به گزارش ایسنا، «آوی شلون» روزنامهنگار روزنامه صهیونیستی «یدیعوت آحارونوت» با اشاره به آزادی پیکر اعضای خانواده بیباس که روز پنجشنبه توسط حماس آزاد شدند، در یادداشتی نوشت: «اگرچه از هفتم اکتبر به این سو، داستانهای وحشتناکی را شاهد بودهایم، اما این گزارش که شری بیباس و فرزندانش هرگز به همراه گروگانها آزاد نخواهند شد، قلب آدمی را به درد میآورد. در داستان تکان دهنده بیباس، همه عناصر تراژدی وجود دارد: از این واقعیت که یک خانواده جوان بیگناه ربوده شدهاند (به اسارت درآمدند)، تا تصویری از مادری که در هنگام اسارت از فرزندانش محافظت میکند و تا شایعاتی در مورد آنچه برای آنها اتفاق افتاده است. در طول مدتی که از هفتم اکتبر گذشته است، ما توانستهایم به مناقشهای در مورد کمیته تحقیق، موضعگیری در قبال قطر و مسئولیت جنگ بازگردیم. اما داستان خانوادهی بیباس به ما یادآوری میکند که در نهایت، ما در یک کابوس دائمی زندگی میکنیم که هنوز اثرات آن را درک نکردهایم».
وی در این یادداشت نوشت: «کاری که میتوان انجام داد، این است که بر اجرای مرحله دوم توافق آتشبس و آزادی هر کسی که میتوان آزاد کرد، اصرار داشته باشیم. کسانی که مانند اسموتریچ ادعا میکنند که اطمینان از تکرار نشدن هفتم اکتبر مهمتر از اسرا است، منطق نادرستی ارائه میدهند مبنی بر اینکه ما میخواهیم از وقوع هفتم اکتبر دیگری جلوگیری کنیم تا ربوده شدن و قتلهای دیگری رخ ندهد، پس چرا گروگانهایی را که قبلاً ربوده شدهاند، نجات نمیدهیم؟»
شلون در ادامه به موضع رژیم صهیونیستی در قبال قطر و حضور مشاوران این رژیم در این کشور برای مذاکرات پیرامون آتشبس پرداخت و گفت داستان ارتباط مشاوران نتانیاهو با قطر ابعاد مختلفی دارد. در سطح افراطی، میتوان به روابط ممنوعه با یک کشور اشاره کرد. اگرچه قانون آن را دشمن نمینامد، اما از آنجایی که از حماس میزبانی و حمایت کرده، دشمن به حساب میآید. در این باره، در سطح معتدلتر، سؤالاتی در مورد امنیت میدانی در دفتر نتانیاهو مطرح میشود. اما در سطح بالاتر، رئیس شاباک و رئیس موساد که در یکی از سفرهای خود به قطر، یک مسابقه فوتبال در جام جهانی را تماشا کردند، متهم به ارتباط با یک کشور دشمن هستند. در هر صورت، این ادعایی مسخره است، زیرا این دقیقاً وظیفه شاباک و موساد است که با کشورها و سازمانهایی که رسماً با اسرائیل مخالف هستند، ارتباط داشته باشند و بر آنها نظارت کنند.
وی با طرح اتهاماتی در همکاری قطر و رژیم صهیونیستی افزود اما سطح دیگری از داستان با قطر وجود دارد که به تحولاتی مربوط میشود که در چند دهه اخیر در جامعه اسرائیل رخ داده است و به طمع به دست آوردن یک تریبون منجر شده است. این فرض وجود دارد که مشاوران نتانیاهو که به خاطر قطر کار میکردهاند، دشمن را مقابل خود نمیدیدند، بلکه گوساله طلایی میدیدند. اسرائیل که بر پایه ارزشهای سوسیالیستی بنا شده است، در دهههای اخیر منطق لیبرالی جدیدی را پذیرفته است که در آن همه چیز را «کالا» میبیند و میتوان آن را با مفاهیم سود و زیان تعریف کرد و حتی شامل ارزشها و نهادها نیز میشود. واضحترین مثال برای این منطق، در اوج اعتراضات علیه اصلاحات قضایی رخ داد، جایی که نتانیاهو از سیاست ارتش در قبال موضوع توقف داوطلبی برای بخشی از نیروهای ذخیره خشمگین شد. او ضمن این خشم خود در مورد ارتش گفت: «ارتشی که سالانه ۷۰ میلیارد شِکِل برای دولت هزینه دارد، قابل شکست نیست». به این ترتیب، او ارتش را که یک نهاد مقدس به حساب میآید نیز به طور کلی به یک سازمان اقتصادی تبدیل کرد.
شلی نوشت: عشق به پول و رویای ثروت، بخشی از توضیح این واقعیت است که نتانیاهو هم از یک طرف تحسین میشود و هم از طرف دیگر نفرت. نمیتوان بین عشق نخستوزیر و خانواده او به هتلهای لوکس و زندگی خوب و بین عبارات عامیانه در خطاب به مردم اسرائیل مانند «ارتقای سطح»، «ملاحظه»، «ترفندها» و موارد مشابه تفکیک قائل شد و از آنجایی که رهبر دولت رئیس «ترفندبازان» است، این امر باعث ایجاد شکاف بین دوستداران و دشمنان او میشود. آیا همه ما دوست داریم به آینه نگاه کنیم و از آنچه در آن منعکس میشود، همزمان عصبانی شویم؟
وی ادامه داد: درست است که از حماس بخواهیم بر غزه حکومت نکند، و این موضوع باید از ابتدای جنگ مطرح میشد تا بتوانیم جهان را برای این هدف مشروع بسیج کنیم، اما کسی که بر جلوگیری از مشارکت تشکیلات خودگردان فلسطین در دولت جدید اصرار میورزد، راه حلی ارائه نمیدهد، بلکه شعارهای خیالی ارائه میدهد، مانند تهدید ترامپ به «باز کردن دروازههای جهنم» و انتقال دو میلیون غزهای به مکان دیگری. واقعیت تلخ این است که هیچ راهحل پایدار برای غزه نمیتواند از مردمی که با آن درگیر هستیم، جدا باشد. نتانیاهو سعی کرد مسئله فلسطین را به حاشیه براند تا این که در چهرههای ما منفجر شد. منطق حکم میکند که میانهروها را نزدیک کنیم و رادیکالها را تحت تاثیر قرار دهیم. نادیده گرفتن واقعیت، نسخهای برای یک فاجعه آینده است.
انتهای پیام
نظرات