده بودیم. بازی با نتیجه یک بر یک تمام شده بود اما نوشته بودند دو بر دو. ما بازی شما با فرانسه را دیدیم و اینکه دو، سه دوره قهرمان آسیایی داشتید و از شما ترسیدیم. بچههای ما هیچکدامشان بزرگ نبودند. شما ببینید وقتی در پیکان می نشینید، یک جور رانندگی میکنید در شورلت یک جور دیگر. میدان جام جهانی خیلی بزرگ است. تازه آن موقع که شانزده تیم بود، الان که چهل تیمی شده دیگر مربی نمیخواهد.
تورنمنت سالگرد هفتاد و پنجمین سال تاسیس باشگاه رئال مادرید
تیم ملی در این مسابقات عالی بود. در بازی اول با آرژانتین بازی کردیم یک بر یک مساوی شدیم. در پنالتی باختیم. همان شب جشن قهرمانهای قارهای به همراه رئال مادرید بود. مربی تیم رئال مادرید خیلی از بازی ما تعریف میکرد. میلیانیچ از ما تعریف میکرد و کارت خود را به رایکوف داد. ما بازی دوم با الجزایر مساوی کردیم و در پنالتی برنده شدیم. تیم ما خیلی خوب بود. همان تیم آرژانتین بود که قهرمان جهان شد.
تورنمنت پاری سن ژرمن در پاریس
ما هر وقت پیش حشمت خان (مهاجرانی) میرفتیم مساله ما را حل میکردند و مسالهای را پنهان نمیکردند. ما پاریس بودیم و قصد داشتیم با تولوز بازی کنیم. گفتند که بازی شما عقب افتاده است. روز قبل از بازی گفتند. آقای آتابای هم اخیرا مصاحبهای کرد و گفت «قرار بود از نظر فوتبالی با فرانسه مراوده داشته باشیم.» بازی رفت را ما رفتیم و بازی برگشت با انقلاب همزمان شد.
گفتند روی چمن ورزشگاه تولوز اسید پاشیدند و مرگ بر شاه نوشتند. آن موقع دانشجویان ضد شاه این کار را کردند. گفتند بازی احتمالا جای دیگر میافتد و هنوز معلوم نیست. گفتند احتمالا یک جای نزدیک را انتخاب میکنند تا به این تورنمنت برسند و برنامهشان بهم نخورد. فردا صبح کل چمن را اسید پاشیدند. چمن زرد بود اما به ما گفتند بروید بازی کنید. گل دومشان را خطای دو ضرب گرفتند. ما اطلاع نداشتیم که خطای دو ضرب سوت ندارد. ناصر حجازی مشغول چیدن صف دیوار دفاعی بود که آنها به هم پاس دادند و گل زدند. البته قبول نکردیم و روزنامهها یک بر یک نوشتند. سه، چهار مورد از داوران لطمه خوردیم که یکی همین مورد بود. داور زورش میآمد سوت را بالا بیاورد!
درگیری حسین فکری با تیمسار خسروانی
حسین فکری تودهای بود. خدا رحمتش کند. او با پدرم رفیق بود و هم برای ایران زحمت کشید اما نباید مسائل سیاسی به فوتبال میآمد. حسین فکری خیلی آدم خوبی بود. خیلی احترام میگذاشت اما مساله سیاسی که پیش میآمد کاملا عوض میشد.
به خاطر فشاری که در بازی پاس به من وارد شد من تا چهارشنبه در بیمارستان بودم. بازی با تراکتور نتیجه صفر بر صفر شد. البته همه توقع داشتند بازی خوب ببینند و پرسپولیسیها هم ما را تشویق میکردند. داور منوچهر نظری بود. داور خوبی بود اما نیمه دوم وقتی خسته میشد کار از دستش در میرفت. نیمه اول به ناظمی یک اخطار بی مورد داد. رایکوف به من گفت داور دنبال این است که به تو هم کارت زرد نشان بدهد. یک توپ یک متر با اوت فاصله داشت سوت زد گفت اوت! گفتم اوت نیست. گفت اوت است دیگر، حرف نزن. اخطار داد پشت سرش رفتم به او ضربه زدم و او افتاد. بلند شد کارت قرمز داد. گفتم من بیرون نمیروم. خلاصه از بالا به پایین گفتند و معتمدی ما را به بیرون برد. بعد بازی امیر عراقی در کمیته انضباطی جلسه گذاشت. گفت پسرم تو چرا فحش دادی؟ گفت «پاشو برو بیرون.» بعد مرا سه ماه محروم کردند، داور را شش ماه.
حسین فکری مساله حزبی که با خسروانی داشت در زمین پیاده میکرد، وگرنه آدم خوبی بود. به هر حال او (خسروانی) رییس سازمان ورزش بود و طبیعتا با بازیکن تودهای برخورد میکرد. پرویز قلیچ خانی آدم خوبی بود اما آن زمان به دلیل کارهایی که خارج از فوتبال داشت محکوم به اعدام شد. دری، خبرنگار کیهان شبانه تیتر را عوض کرد و نوشت از شاه هدیه میخواهد. آنجا بخشیدنش. باز هم اجازه بازی دادند اما گفتند باید به پاس برود تا در تیم نظامی بازی کند.
ما در حد تعیین تکلیف هم نبودیم. بعضیها گفتند ما هلندیها را میدیدیم و میلرزیدم. به قرآن اینطور نبود. رودی کلان (بازیکن هلند) میگفت ما از شما میترسیدیم.
احضار روشن به ساواک
در یکی از مصاحبههایی که داشتم درباره حسین گلسرخی نوشتند. ما را به ساواک بردند. گفتند این خط شماست؟ گفتم بله. گفتند گلسرخی کیست؟ گفتم نمیدانم. گفتند نمیدانید اما اسمش را نوشتید؟ گفتم دادگاهش را دیدم. هشتاد نفر عذرخواهی کردند و حکم دو، سه ساله زندان گرفتند. چهار نفر را گرفتند اعدام کردند. من شخصتیش را گفتم. آنها روی عقیدهشان بودند. خسروانی روی عقیدهاش بود که کسانی را بیرون کرد اما قطعا میخواست حسین فکری را اذیت کند که او را از تیم ملی بیرون کرد.
بازیکن ملیپوش برای عمل چشمش پول ندارد
اسم نمیآورم. یک بازیکنی در تیم ملی با ما بوده. قصد دارد چشمش را عمل کند الان پول ندارد. میدانید برای چقدر تقاضای وام کرده؟ ۱۰ میلیون تومان! آدم باید برود یک گوشه بنشیند گریه کند. چه کسی به این آدم برسد؟ یک روز به ما گفتند چیزی کم و کسر ندارید؟ گفتم چرا یک لیوان آب پرتغال. واقعا مسخره میکردیم. در فدراسیون از مهدی تاج حمایت کردیم که اوضاع فوتبال بهتر شود و آن فرد دوباره رفت کیروش را آورد.
تهمت عضویت در ساواک
بعد انقلاب به من و همایون بهزادی انگ ساواکی بودن زدند. همایون (عضو ساواک) بود اما کارهای نبود. شما چطوری میخواهید بگویید او (بهزادی) شکنجهگر بوده! شاید هم خواستند به او حقوقی بدهند گفتند برو ساواک. اما این که حرف برایش در بیاورند، اینطور نبود. به ما گفتند شما و یکی از خوانندهها (گوگوش) آقای طالقانی را شکنجه دادید. آن موقع دوبی بودم. مادرم زنگ زد گفت میگویند ساواکی هستی، به ایران نیا. فردا سوار هواپیما شدم به ایران آمدم. برادر خانم من آن موقع در کمیته بود. رفتیم پیش آقای طالقانی. قضیه را مطرح کردند، گفت من (روشن) را نمیشناسم، بیخودی مردم را اذیت نکنید و از اتاق برو بیرون.
میگفتند تاجیها همه ساواکی هستند و یک شب در میان خانه شاه هستند. از کل تیم ما دو یا سه نفر در جای دیگری کار میکردند. غلامحسین مظلومی، عزت جانملکی و علی جباری. این سه تا کار میکردند. آن دو نفر در دخانیات و علی جباری در صنایع نظامی کار میکردند. بعد بقیه بیکار بودند. حالا در پرسپولیس ۹۹ درصد سر کار بودند. نصفشان در وزارت امور خارجه مشغول بودند مثل آقای کاشانی. یکسریشان در سازمان امور استخدامی کشور بودند. جاهای مختلف بودند.
قضیه رفتن روشن به دربار شاه
یک بار رفتیم دربار، اشرف (خواهر محمدرضا پهلوی) آمد. تا آمد گفت اینها چه کاره هستند؟ گفتند فوتبالیست. گفت چرا اینقدر تعدادشان زیاد است؟ چون نمیدانست فوتبال چیست. نفری یک ساعت رولکس به بچهها داد. نصف بچهها در بین راه آن را فروختند. همین. حقیقت تلخ.
کمک روشن به حادثه دیدگان سینما رکس
چون مساله سینما رکس در آبادان پیش آمد و ما دوست آبادانی داشتیم این کمک را کردیم. آنها خودشان به حساب ما کمکی کردند و به ما گفتند ما هم انجام دادیم. متاسفم از اینکه این وضع پیش آمده بود. نمیدانستیم و هنوز نمیدانیم چرا این اتفاق افتاد. ما برای اینکه دوستانمان آنجا بودند این کار را کردیم. کاری هم نکردیم.
پول انتقالم معلوم نشد به کجا رفت
ما رفتیم امارات. قرار بود بابت انتقالم ۳۰۰ هزار تومان به باشگاه تاج بدهند. آمدند صحبت کردند ۱۵۰ هزار درهم به ما دادند و ما رفتیم صرافی پول را تبدیل کردیم که به تاج بدهیم. ۲۷۳ هزارتومان شد و ۲۷ هزار تومان هم از جیب دادیم. ۳۰۰ هزار تومان را معلوم نشد چه کسی برد و خورد! پیگیری کردیم و شاه حسینی رییس تربیت بدنی، فکری و قلیچ خانی قائم مقام بعد از انقلاب تحقیق کردند اما معلوم نشد. آن سال هم یک خانه و یک ماشین به ما دادند. تیم ما در امارات چهارم شد، چون وسط فصل رفتیم. سه تا مغربی داشتند و من که به آنجا رفتم یکی از آنها از تیم رفت. به آنها پیشنهاد کردیم یا باید فوتبال ایرانی- اماراتی بازی کنید یا مغربی- اماراتی. گفتند ما مغربی بر میداریم. با این که قرارداد داشتم به من گفتند بازیکن آزاد هستید.
به من گفتند شما و یکی از خوانندهها آقای طالقانی را شکنجه دادید. آن موقع دوبی بودم. مادرم زنگ زد گفت میگویند ساواکی هستی، به ایران نیا. فردا سوار هواپیما شدم به ایران آمدم. رفتیم پیش آقای طالقانی. قضیه را مطرح کردند، گفت من (روشن) را نمیشناسم، بیخودی مردم را اذیت نکنید و از اتاق برو بیرون.
از مذاکره با چلسی تا بقا در امارات
در حال مذاکره بودیم که به دوسلدروف برویم و امتحان بدهیم. یک مرتبه هم برای معالجه رفته بودم. میخواستم بروم گفتند ما میخواهیم ترکیب الاهلی را ایرانی- اماراتی ببندیم. گفتند قراردادت را از امروز میبندیم. از این آشغالیها نبودم. برای سال دوم مقداری دادند، دستشان درد نکند. کاری که باید میکردیم انجام دادیم. برای سال دوم حسن نظری را بردیم و دفاع وسط گذاشتیم. بدون باخت قهرمان شدیم. حشمت خان را هم بعدا بردیم. او هم مربی شعب شد. تیم ته جدولی بود که با حضور مربی ایرانی به رده دوم جدول رسید. خلاصه منصور پورحیدری را بردیم، به یک باره دیدیم همه ایرانی شدیم. قبلا فوتبال امارات را مغربی و برزیلیها تشکیل میدادند اما همه ایرانی شدند. حسین فرکی و مظلومی پیش آقای مهاجرانی بودند، مسلمی و یکی دیگر در خورفکان بودند. من اولین ایرانی بودم که به فوتبال امارات رفتم.
شهادت برادر حسن روشن
مساله تیم ملی پیش آمد. آمدیم همراه تیم به کویت رفتیم که جنگ پیش آمد. برادر من آنجا شهید شد و آنها برای بازی آخر ماندند. بچهها نمیخواستند بازی کنند اما قانون این اجازه را نمیداد. با لنج آمدیم و خودمان را به تهران رساندیم. البته کار دفن انجام شده بود. مادرم مریض بود اما اماراتیها گفتند قرارداد دارید و یک سال دیگر باید بمانید. بعد به خاطر پدر و مادرم به ایران برگشتم. وضعیت طوری نبود که بشود بازی کرد و جنگ هم بود. بعد رفتم آمریکا باشگاه فورد که در میامی بود. با دعوتنامه رفتیم. لوکه، هوزن باین و ده پرو در آن تیم بودند. قرار شد یک نفر را بیرون کنند. دو، سه تا بازی کردیم. بازی کردیم خیلی هم خوب بود. بعد پسرم شش ماهه در دوبی به دنیا آمد. آمدم به امارات که اینها را تروخشک کنیم. شیخ محمد مرا نگه داشت. مربی تیمهای نیروهای مسلح و پلیس که وابسته به الاهلی بود. مدتی آنجا بودیم و بعد به ایران آمدیم دیدیم دوباره وضع خراب است. به عمان رفتیم. دوباره دیدیم مدرسه ایرانی نیست دوباره به امارات رفتیم. آنجا دیگر آکادمیشان را درست کردم.
اقامت در امارات
۴۵ سال مقیم امارات بودم. به من پاسپورت اماراتی میدهند اما من نمیخواهم. بچههایم درجه یک میشوند. ما مردیم، میتوانند بروند. آدمهای خوبی هستند با فحش و فحش کاری از اینها جدا شدیم. من هم بهانه داشتم که برگردم. یکی بود در پلیس، رییس ورزش بود. روزی ۱۰ کیلومتر میدوید و چند وقت پیش بعد از دوندگی زیر دوش رفت که سکته کرد و مرد. هیچ مشکل خاصی هم نداشت. ما را نگه داشت مجبور شدیم بمانیم ولی اقامت بود.
رفتم کویت. هتل ما لب دریا بود. ناصر دم پنجره بود سیگار میکشید. گفت چه خبر؟ گفتم از دوبی آمدم گفتند یک هفته دیگر جنگ میشود. از فردا صبح دیدیم کشتیهای لب بندر خارجیها با چمدان میروند. گفتند خارجی هستند از بصره میآید. فردای این حرفها گفتند عراق فرودگاههای ایران را زده است. برزگری و خیلیها از جنوب در آنجا بودند.
نحوه شهادت برادر
هیچ جا نگفتم از اسم شهید استفاده کنیم. چند سال پیش رفتم جایی که برادرم شهید شد. در مهران یک جایی هست به نام قلاویزان که جزو خاک عراق است. که اینها آن را زده بودند. با خمپاره زده بودند. چهار رفیق برادرم هنوز زنده هستند و نوهدار هم شدند اما برادرم خمپاره خورد. بعد غیر مستقیم به ما خبر دادند. ابتدا مادرم گفت تیر خورده. بعد نصف شب تلویزیون یا رادیو، در هتل میگفت جنگ شروع شده. احتمالا یکی از بازیکنان برادرش شهید شده. آن موقع حسن حبیبی مربی بود. گفتم خبر داری؟ مادرم گفته تیر خورده. فردا صبح خالهام گفته برادرم هفت مهر شهید شده است. جنگ ۲۹ شهریور شروع شده بود. بچهها گفتند بازی نکنیم. بازی کویت من هم بازی کردم. من، ناصر حجازی، ایرج داناییفر و بهتاش فریبا از قدیمیها بودیم. آن وقت من آسیب دیدم. آماده نبودم بازی را دو بر یک به کویت باختیم. بعد از بازی با لنج به دوبی رفتم بعد به بندر لنگه آمدیم. آنجا برق نبود و خاموشی بود.
از آن موقعی که باد در گلوی قلعهنویی افتاد وضعیت فرق کرد. من دفترچه دارم هر اتفاقی میفتد مینویسم.
پیشنهاد هدایت استقلال
نمی دانم بعد از کخ بود یا نه. اما میدانم قریب سال ۸۲ و ۸۳ به استقلال آمده بود. آقای جویباری زنگ زد بیا. قریب را خیلی دوست دارم. رفتیم فرمانیه دیدیم صحبت مربی است. اولین چیزی که گفتم به نظری جویباری بود که تا دیروز با فتح اللهزاده بودی، امروز با قریب هستی؟ لابد فردا با دیگری! تکلیف ما را روشن کن. جوبیاری گفت «من استقلالی هستم و کمک میکنم.» گفت «ما میخواهیم مربی انتخاب کنیم نظر شما را میخواهیم. بین ناصرخان و منصورخان یک نفر را انتخاب کنیم.» نظرتان کدام است. گفتم «هیچ کدام.» دیگر صلاحشان نیست که بمانند. مگر این که مدیر فنی باشند. کمی بعد قریب گفت دوست دارم خودتان مربی باشید. گفتم من قرارداد دارم و دخترم به دانشگاه میرود. دلاری باید هزینه کنم. قریب گفت دلاری میدهم. خلاصه هر چی گفتیم قبول کردند.
حاجیلو را برای سرپرستی پیشنهاد دادم
خلاصه گفتند سرپرست انتخاب کن. گفتم اصغر حاجیلو به عنوان سرپرست انتخاب شود چون خانم من خاله همسرش است و در خانه ما بزرگ شده و از این حرفها. چون قلبش را عمل کرده بود. مخصوصا اینطوری گفتم. شب او را صدا زدم به خانه ما آمد. گفتم قرار است اینطوری بشود، آنطوری بشود و فقط روی صندلی بشین. حالا در راه میگفتم خدا کند یکطوری بشود که جور نشود(سرمربیگری استقلال).
جوبیاری خیلی تلاش کرد تا قلعه نویی سرمربی استقلال شود
فوتبال خیلی سخت است. جایی کار میکنم که همه چیز برای من مهیا است. فوتبال، زمین و ... ولی شما بیایید از امیر قلعهنویی بهره بگیرید. امیر قلعهنویی یک مقداری با ناصر حجازی درگیر شده بود و این مسائل را داشت. جویباری خیلی برایش تلاش کرد که سرمربی شود. امیر قلعه نویی با الانش خیلی فرق کرده است. از نظر اخلاقی و رفتاری.
قریب گفت نه من انتخابم را کردهام. گفت چهارشنبه جلسه میگذارم. گفتم زودتر بگویید که تکلیفم را روشن کنم. من آنجا قرارداد دارم. ولی از ته دل نمیخواستم سرمربی استقلال شوم. فردا جلسه گذاشتند. آقای ایروانی با قلعه نویی خیلی رابطه خوبی دارند. فردا که جلسه بود گفتند همه چیز قبول است. راجع به من یکشنبه تصمیم میگیرند. پنجشنبه صبح مشغول ساختن خانه در شمال بودم. تماس گرفتند گفتند به جلسه بیایید، گفتم شمال هستم. گفتم امیر قلعهنویی را مربی بگذارید، خودم از ته دل خوشحال میشوم. به قریب هم زنگ زدم عذرخواهی کردم. در ایران هیچ گاه از تجربه استفاده نکردیم. در خارج آویزان کسی نبودیم. امیر آمد و برنامه سه ساله داد.
دلم برای قلعهنویی سوخت
در یک بازی دلم برایش سوخت. در بازی با برق شیراز تا دقیقه ۸۴ دو گل خورده بودند. ما در پارک بودیم و هواداران به او بیاحترامی می کردند. در نهایت استقلال سه بر دو برنده شد. او را روی کول بیرون بردند. این چیزها یک مقدار آدم را اذیت میکند. حرفهای خوبی زد و آمدند قهرمان شدند. از آن موقعی که باد در او افتاد وضعیت فرق کرد. من دفترچه دارم هر اتفاقی میفتد مینویسم. یک بار هم با کرار به مشکل خوردند.
غلامحسین مظلومی مشکل داشت و نزدیک به مرگ بود. یک بازی بزرگداشت برای او گذاشته شد. افشارزاده مدیر عامل تیم بود و جلسهای گذاشت. گفتم آقای افشارزاده تیمتان کو؟ تیم هفت بازی کرده بود و با هجده امتیاز صدرنشین بود. گفتم بازیکنان نباید برای این بازی بیایند که در جواب گفتند آقای قلعه نویی گفته روحیهشان خراب میشود. ده دقیقه بعد قلعهنویی به همراه رضا رجبی و همراهانش وارد شد. یکی از افرادهای حاضر در جلسه گفت «مثل اینکه خیلی با او بد هستید؟» گفتم «با او بد نیستم. کارهایشان بد است.»
نظری جویابری گفت «ما میخواهیم مربی انتخاب کنیم نظر شما را میخواهیم. بین ناصرخان و منصورخان یک نفر را انتخاب کنیم.» نظرتان کدام است. گفتم «هیچ کدام.» دیگر صلاح شان نیست که بمانند. مگر اینکه مدیر فنی باشند.
رابطه با قلعهنویی و فتحاللهزاده
با کار کج مخالفم هر کسی که باشد. اینطور نیست که ببخشید بگویم. آقای فتح الله زاده خودش می داند کجاها از او دفاع کردم و کجاها انتقاد. از همان دفعه اول که رفت و برگشت به او گفتم به پیشکسوت خودت احترام بگذار. تولیدی( آکادمی بازیکنان) هم راه بنداز. وقتی آکادمی ندارید برای جذب بازیکن مشخص است که آنها تقاضای ۱۰ میلیارد پول می کنند.
مشکلات مالی قهرمانان و ورزشکاران قدیمی
قهرمانان ما از صندوق حمایت هفتصد تومن یا یک میلیون حقوق دریافت می کنند. بعضی وقت ها این حقوق دیر و زود می شود. بعضیها گیر همان یک میلیون هستند.
انتقاد از انتقادات حسن روشن!
اصلا اینطور نیست! که هر کسی میآید از روز اول انتقاد کنم. مثلا وقتی ساپینتو آمد در جمع خصوصی گفتم در سوابق او این موضوع وجود دارد که تیمش پنالتی داده و روی نقطه پنالتی خوابیده تا اجازه ندهد، حریف پنالتی بزند. یک چیزهایی دارد که مطمئنم، اعلام نکردم تا کمی بگذرد. پیشنهاد هم دارم که هر سال فلان قدر بگیر و صحبت نکن. نمیخواهم خیلی باز شود و نامی نمیبرم. این انتقاد توسط چه کسانی بیان میشود؟ طرفداران استقلال؟ کدام طرفداران استقلال؟ شاید هزار نفر هم نباشد. من برای بیسیت میلیون صحبت میکنم. کدام حرفم درباره کدام مربی غلط بود؟ باید یک مربی بیاید سه،چهار سال بماند. معاون حقوقی اصلا میفهمد درباره مسائل فنی حرف بزند؟ به ناصر حجازی گفتم وقتی تو مشغول کاری نمیتوانی صحبت کنی. آن زمان قرار بود آکادمی را من بسازم. تیم را ناصر و باشگاه توسط فتح الله زاده مدیریت شود اما در میانه راه فیروز کریمی آمد. به فتح الله زاده گفتم «چرا اینکار را میکنید؟» او گفت «اگر اینطور نکنم باید آن فلان فلان شده را بیاورم.»
تجربه کار در ماشین سازی
در تبریز که بودم شرایط خوب نبود. ماشین سازی بیخانه بود. ما تیم را جوان کردیم. یک بار با کبریتچی، رییس جدید برای ناهار رفتیم. خیلی با احترام گفت «من فوتبال نمیخواهم.» به او گفتم «پدر و مادرت را خدا بیامرزد.» او مرد راستی بود.
اعتراضات ساپینتو در کنار زمین
استقلال قهرمان میشد اول از همه من کیف میکردم. سه، چهار تا بازی قبل در خودرویم بود مشکل آنتن دهی داشتم. از طریق موبایلم مشغول تماشای بازی بودم، دیدم ساپینتو مشغول بحث بر روی یک پنالتی است. فکر کردم شاید پنالتی به ضرر گرفتند. چند دقیقه بعد دیدم یامگا میرود پنالتی بزند. وقتی داور پنالتی برای خود ما گرفته است، چرا مربی باید اعتراض کند؟
انتهای پیام
نظرات