شهید امیرهوشنگ عزبدفتران، بیستوچهارم اردیبهشتماه ۱۳۴۶ در اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش اسدالله و مادرش صدیقه نام داشت. این بسیجی شهید، دانشآموز بود که در جبهه حضور یافت و شانزدهم اردیبهشتماه ۱۳۶۱ با سِمت بیسیمچی در خرمشهر و بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. او اولین نفری است که در گلزار شهدای شاهینشهر بهخاک سپرده شد و بهاینترتیب قبرستان این شهر ابتدا با گلزار شهدا و دفن شهید عزبدفتران در آن ایجاد شد.
شکلگیری قبرستان شاهینشهر و شهادت امیرهوشنگ عزبدفتران، دو حکایت بههم گره خوردهاند که از سال ۱۳۶۱ و از منزل پدری شهید عزبدفتران شروع میشود.
مصیب نجیمی، رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی شاهینشهر و میمه که آن روز در منزل شهید عزبدفتران حضور داشت در گفتوگو با ایسنا ماجرا چنین روایت میکند:
«با آغاز جنگ، حسن مولایی به جبهه رفت و سال ۶۰ در عملیات دارخوین شهید شد و جنازۀ او در شاهینشهر تشییع شد، ولی نمیدانستند که او را در کجا به خاک بسپارند، چون این شهر قبرستان نداشت و بههمین دلیل در قطعۀ شهدای اصفهان بهخاک سپرده شد. بعد از او رزمندهای از خانوادههای مهاجرین جنگی ساکن در اردوگاه هسا، شهید و در شاهینشهر تشییع شد و بازهم به دلیل نداشتن قبرستان در شهر، او را در امامزاده سیدمحمد خمینیشهر بهخاک سپردند. سپس رزمندۀ دیگری از خانوادههای ساکن در اردوگاه بُرم نیز شهید و در شاهینشهر تشییع شد، اما در آبادان بهخاک سپرده شد؛ لذا معضل و چالش مهمی که مردم و مسئولان شاهینشهر با آن مواجه بودند نداشتنِ قبرستان و گلزار شهدا بود.
یک روز شهید عزبدفتران که ۱۴ سال داشت و منزلشان در شاهینشهر و انتهای فرعی ۲ غربی خیابان فردوسی بود به ما گفت که «پنجشنبه بعدازظهر مادرم آش نذری پخته» و همه دانشآموزان فعال شهر که با سپاه همکاری داشتند را دعوت کرد. بهاینترتیب حدود ۱۸ نفر از دانشآموزان ۱۴ تا ۱۶ سال همراه با شهید رضا مجیدی فرمانده سپاه شاهینشهر، در خانۀ شهید عزبدفتران حاضر شدند. از جمله افراد دیگری که در آن روز در منزل شهید عزبدفتران حضور داشتند، محمد ذکاوتمند، شهید جمال گنجعلی، شهید حسن نظری، شهید ابوذر دهقان، شهید فصیحی، شهیدان علی و محمد روشن چراغ، امیریان، اسیون، منصوری و مولایی بودند.
در آن جلسه یکی از موضوعاتی که مطرح شد این بود که چرا شهید حسن مولایی باید در اصفهان دفن شود. در همان جلسه شهید عزب دفتران پیشنهاد کرد که «بچهها یک راهحل بیشتر نداریم؛ از فکر مسئولین شهر بیرون بیایید چون اگر میتوانستند کاری کنند تا حالا انجام داده بودند. تنها راه این است که ما همه باهم به جبهه برویم و همه در وصیتنامۀ خود بنویسیم که وقتی شهید شدیم جنازۀ ما را در شاهینشهر دفن کنند.» به این ترتیب همه در آن جلسه بر این عهد و پیمان شدند و وصیتنامۀ خود را نوشته و ذکر کردند که درصورت شهادت در شاهینشهری که گلزار شهدا نداشت به خاک سپرده شوند تا مسئولان به فکر گلزار شهدا باشند. شهید مجیدی هم گفت که «یک مینی بوس فراهم میکنم تا ۱۸ نفر همه به جبهه برویم.» و چنین هم شد.
رضا مبینی چون قاری بود به لشکر امام حسین(ع) منتقل شد، من چون پاسدار رسمی بود به تیپ کربلا رفتم، شهید مجیدی فرمانده سپاه شاهینشهر بود و قائم مقام تیپ ۳۰ زرهی شد و بقیه بچهها هم به لشکر ۳۰ زرهی رفتند. همۀ افرادی که در آن جلسه بودند در مراحل اول و دوم و سوم عملیات بیتالمقدس شهید شدند به جز ۵ نفر از جمله من، آقای ذکاوتمند، سردار اصغر نوروزی، علی رحیمی که جانباز شد و رضا مبینی که مجروح شد.
شهید عزب دفتران در مرحله اول شهید شد و جنازهاش را به شاهینشهر آوردند. او در وصیتنامهاش نوشته بود که «پدر بزرگوار من را در گلزار شهدای شاهینشهر به خاک بسپارید.» البته در ابتدا با مخالفت پدرش برای خاکسپاری او در شاهینشهر مواجه شدیم چون شاهینشهر گلزار شهدا نداشت، اما مسئولین با فوریت جانمایی کردند و شهید عزب دفتران یکه و تنها وسط یک زمین کشاورزی به خاک سپرده شد.
بچهها نمیگذاشتند شهید عزبدفتران تنها باشد و بهصورت شبانهروز کنار مزار او میرفتند تا تنها نباشد و پدر و مادرش ناراحت نشوند. در مرحلۀ دوم عملیات بیتالمقدس نیز چهار شهید دیگر آوردند و برادران شهید روشن چراغ، شهید فصیحی، شهید دهقان، شهید خیرعسگر و شهید قربانی هم به گلزار شهدای شاهینشهر اضافه شدند. بهاینترتیب قبرستان شاهینشهر که بهشت معصومه نام دارد با گلزار شهدا و با یک شهید (شهید عزبدفتران) ایجاد شد.
انتهای پیام
نظرات