به گزارش ایسنا، امروز ۱۸ تیر چهل و سومین سالروز توطئه آمریکاییها و کودتای پایگاه شاهرخی همدان در سال ۱۳۵۹ است.
سرنگونی رژیم پهلوی و شوکه آمریکاییها در پذیرش نظام نوپای جمهوری اسلامی از یک سو و تبعیت نکردن بنیانگذار و کارگزاران نظام جدید سیاسی از سیاستهای آمریکاییها از سوی دیگر، موجب دست به کار شدن جاسوسان، طراحان و برنامهریزان ایالات متحده برای ساقط کردن این نظام نوپا شد.
حمله دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ و افشای اسناد سری و به کلی سری آنان، پرده از جنایتها، نیرنگها و خدعههای آمریکاییها در ایران برداشت و مقامات ارشد ایران را بر آرمانها و اهداف اسلامیشان مُصممتر کرد.
طراحان و برنامهریزان ایالات متحده در دولت جیمی کارتر که ایران را از هر جهت کشوری وابسته و فرمانبردار و لقهای چرب و چیلی و پر منفعت میدانستند، تلاش بسیاری کردند تا آن را در قالب دو کودتای نظامی، باز پس بگیرند.
آنان ابتدا کودتای پنجه عقاب را طراحی و با کمک عوامل اطلاعاتی و نفوذی خود در ایران و با همراهی لجستیکی و نظامی فرماندهان و سربازان نیروی تازه تاسیس دلتای ارتش آمریکا که از صحرای طبس آغاز شد، پیاده کردند تا بتوانند محل اقامت امام خمینی در جماران و سایر مراکز حساس سیاسی و اقتصادی ایران را بمباران کنند و جمهوری اسلامی را سرنگون کنند اما طوفان شن در صحرای طبس و انهدام هواپیماها و هلیکوپترهای نظامیان آمریکایی، نقشه آنان را نقش بر آب کرد و افتضاح و شرمساری بزرگی را برای دولت کارتر به بار آورد.
اما آمریکاییها پُرروتر از آن بودند تا دست از دسیسهها و نیرنگهایشان بردارند. آنان ۸۱ روز بعد از رسوایی طبس بار دیگر شانس خود را برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی امتحان کردند اما این بار به جای حمله مستقیم نظامی، مزدوران مرعوب پهلوی را مامور انجام این کار کردند.
مقامات سیاسی، نظامی و اطلاعاتی آمریکا با اطمینان از قصد و نیت تهماندههای داخلی ارتش شاهنشاهی پهلوی، پروژه براندازی جمهوری اسلامی را که شاپور بختیار در تلاش بود افتخارش را به نام خودش ثبت کند، تحت عنوان «نقاب» به جریان انداختند و دست سرهنگ دوم بازنشسته ژاندارمری محمدباقر بنیعامری که روزگاری از همکاران نزدیک به ارتشـبد غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمینی دوره پهلوی بود را در دستان بختیار گذاشتند و خود صحنهگردان کودتای نقاب شدند.
طراحان و سیاستمداران آمریکایی ایده «کودتا قبل از جنگ» را با شعار «نجات قیام ایران بزرگ» آغاز کردند. آنان نام کودتایشان را هم «نقاب» گذاشتند. اما پشیمان شدن خلبان عملیات و اعترافاتش مانع کودتا شد.
طرح کودتا توسط خلبانی به نام «عباس دهقان» لو رفت. او در پایگاهی خدمت میکرد که ۱۱ ماه قبل محمد نوژه و همکارش در منطقه پاوه به روانسر بعد از برگشت از ماموریت با شلیک ضد انقلاب به هواپیمایشان زخمی شدند و هواپیما در حالی به کوه خورد که دستان نوژه بر اثر این شلیک قطع شده بود.
او بنا بر تاکید و سفارش مادرش، مشت آمریکاییها و کودتاچیان داخلی را برای آیتالله سید علی خامنهای باز کرد و موجب دومین افتضاح و رسوایی بزرگ ارتش آمریکا شد.
ماجرای کودتا
کمتر از دو ماه پس از پیروزی انقلاب فردی به نام مهدی سپهر از اعضای اصلی حزب ناسـیونال سوسیالیست آریا به دعوت فردی به نام منوچهر رفیعکیان برای ملاقات با بختیار عازم پاریس شد. او پس از مراجعه به ایران به درخواست بختیار یک گروه برانداز متشکل از دو دسته از تهماندههای نظامی و سیاسی رژیم پهلوی تشکیل داد.
او در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۳۵۸ با انتشار اعلامیهای از تولد جبهه اتحاد ملی خبر داد و گروه چریکهای ناسیونالیست را که جلوتر تشکیل شده بود به عنوان شاخه نظامی جبهه اتحاد ملی معرفی کرد.
در سازمان نقاب شورایی به نام «رییس» توسط ابوالقاسم خادم، رضا مرزبان و قادسی تشکیل شد. «رییس» دارای پنج شاخه به نامهای بافت، نگر، نشر، اطلاعات و عمل بود.
در طرح اولیه کودتا، پایگاه یکم نیروی هوایی در مهرآباد به عنوان مرکز ثقل کودتا انتخاب شد اما بزرگترین نقطه ضعف این پایگاه واقع شدن در مناطق مسکونی محصور و در دسترس مردم، بود. به همین دلیل کودتاگران درصدد شناسایی پایگاهی برآمدند که دارای هواپیما باشد، به تهران نزدیک باشد، خارج از شهر باشد، عناصر مستعد و قابل جذب داشته باشد و رهبران عملیات هوائی کودتا حداکثر آشنایی را با پرسنل و امکان آن داشته باشند. پایگاه هوایی نوژه در همدان چنین ویژگیهایی داشت.
پایگاه سوم نیروی هوایی تا قبل از انقلاب «پایگاه شاهرخی» نامیده میشد. پس از پیروزی انقلاب، به «پایگاه حر» تغییر نام یافت. در پی نابسامانیها و اغتشاشات ضد انقلاب در غرب کشور در مرداد ۱۳۵۸ و صدور فرمان تاریخی امام در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۵۸ خطاب به نیروهای مسلح برای پاکسازی کردستان از عناصر آشوبگر، محمد نوژه از خلبانان پایگاه شاهرخی به کمک دکتر مصطفی چمران که مسوولیت فرو نشاندن نابسامانیهای غرب کشور را بر عهده داشت، رفت و پس از موفقیت در انجام مأموریت محوله، در مسیر برگشت به پایگاه هوایی به دلیل شلیک ضد انقلاب به هواپیما مجروح شد و هواپیمایش به کوه خورد و به همراه همکار دیگرش به شهادت رسید. با شهادت نوژه، نام پایگاه حر مجددا تغییر کرد و پایگاه شهید نوژه نام گرفت.
هدف کودتا
کودتا قرار بود همزمان در تهران و شهرهای بزرگ اجرا شود و بیت امام در جماران، منطقه نخستوزیری در میدان پاستور، ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ستاد مرکزی کمیته انقلاب اسلامی، پادگان ولی عصر (عج)، پادگانهای امام حسین(ع)، نوجوانان و خلیج، کمیته انقلاب اسلامی مناطق ۴ و ۹، محل برگزاری نمازهای جمعه در تهران و شهرهای بزرگ هدف بمبهای خوشهای و آتشزای حدود ۳۰ فروند هواپیما قرار گیرند و سازمان صداوسیما، فرودگاه مهرآباد، ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران و پادگانهای حر، قصر و جمشیدیه با پشتیبانی حدود ۵۰۰ نفر از مزدورانِ پیادهنظام کودتاگر، اشغال شود.
افشای کودتا
حسن روزیطلب در کتاب «صخره سخت، بررسی پروندههای امنیتی در جمهوری اسلامی» نوشت: «امیرعبدالله نجفی، فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش در خاطراتش گفت: «قبل از اینکه پایگاه هوایی وارد عمل شود، خلبانی به نام عباس دهقان با تلاش فراوان نزد سید علی خامنهای نماینده امام خمینی در ارتش رفت و به ایشان اطلاع داد چنین قضیهای از پایگاه همدان میخواهد انجام شود.»
اعترافات خلبان
عباس دهقان خلبانِ مامورِ بمباران جماران و صدا و سیما در اعترافاتش از قصد کودتاچیان این گونه پرده برداشت: «در پایگاه هوایی نوژه خدمت میکردم... م. در تهران، به منزل نعمتی رفتم. به من گفت: «مأموریت تو بمباران بیت امام و تلویزیون است و ما میتوانیم تا پنج میلیون نفر را بکشیم و اگر هم لازم شد در یکی از کشورهای حوزه خلیجفارس یا روی ناو آمریکا در خلیجفارس فرود بیاییم.» من به او گفتم: «شما با مردم مخالفید یا با حکومت که این همه کشت و کشتار میخواهید بکنید؟» گفت: «ما با حکومت مخالفیم ولی هر کس هم که بخواهد مانع کار ما بشود چارهای نداریم جز اینکه همه را بکشیم.»
این موضوع برای من خیلی ثقیل بود و چون از مخالفت کردن با آنها هم به ویژه در منزل نعمتی هراس داشتم، گفتم من بیت امام را نمیتوانم بزنم ولی تلویزیون را میزنم. پس از کمی صحبت از او جدا شدم و به خانهمان رفتم و موضوع را با مادرم که زنی ساده و مسلمان بود در میان گذاشتم.
مادرم به شدت ناراحت شد و گفت: «تو نهتنها این کار را نباید بکنی، بلکه باید خبر بدهی و جلوی این کار را بگیری و اگر اطلاع ندهی شیرم را حلالت نمیکنم و از تو رضایت ندارم.» بالاخره تا ساعت ۱۲ شب با مادرم و برادر کوچکترم درباره این موضوع صحبت میکردیم و تصمیم گرفتم موضوع را به جایی یا به کسی اطلاع بدهم ولی چون نعمتی گفته بود در جاهای مختلف نفر داریم و خیلیها از جمله آیتالله سید محمدکاظم شریعتمداری این کار را تأیید کردهاند، میترسیدم به هر کسی این موضوع را بگویم.
تصمیم گرفتم موضوع را به آقای خامنهای بگویم و برای محکم کاری، موضوع را روی کاغذ نوشتم و در خانه گذاشتم و به برادرم گفتم اگر بلایی سر من آمد و برنگشتم به هر ترتیبی شده این موضوع را به جایی خبر دهد و جلوی آن را بگیرد. ساعت ۱۲:۳۰ شب از خانه بیرون آمدم و به کمیته تلفن زدم و گفتم یک خبر خیلی مهمی دارم که باید حتما به آقای خامنهای بگویم. مرا به کمیته بردند و چون زیاد سؤال میکردند، گفتم من یک خلبان هستم و موضوع براندازی در کار است.
ساعت ۴:۳۰ صبح بود که رفتیم منزل آیتالله خامنهای و جریان را برای ایشان گفتم و ایشان دیگران را مطلع کردند.»
خاطره محسن
محسن رضایی، مسؤول وقت اطلاعات سپاه در خاطراتش از نحوه کشف و خنثیسازی کودتای نوژه نوشت: «پیش آقای خامنهای که آن زمان نماینده حضرت امام در ارتش بود، رفتم. به ایشان گفتم که اطلاعات ما رد و خط یک کودتا را در ارتش پیدا کرده است. برخی از سرنخها و اطلاعاتی که از جلسات کودتاچیان داشتیم را به ایشان گفتم، ایشان پرسید چه مقدار جدی است؟ من گفتم که کودتا قطعی است ولی زمان شروع و نقطه ها را هنوز کشف نکردهایم.
بعد از اعتراف این خلبان جوان متوجه شدیم نیم ساعت از شروع کودتا گذشته است. کودتاچیان با ماشین و اتوبوس پس از جمع شدن در پارک لاله به سوی پایگاه نوژه همدان حرکت کرده بودند. وقت بسیار کم بود. قرار کودتاچیان این بود از داخل پایگاه چند عامل نفوذی به آنها کمک کنند و درِ پایگاه را باز کنند و آنها از بیرون پایگاه با سرعت خود را به آشیانه هواپیماها برسانند و سوار هواپیماها شده و نقاط مورد نظر از جمله محل سکونت حضرت امام (جماران)، صدا و سیما و مجلس شورای اسلامی بمباران کنند.
تنها راه را در این دیدم که به سپاه همدان و اطلاعات سپاه که نزدیکترین واحدهای ما به محل کودتا بودند بگویم که خود را به در پایگاه نوژه برسانند. قرار کودتاچیان این بود که در ۱۰۰ متری در پایگاه در یک گودالی معینی جمع شوند و پس از آنکه سازماندهی کردند و با عناصر داخل هم هماهنگ شدند به پایگاه حمله کنند.
ساعت شروع کودتا ۱۰ شب بود. برادران را تلفنی توجیه کرده بودم که هر کدام یک پیشانی بند همراه داشته باشند و در آن گودال مثل خود کودتاچیان وارد شوند و با همه با شوخی و دوستانه برخورد کنند وقتی که همه کودتاچیها جمع شدند، پیشانی بندها را ببندد و با تکبیر آنها را دستگیر کنند. ساعت از ۲۳ گذشته بود، من از پشت تلفن صدای آنچنان تکبیری را شنیدم که فکر میکنم دشت اطراف پایگاه از ندای الله اکبر میلرزید.»
چند ساعت بعد از افشای کودتا، یکی از درجهداران تیپ نوهد نـیز به کمیته مستقر در اداره دوم ستاد مشترک مراجعه کرد و پاکتی حاوی بخشی از طرح عملیاتی کودتا را در اختیار کمیته فوق قرار میدهد و عملیات ضدکودتا از همین جا آغاز میشود.
خاطره نماینده امام
عبدالله شهبازی در کتاب «کودتای نوژه» به خاطرات نماینده امام در ارتش درباره کودتای نوژه اشاره کرد و به نقل از آیتالله سید علی خامنهای نوشت: «سپاه آن روز خوب جنبید ... . ما دیگر دل دل میکردیم. عصر آمدیم شورای انقلاب، میدیدیم آنجا آرام نمیگیرد. دلم میخواست از امام کمک بگیرم. به آقای هاشمی گفتم بیا برویم خدمت امام، بگوییم امشب چه اتفاقی قرار است رخ دهد. من و آقای هاشمی با هم سوار ماشین شدیم، رفتیم جماران، خدمت امام. گفتیم با امام کار واجبی داریم... . گفتیم چنین قضیهای در شرف انجام است و شما در جماران نمانید. امام به دقت گوش میکردند ولی با کمال خونسردی گفتند: «نه.» اصرار کردیم، خواهش و التماس کردیم که از اینجا بروید؛ خطرناک است.
ایشان مُصر و قرص گفتند: «نه». وقتی دیدند خیلی اصرار میکنیم، گفتند: «شما برای من نگران نباشید. امشب اتفاقی برایم نمیافتد.» این حرف امام در گوشم صدا کرد که ایشان با قاطعیت گفتند «اتفاقی برایم نمیافتد». به من گفتند: «شما بروید، مواظب اوضاع باشید. از آنجا به من تلفن بزنید. اگر حادثهای پیش آمد؛ فردا از رادیو و تلویزیون با مردم صحبت میکنم.»
خاطره آیتالله هاشمی
امیررضا ستوده هم در جلد ششم کتاب «پا به پای آفتاب» به نقل از مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی که آن زمان عضو شورای انقلاب اسلامی بود، نوشت: «من و آقای خامنهای خدمت امام در جماران رفتیم و مشروح ماجرا را گفتیم. ایشان بر خلاف معمول که در جلسات نمیخندیدند و خیلی جدی برخورد میکردند، آن روز خیلی متبسم و خندان بودند و جلسه را با شوخی توأم کردند.
این نشان میداد که مطمئناند که قضیهِ مهمی نیست. فرمودند: «قابل باور نیست. توی این مردم نمیشود کودتا کرد. این کودتاچیها بالاخره باید از آسمان به زمین بیایند. پس توی این مردم چه جوری زندگی میکنند؟ این آقایی که میگویند در خارج باید بنشیند و وافور بکشد (بختیار). کسی راضی میشود که بیاید به ایران و اینجا کشته شود؟ ما جزئیات ماجرا را گفتیم و ایشان فرمودند: «خوب با این آمادگی که به ما دادید، دیگر دلیلی ندارد از خانه بیرون رویم، اینها به اینجا نمیرسند، خداوند این جوانان و این افرادی را که در جریان هستند، توفیقشان بدهد.» بعد هم به ما قوت قلب دادند.
کودتا در ۱۸ تیر ۱۳۵۹ با دستگیری و کشته شدن کودتاچیان پایان یافت.
گزارش سخنگوی سپاه همدان
خبرنگار کیهان در همدان به نقل از قشمی سخنگوی وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همدان در گزارشی از کودتا داد: «ساعت ۶ صبح چهارشنبه گذشته با اعلام قبلی، سپاه پاسداران همدان به صورت آمادهباش درآمد و در ساعت ۹ صبح همان روز طرح و نقشه تصرف پایگاه حر در دست ما بود که بلافاصله افراد سپاه به محل اجرای نقشه حرکت کردند و تا ساعت ۱۱ چهارشنبه شب، آن منطقه را به محاصره خود درآوردند.
طرح یادشده به این ترتیب بود که افراد هوابرد تهران که تعداد آنها هشت نفر بود و با شش دستگاه اتومبیل استیشن و سواری عازم همدان بودند قصد داشتند ابتدا در محلی واقع در یک کیلومتری پایگاه «حر» اجتماع کنند و پس از آمادگی جنگی کامل و توجیه نقشه خائنانه خود و سازماندهی افراد به طرف پایگاه «حر» حرکت کنند که ما قبلا سه راهی تهران، همدان و پایگاه را تحت نظر گرفتیم و درحدود ساعت ۳ بامداد روز پنجشنبه ۸ نفر توطئهگر به سهراهی پایگاه رسیدند و بلافاصله درگیری این افراد با سپاه پاسداران همدان آغاز شد که شش نفر کشته و دو نفر دیگر پس از چند ساعت خودشان را تسلیم کردند که با هواپیما به تهران اعزام شدند. در داخل اتومبیلها مقداری لباس نظامی قرار داشت که قصد داشتند قبل از ورود به پایگاه از آنها استفاده کنند.
در بین راه با یکی از دستگیرشدگان صحبت کردم و علت ارتکاب به این عمل خائنانه را از او سوال کردم که وی در پاسخ گفت: «هدف ما انجام کودتای نظامی بود و زمانی که انگیزه کودتا را سوال کردم جواب داد ما برای خودمان عقایدی داریم و شما هم عقایدی برای خودتان دارید.
بیشتر دستگیرشدگان از شاخه نظامی کودتا بودند.
در جریان دستگیریها دو نفر از نیروهای سپاه به نامهای استوار یکم قربانی اصل و گروهبان اصغرخانی به شهادت رسیدند.
سران اصلی کودتا و روسای سه شاخه آن از کشور فرار کردند.»
۱۲۱ نفر به اتهام مشارکت در عملیات کودتای نوژه بازداشت شدند که و برخی از آنان به حکم حجتالاسلام محمد محمدی ریشهری رییس وقت دادگاه ارتش به اعدام محکوم و تیرباران شدند.
در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۵۹سپهبد سعید مهدیون به همراه تیمسار آیت محققی، سرهنگ دوم احمد آزموده، سرهنگ هادی ایزدی، سرهنگ سعید امیری، سرهنگ داریوش جلالی، سرهنگ رحمت الله خلیفه بیگی، سرهنگ منوچهر صادقی، سرهنگ علی فاریا، سرهنگ حسین مصطفوی قزوینی، سرهنگ محمدرضا نادری، سرهنگ ایرج خلف بیگی، سرهنگ غلامحسن بیگدلو، سرهنگ داریوش جلالی، سرهنگ رحمت الله خلیفه سلطانی، سرگرد کوروش آذرتاش، سروان محمد ملک، سروان هرمز زمانپور، ستوان ناصر رکنی، ستوان امیدعلی بویری، ستوان شکرالله احمدی، استوار عبدالعلی سلامت، استوار غلامحسین قایق ور، استوار قاسم نقیب زاده، استوار جمشید بختیار، نظامی غلامحسین خرقانی خوب، نظامی محمود کیانی، ذبیح الله مومنی، منصور کتیرلو، مرتضی فرحپور، منصور ساجدی، علیاکبر عوضزاده و اسماعیل عرب شیرازی و تعدادی دیگر از عواملی که در کودتای نوژه دخالت داشتند در دادگاه محکوم به اعدام و تیرباران شدند.
واکنش امام
دو روز بعد امام خمینی (ره) در بیستم تیر در دیدار با مردم به تفصیل در باره نصرت الهی در حفظ و پیشبرد انقلاب اسلامی اشاره کردند، گفتند: «مگر ملت ما حالا دیگر نشسته آنجا که یک فانتوم و دو فانتوم کاری انجام بدهد. این احمقها نفهمیدند این را که با چهار تا مثلًا سرباز- سربازها که با اینها موافق نیستند- با چهار نفر از این درجهدارها مثلًا و امثال اینها میشود یک مملکت ۳۵ میلیونی که همه مجهز هستند، اینها بتوانند فتح کنند. اینها غلط فکر کردند.
اینها نفهمیدند که شوروی با همه قدرتی که دارد و با همه ابزاری که دارد و با همه سلاحهای مدرنی که دارد، در افغانستان پوزهاش به خاک مالیده شده. در عین حالی که اینها یک حماقتی است، منتها بعضی جوانها، بیچارهها، نفهمها اینها را وادار میکنند یک همچو کاری بکند. یک همچو کارهایی که همین دو- سه روز مثلا [بود].
توطئهای که معلوم است چنانچه موفق به کشفش هم نشده بودیم و قیام هم کرده بودند مردم آن را خفه میکردند، این احمقها نفهمیدند ... اینها یک حماقتی است... ت. خوب، اینها نمیفهمند که اگر چنانچه فرضا هم شما از پایگاه همدان پا شده بودید و آمده بودید، فرض کنید چند تا جا هم کوبیده بودید، شما بالاخره باید زمین هم بیایید، یا همان آسمان می مانید، ما از این امور نمی ترسیم.
این اشخاصی که خیال کردند که یک کودتایی بکنیم و یک چند نفر را بکشیم و یک مثلا جاهایی را بکوبیم اینها خیال میکنند که یک جاست مرکز، یک محله است مرکز یا چند محله است مرکز. اگر فرض کنیم آن محل، آن محل کوبیده بشود همان طور که در کودتاهای دیگر وقتی آن رأس را می کوبیدند دیگر، دیگران کم کار داشتند یا کار نداشتند حالا هم این طوری است. حالا همه خانه ها مرکز است، همه افراد ملت ما سپاه اسلام هستند. مسئله، مسئله عقیدتی است نه مسئله مادی.»
تصمیم فکوری
هفت ماه بعد از نافرجام ماندن دومین اقدام نظامی و کودتای آمریکاییها در ایران، سرهنگ خلبان جواد فکوری وزیر دفاع در نامهای به امام خمینی درباره نحوه رفتار با بازماندگان کودتای نوژه، اینگونه نوشت: «پیرو اوامر آن رهبر درباره بررسی وضع بازماندگان معدومین کودتای نافرجام به سه نفر از پرسنل نیروی هوایی، تیپ نوهد و نیروی زمینی جمهوری اسلامی مأموریت داده شد که به پیگیری این امر بپردازند.
اینک خلاصه اقدامات انجام شده و پیشنهادها را به عرض میرساند. چون سکونت این عده در خانههای سازمانی مغایر با اصول حفاظتی بوده، برای سهولت بیشتر آنان، قرار شد منازل سازمانی آنها تخلیه شود. با توجه به هزینه زندگی و مسکن، به هر خانواده با یک فرزند مبلغ ۳۰ هزار ریال و در ازای هر فرزند اضافی مبلغ ۵۰ هزار ریال به خانوادهها پرداخت شود. وامی جهت خرید خانه به خانوادهها پرداخت و در ازای بازپرداخت این وام مقدار کمی از مستمری آنها کم شود. ضمنا گزارش هیأت بررسی مشکلات خانوادههای معدومین به پیوست جهت مقتضیات اوامر عالی تقدیم میگردد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران هم در پاسخ به این نامه نوشتند: «مراتب فوق مورد موافقت است. امید است خانواده این اشخاص در دامان اسلام و ملت اسلامی با رفاه زندگی کنند و سعادت خویش را در دنیا و آخرت تأمین کنند. از خداوند تعالی سعادت و سلامت ملت مسلمان را خواهانم.»
منابع:
مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اسناد سیاوش پورفهمیده، کدهای: ۵۵۷۸ و ۱۸۳۲۲
مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با مهدی کتیبه، شماره بازیابیهای ۲۶۷۰ تا ۲۶۶۵
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (۱۳۸۴) کودتای نوژه، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران
انتهای پیام
نظرات