موضوع پژوهش حاضر تراژدی است. اما تراژیک چیست؟ تراژیک به امری گفته میشود که بیخشونت فیصله نمییابد و یا آن گرهای که بدون تندی گشوده نمیشود. رام شدن بادها، قربانی شدن ایفیژنی را میطلبد و پایان یافتن خودکامگی، به بهای خونخواهی ارسته انجام میشود. اما این خشونت و تندی بشری تصفیه حساب نیست، بلکه خواست الهی در آن غلیان دارد.
این جملهها، بخشی از محتوای کتاب «رنج تراژیک دانستن» نوشته «علیرضا محمدی بارچانی» است که در یکی از سلسله نشستهای فصل سخن که در روز سهشنبه (۲۵ مهرماه) در کتابفروشی اردیبهشت جهاد دانشگاهی واحد اصفهان برگزار شد، مورد بررسی و گفتوگو قرار گرفت.
در ابتدای این نشست، سعید محسنی، فعال حوزه تئاتر، گفت: اکثر اوقات در مورد جهان تراژیک یونان، فقط مفاهیم تکنیکال و تاریخ آن را جستوجو و مطالعه میکردیم، اما جای این کتاب در فرهنگ نمایشی ما خالی بود. مقدمه مصطفی ملکیان و دکتر بینای مطلق در ابتدای کتاب دیده میشود که مخاطب را به روش خود به مکث بر روی مفهوم تراژدی آن دعوت کردند. همچنین نویسنده تلاش کرده که تفاوت بین دو مفهوم تراژدی و تراژیک را به مخاطب نشان دهد.
او با معرفی بخشهای مختلف کتاب، بیان کرد: فصل اول کتاب «رنج تراژیک دانستن» به این پرسش پاسخ میدهد که اساساً تراژدی چیست و ریشهشناسی این کلمه و دیدگاه افلاطون و ارسطو در مورد شعر دراماتیکی و تراژدی در این فصل بررسی شده است. مفهوم تراژیک، آثار آشیل و بخش تحلیل فلسفی امر تراژیک را در فصل دوم شاهد هستیم. تأکید کتاب بر روایت ادیپ و تراژدی بودن مفهوم دانایی، مسائلی است که در فصل سوم آنها را میبینیم. فصل چهارم نیز به ویژگیهای تراژدی از منظر ارسطو و وحدتهای چهارگانه او اختصاص یافته است.
این فعال حوزه تئاتر که معتقد است کتاب «رنج تراژیک دانستن» برای اهالی تئاتر جذاب است، تأکید کرد: خوانش کتاب کلاسیک است و جا داشت که این کتاب به خوانشهای مدرن نیز توجه میکرد. آموزههای تفهمی در حوزه تئاتر در این کتاب مطرح شده است.
محمدجواد صافیان، عضو سابق هیئتعلمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان، در ادامه این نشست، اظهار کرد: نویسنده کتاب با عشق و علاقه، پایاننامه ماندگاری تدوین کرد که به این کتاب تبدیل شد.
او از منظر متفاوتی در مورد تراژدی، گفت: تراژدی نویسان که در یونان ظهور کردند، از طایفه شاعران هستند. تراژدی یکگونه شعر به معنای یونانی است. تراژدی یکی از مصادیق تفکر شاعرانه است.
او با بیان اینکه تفکر، انواع و اقسامی دارد و رایجترین مفهوم تفکر آن است که بهطور روزمره از آن در گفتوگوها استفاده میکنیم و همه انسانها دارای آن هستند، افزود: ارسطو و دیگر دانشمندان تلاش کردند قواعد فکر کردن صحیح را کشف کنند. فکر وقتی روشمند میشود، علوم را ایجاد میکند.
این پژوهشگر فلسفه خاطرنشان کرد: باید توجه داشت تفکر فلسفی طیف خاصی از تفکر است. در فلسفه تفکر، تفکر مفهومی است و کار فیلسوف، مفهومپردازی است. فیلسوف برای پاسخ به پرسشهایش، مفهومسازی میکند. مثلاً اگر از فیلسوف بپرسند انسان چیست؟ فیلسوف میگوید جواب من باید بر اساس ذات و ماهیت موضوع باشد. انسان یک موجودی زنده و دارای حیات است و تفاوت او با سایر موجودات اهل فکر و سخن بودن اوست.
صافیان با اشاره به اینکه نحوه دیگری از تفکر وجود دارد که تفکر شاعرانه است و این تفکر نزد شاعران بزرگ دیده میشود، اضافه کرد: شاعران هم اهل تفکر هستند. سیاستمداران بزرگ و بنیانگذاران ادیان بزرگ نیز اهل فکر هستند. تفکر شاعرانه مفهومپرداز نیست و شاعر نمیخواهد مفهوم بسازد. مفاهیم در فلسفه کلی هستند و شاعر هم درعینحال از امر کلی سخن میگوید. هرچند در موضوع سخن شاعر، اسم یک انسان خاص ذکر میشود، اما همان انسان نیز یک نمونه از امر کلی است. شاعر در مورد جهان، سرنوشت، انسان، تقدیر، روابط انسانی در نمونههای خاص سخن میگوید. این نمونهها قابل تعمیم بهکل هستند.
او با بیان اینکه ویژگی سخن شاعر این است که هرچه هست، برای ما قابل پذیرش است، افزود: ما با شاعران وارد مجادله و چانهزنی نمیشویم. ما شاعر را راهنمای زندگی خود میدانیم. ارتباط ما با شاعر، رابطهی استماع و پذیرش است. ما فکر میکنیم که حکمتی وجود دارد و شاعران بزرگ آن را دریافتهاند. شاعران چگونه این حکمت و حقیقت را پذیرفتهاند؟ شاعر برای ما استدلال نمیکند، بلکه تنها سخن خود را میگوید و ما او را میپذیریم چون فکر میکنیم سخن شاعر، سخن ماست.
این عضو سابق هیئتعلمی ادامه داد: در فرهنگ ما مقام شعرا مقام بلندی است و برخی از شاعران را رسماً حکیم نامیدهایم؛ مثل حکیم ابوالقاسم فردوسی یا برخی از آنها را چون حضرت حافظ با صفتی مثل لسانالغیب میشناسیم.
صافیان که معتقد است یونانیان شعرا را حکایتگر میدانستند، تصریح کرد: شاعران حقیقتی که به ذوق حضور دریافتهاند، حکایت میکنند. ما حکمتی به نام حکمت شاعرانه داریم. شاعر به این علت که اهل مفهومپردازی نیست، به حقایقی اشاره میکند که در زندگی روزمره برای ما ممکن است اتفاق بیفتد.
او با اشاره به اینکه شاعر ما دریافته است که رمز جهان بر مدار دوستی است، بیان کرد: شاعر تلاش میکند در شعر خود نتایج دوستی و دشمنی را بیان کند و تذکر دهد که زندگی سالم و صحیح در این جهان منوط به دوست داشتن است.
او بنمایه تفکر شاعرانه را اسطوره و اسطورهپردازان را شاعران دانست و اظهار کرد: امروزه با تفکر اسطورهای مخالفت میشود و از طرفی اسطورهزدایی دارای اهمیت است. از اساطیر بهعنوان خرافات تعبیر میشود و اسطوره برچسب ضد علمی میخورد. گفته میشود که ما تا اساطیر را کنار نگذاریم نمیتوانیم علمی فکر کنیم و به توسعه و خوشبختی برسیم. در تحلیل نهایی همه مشکلات را به گردن تفکر اسطورهای میاندازند.
این عضو هیئتعلمی سابق دانشگاه اصفهان با ذکر این نکته که ما زبان اسطوره را نمیشناسیم، تصریح کرد: ما فکر میکنیم زبان اسطوره همان زبان علمی است. چون حقانیت علم مفروض است، اندیشه اسطوره را با زبان علم میسنجیم. زبان اسطوره، زبان خاصی است و قابل قیاس با زبان فلسفی و زبان علمی نیست.
صافیان با بیان اینکه اسطورهنویسان و شاعران بزرگ در باب هستی، نسبت هستی آدمی با خدا و تقدیر اندیشیدهاند و اندیشه آنها با صورتهای خیال همراه بوده و به همان صورت بیان شده است، اظهار کرد: اندیشه شاعران و اسطورهنویسان، استعاری است و از سنخ سخن علمی نیست. در علم جدید، استعاری سخن گفتن، نهی میشود. زبان اسطوره، استعاری است و مخاطب باید متوجه تفاوت زبان استعاری و زبان علمی باشد.
او که معتقد است استعاره محتاج تفسیر است و با این تفاسیر معانی شعر و تراژدی و اسطوره آشکار میشود، افزود: اینجا وظیفه متفکران و فیلسوفان این است که سخنان جذاب و جالب شاعران را از خطر ابتذال ناشی از عمومی شدن، نجات دهند و معانی حقیقی آنها را آشکار کنند. بنابراین شاعران و متفکران در تقابل با یکدیگر نیستند. فیلسوف اگر صاحب تفکر اصیل باشد، تفکر شاعران را بسط میدهد و کار شاعر بزرگ هم در تقابل با کار فیلسوف نیست.
این پژوهشگر فلسفه تراژدی را یک بخشی از تفکر شاعرانه دانست و اضافه کرد: تراژدی به زبان اساطیری ظهور کرده است و وضعیت انسان در این جهان را برای ما روایت میکند. اینکه این انسان در جهان، هستیِ متناهی و محدودی دارد و لاجرم قرین با رنج است، در اساطیر روایت شده است. هیچ انسانی نیست که رنج نکشیده باشد و با رنجِ انتخاب است که انسان خودش را محقق میکند. در نهایت وجود همه ما مرگ از ابتدای زندگی با ما است. ما از ابتدا همسایه مرگ هستیم و کمابیش بهصورت کمتر نمایان، زندگی تراژیکی داریم. انسان هرچقدر بزرگتر باشد، مرگ بزرگتری هم خواهد داشت.
علیرضا محمدی بارچانی، نویسنده کتاب «رنج تراژیک دانستن» ضمن تسلیت درگذشت میر شمسالدین ادیب سلطانی، در این نشست، گفت: جا دارد از داریوش مهرجویی و پایان تراژیک او یاد کنیم. او فیلسوف سینما بود و دغدغههای فلسفی نسل خود و نسلهای بعدی را ارائه داد و تنها میتوان اتفاقی پایان دهشتناک زندگی او را محکوم کرد.
او در خصوص بخش ابتدایی کتابش، تصریح کرد: بخشی از کتاب، به بررسی جنبههای فلسفی تراژدیهای یونان باستان اختصاص یافته است. در این بخش صوری و تکنیکی کتاب، به تعریف و تبیین تراژدی، امر تراژیک تقدیر و وحدتهای سهگانه پرداخته شده است.
این محقق و نویسنده فلسفه با اشاره به اینکه بخش دیگر کتاب، بحثی است که در آن مسئله تراژدی را به معنای عام در نظر گرفته و میگوید به هر حال همه انسانها با تراژدی محشور هستند، افزود: همه انسانها با مرگ و تنهایی اصیل مواجه هستند. ما در زندگی همه آدمها شاهد فقدان، واقعه درد انگیز، رنج، محدودیت، فرجام ناگوار، زجر و رنج قهرمان و در نهایت آگاهی تراژیک هستیم.
محمدی بارچانی در خصوص مفهوم آگاهی تراژیک، تصریح کرد: آگاهی تراژیک در مسیری رخ میدهد که در آن شخصیت اصلی هر داستان از ندانستن به دانستن میرسد و انسان باید در این مسیر رنجی را متحمل شود. «رنج بردن برای دانستن» ضربالمثل یونانی است که من در مقدمه کتاب هم به آن اشاره کردم.
او در مورد مسئله «اندیشه در تراژدی» اظهار کرد: «اندیشه در تراژدی» مسئلهای است که در این کتاب به آن نپرداختهام و تصمیم دارم که در پروژه جدید خود به آن بپردازم. ارسطو اشاره میکند که در اجزای کیفی تراژدی، ما شاهد بخشهای متعددی هستیم. این بخشها شامل پیرنگ، سیرت، گفتار، اندیشه، منظره نمایش و آغاز است. پیرنگ نزد منتقدین ادبی و منتقدان ارسطو مطرح شده که با عناوینی چون واقعه درد انگیز و فرجام ناگوار قهرمان بهعنوان تزهای ارسطو مطرح است. درحالیکه اندیشه تراژدی بحث مهمتری است.
این متفکر و پژوهشگر فلسفه، ادامه داد: وقتی هگل، آنتیگونه را صحنه تقابل حق و خیر میداند، تلقیاش از منظر خود او صحیح است، ولی ما وقتی به محتوا و دغدغه نمایشنامهنویس که میخواهد تفکر شاعرانه را نشان دهد، توجه میکنیم، میبینیم که دغدغه او دغدغه فضیلت انسانی است و آنتیگونه نماد انسانیت است. در داستان پرومته در زنجیر مطرح میشود که پرومته در تقابل با زئوس (خدای خدایان) آتش را به انسان میسپارد تا از نسل بشریت محافظت کند. این روایت نیز نشانه این است که آیسخولوس در تراژدی خود به دنبال اندیشهای است که ناشی از فضیلت است.
محمدی بارچانی خاطرنشان کرد: از یک طرف افراد تراژدینویس مثل آیسخولوس یا سوفوکل و از طرف دیگر افرادی چون ارسطو و افلاطون برای نجات اندیشه و فضیلت در مقابل سوفسطاییان فعالیت کردهاند.
او با بیان اینکه آیسخولوس علت رنج تراژیک قهرمان را گناه، تخطی از قانون طبیعت، جدایی از خواست خدایان و بهخصوص غرور و طغیان و سرکشی آدمی بیان میکند، افزود: مثلاً خودکامهای مثل خشایارشاه با غرور خود دست به شورش و طغیان میزند. آیسخولوس به یک نظام الهیاتی باور دارد که آن را در حال فروپاشی میبیند و درزمینهٔ دولتشهر برای نشان دادن آن سنن الهی که به آن معتقد است، اسطورهای چون پرومته در زنجیر را مطرح میکند. این ماجرا، بحث دوری از غرور و عدم تخطی از نظم طبیعت را بیان میکند.
نویسنده کتاب «رنج تراژیک دانستن» خاطرنشان کرد: از این تراژدیها، همزیستی با محیطزیست را در این دوران مدرن میتوان یاد گرفت. تراژدیهای ایرانی و یونانی درواقع حامل اندیشهای هستند که میتوانند به ما منتقل شوند.
او با بیان اینکه نیچه در کتاب زایش تراژدی، قهرمان تراژیک را قهرمان چالاک و قهرمان بازیگر و رقصنده میداند و صرفاً آن را قهرمان درام یا ضد قهرمان معرفی نمیکند، اضافه کرد: قهرمان کسی است ما در افسانه سیزیف میبینیم. او هزار بار سنگ را تا بالای کوه حمل میکند و چالاکانه و همت مسیر را طی میکند و خسته نمیشود. این تراژدی، نهتنها نیهلیسیم و هیچانگاری نیست، بلکه باعث میشود که انسان نگاهی آریگویانه به زندگی پیدا کند. نگاهی که در آن شادی موضوع آری گویی انسان است.
نویسنده کتاب «رنج تراژیک دانستن» ادامه داد: آنتیگونه و پرومته آدمهایی افسرده، مغموم و پوچی نیستند، بلکه افرادی خود بنیاد و خودانگیختهای و دارای ارزشهای انسانی هستند و برای این ارزشها میجنگند.
او با تأکید بر اینکه تراژدی بیواسطه، شادیبخش است، اظهار کرد: شادیبخش به این معناست که وقتی ما میفهمیم متناهی هستیم و غایت ما مرگ است، اراده میکنیم معنایی برای خود بسازیم. همانطور که در افسانه ادیپ شهریار میخوانیم، او برای اینکه میخواهد علت طاعون را بفهمد، با وجودی که از فرجام بد این فهمیدن آگاه است، چون هرکول پوآرو جستجوگرانه میرود و علت را که همان قتل پدرش توسط خود او و ازدواج با مادرش است را (که البته در ناآگاهی و عدم اطلاعش بود)، کشف میکند. در نهایت نیز خود را کور میکند و مادرش نیز خودکشی میکند و رنج تراژیک دانستن برای ادیپ اینجا رخ میدهد. در مرثیهای که ادیپ برای نسلهای بعدی گفته است، این مفهوم مستتر است که او حتی اگر به گذشته برگردد باز هم همین مسیر پر رنج را انتخاب خواهد کرد تا علت طاعونی که به شهرش زده را کشف کند.
انتهای پیام
نظرات