• دوشنبه / ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ / ۱۰:۱۴
  • دسته‌بندی: خوزستان
  • کد خبر: 1403032113738
  • منبع : نمایندگی خوزستان

وصف «خواب مقدر» ‌همایون‌ نورعلی‌پور در خاطره‌گونه مسعود یامین‌پور

وصف «خواب مقدر» ‌همایون‌ نورعلی‌پور در خاطره‌گونه مسعود یامین‌پور

ایسنا/خوزستان مسعود یامین‌پور (نویسنده و داستان‌نویس) یادداشتی به یاد زنده‌یاد همایون نورعلی‌پور (داستان‌نویس و منتقد ادبی) با گریز به مجموعه داستان او با نام «خواب مقدر» نوشته است.

«خواب مقدر» مسعود یامین‌پور در حقیقت درنگی بر «خواب مقدر» همایون نورعلی‌پور (احتجاب) است. یامین‌پور در این یادداشت، که برای انتشار در اختیار ایسنا گذاشته، با تضمین از فضای داستان‌های نورعلی‌پور حال و هوای خوزستان و داستان‌نویسی امروزش را نیز وصف کرده است.

«داستان‌نویسی خوزستان همان‌مقدار غریب است، که خوزستان و داستان خوزستان. انگار همین دیروز بود: به دوستی پیام دادم از همایون نورعلی‌پور چه خبر؟ خبری شنیده‌ام که خوش‌گوار نیست. گفت درست شنیده‌ای. نشسته کنار باغچه و رگ خودش را با چاقو زده... .

خبر، به همین ساده‌گی بود: مختصر و مفید، این روزها همه‌ خبرها ساده و مختصر هستند. دیگر نه «هول‌ناک» کاربردی دارد، نه «ناگوار» و «بی‌وقت». ملال را نفس می‌کشیم و بی‌حال از کنار جهان رد می‌شویم.

دیروز دوستم پیام داد که امشب به یاد همایون دورِ هم می‌نشینیم. با تعجب پرسیدم یعنی یک‌سال گذشت!؟ گذشته بود، سالی که انگار نگذشته بود؛ از بس سنگین و غمگین گذشته و می‌گذشت.

پیش از آن‌که بنشیند کنارِ باغچه، یادداشتی می‌نویسد و در گروهی تلگرامی، با دوستانش به اشتراک می‌گذارد. دوستی که متن را خوانده، از کلماتی گفت که بوی بن‌بست داشته و تاریکی، طعم مرگی خودخواسته و خوابی ابدی.

وارد که شدم انتظار داشتم دست‌کم دوستان قدیم و ندیمش را ببینم که ندیدم. غیر از یکی‌دو نفر، همه غایب بودند! کتاب «خواب مقدر» روی میز بود، کنار بشقاب و چاقو.

ناشرِ محترم هم بود، از مقدمات چاپ گفت و گفت‌وگوهایی که با همایون داشته. از وسواسش در شکل کتاب. از تجلی تجربه‌های همایون، لابه‌لای جملات و لحن همایون.

بعد از دهه‌ ۷۰ به دلایل معلوم و نامعلوم خبری ازش نداشتم. فقط می‌دانستم که با روزگار درگیر است و همچنان می‌نویسد. مگر می‌شود هوای اقلیم بلا را نفس کشید و با روزگار درگیر نشد؟ نوشتن هم درگیریِمضاعفی است که آدم را گوشه‌ رینگ غافلگیر می‌کند و چنان به سر و صورتت می‌کوبد که کوبیدن و رمبیدن روزگار فراموشت شود. مگر این که شیر بی‌یال و دُم و اشکم بنویسی، یا طوری بنویسی که خوش‌خوان باشد و زودهضم.

با حرف‌های ناشر و یادداشت تلگرامی، یاد تعبیرِ اُنامونو (میگل د اُونامونو مقاله‌نویس، رمان‌نویس، شاعر، نمایشنامه‌نویس و فیلسوف اسپانیایی و نویسنده کتاب معروف درد جاودانگی) افتادم و دغدغه‌های آدمی‌زاد برای جاودانگی. واقعا این نوشتن‌ها و اشاره‌ها و درگیری‌ها چه نسبتی با کران‌مندی و بی‌کران دارد!؟ میل به جاودانگی چه‌طور و کدام زخم را مرهم می‌گذارد؟

وصف «خواب مقدر» ‌همایون‌ نورعلی‌پور در خاطره‌گونه مسعود یامین‌پور
مسعود یامین‌پور

ذهنم از یمین به یسار می‌رفت و به‌تاخت می‌رفت. یاد هدایت و روزگارش افتادم. تعبیری دارد با این مضمون: وقتی قرار است خودت را نفله کنی نباید به یادمان و یادگار و... فکر کنی.

ولی هم نامه نوشت، هم داستان روزگارش را قلمی کرد که تا نفس می‌کشید و بود با او بر سر مهر نبود!

دروازه‌ ادبیات هم‌چنان و کماکان بر پاشنه‌ای می‌چرخد که ندارد. مختصر نشستیم و با دریغ برخاستیم.

کتاب «خواب مقدر» را نشر اریترین با تیراژی مختصر چاپ کرده بود. از سر لطف یک نسخه هم به من داد که هم شاکرم هم اندکی گله‌مند!

شاید حقّ گله از ایشان نداشته باشم که ندارم. قطعا مقدوراتی داشته و مقدراتی. از خودم شاکی هستم که بعد از این همه سال هنوز عادت نکرده‌ام به کتاب‌هایی که با شکل و شأن کتاب فاصله دارند.

رغمارغم نوعِ محتوا و ارزشِ محتوا و سیاست‌های معمول و نامعمول کتاب باید شمایلی مقبول و موجه داشته باشد. این روزها بسیاری از کتاب‌ها نه شأن کتاب را دارند نه شمایلی مرغوب.

بحثم این‌جا ابدا ارزش‌گذاری و نقد «خواب مقدر» و... نیست. این کتاب و نویسنده‌ مرحوم این کتاب صرفا مصداقند؛ مشتی نمونه‌ خروار.

این‌که بعد از چند دهه نوشتن و دغدغه‌ نوشتن و گرفتاری‌های نوشتن میراثت چند کارتن کتاب باشد داستانی است که باید نوشته شود و نمی‌شود.

این که ماحصلِ مواجهه‌ات با جهان چند اثر باشد که بعد از حیات و ممات عرضه شود یا نشود حکایتی غریب است از روزگارِ غریب اهلِ قلم که نه علاقه‌مندان عبرت می‌گیرند، نه روزگار، نه سیاست‌های فرهنگی و... .

وقتی زنده‌یاد محمد کلباسی به سرنوشت محتوم و محزون چند گونی‌ نوشته‌جاتش اشاره کرد متاسف نشدم. وقتی از انبوه کتاب‌هایی گفت که طی سالیان جمع کرده بود و احتمال این‌که بارِ خاطر شوند و... متأثر نشدم؛ منگ شدم، منگ.

نه زورمان به سیاست می‌رسد، نه به زور روزگار می‌چربد که روزبه‌روز بی‌معنی‌ و بی‌معنی‌تر می‌شود و غیرقابل تحمل‌تر.

حیرانم چرا همین تک‌وتوک که  پی‌گیر و دردمند می‌نویسند و درد نوشتن دارند عبرت نمی‌گیرند از این حدیث مفصل و هلاهل مکرر!؟

چرا گرد هم نمی‌نشینند یا اگر می‌نشینند پریشان می‌نشینند و دست بالا برای سال این یا چهلم آن!؟

توش و توان ولایت خوزستان در هر زمینه‌ای مثال‌زدنی است. از بابت داشته‌ها و مواریث، مثل باقی اقالیم این مرز پرگهر، کم‌برخوردار نبوده و نیست.

هر گوشه ایران دست‌کم در عرصه‌ فرهنگ، نام‌های فراوانی برای عرضه و کنش دارد. بحث وزن‌کشی و قیاس هم نیست. اصلاً بحثی نیست. بگومگویی است که هدایت‌وار با سایه‌های خود داریم. ندارید؟

مگر نه این‌که می‌نویسید تا خوانده شوید؟ مگر نه این که عرضه می‌کنید تا دیده شوید و اثر بگذارید؟ مگر نه این‌که هنر را برای اعتلای جامعه و هنر می‌خواهید!؟

چرا تن نمی‌دهیم به شنیدن مشفقانه‌ هم؟ چرا مخاطب هم نیستیم؟ چرا غافلیم از حال و احوال هم؟

وصف «خواب مقدر» ‌همایون‌ نورعلی‌پور در خاطره‌گونه مسعود یامین‌پور
همایون نورعلی‌پور (احتجاب)

همه از نبود مخاطب و ابتذال کتاب و مافیای عرضه شاکی هستند. با همین روال و به همین مقدار راضی هستید؟ غرولند نمی‌کنیم؟

عموما می‌نالیم از ابتذال و شاخه‌های درهم جوش انجیر معابد و بنگاه و بنک‌های آفتابه‌لگن هفت‌دست و شام و ناهار هیچ‌چی! نمی‌نالیم!؟

معمولا نک‌ونال پشت و پسله است، نه خودمان تکان می‌خوریم، نه آب از آب تکان می‌خورد. آسمان هم که همیشه و هر جا همین رنگ آبیِ مایل به ملال بوده و هست.

همه شازده‌ احتجاب‌هایی هستیم که بی‌خبریم از مسلول بودن و زوال. فقط منتظریم که مراد مرگ بیاید و بگوید: شازده‌ جون! شازده‌ احتجاب هم مُرد.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha