محمدرضا تابش طی یادداشتی ابراز میکند: «نوروز ۱۴۰۴، در سفر به زادگاهم اردکان، از جاذبههای تاریخی و میراث معنوی محلات این شهر نیز بازدید کردم و کوشیدم تا با مرور خاطرات گذشته، جریان زندگی در بافت سنتی اردکان را نیز از نزدیک بررسی کنم.
یکی از این محلات تاریخی و زیبا، محله شریفآباد است که اگر چه در سالیان گذشته، روستایی در کنار شهر اردکان بوده اما اکنون به محلهای از محلات این شهر بدل شده است. در حین گشت و گذار در شریفآباد زیبا که هر گوشه آن نشان از تاریخ کهن ایران و فرهنگ روادارانه این مرز و بوم دارد، گذرم به جوی آیینی مِهر، جایی که ۷۵۰ سال است، قنات قطب آباد در آن جاریست، افتاد.
واقعیت این است که قناتها و بادگیرها در اردکان، در کنار این که نمادهایی از هوشمندی و دانش بومی مردمان آیندهنگر این سرزمین هستند، به گونهای یکدیگر را تکمیل کردهاند.
قناتها در اردکان، آب را از بالادست به بخشهای شمالی اردکان رساندهاند و در آنجا کشاورزان سختکوش این دیار، از چند صد سال پیش تاکنون، کشتخوانهای پسته و گندم و جو و روناس را ایجاد کردهاند و انگار که بر سر این شهر تاج سبزی از درختان نهادهاند.
ماجرا آن وقت جالب میشود که بدانیم، باد غالب تابستانه، از سمت شمال به اردکان میوزد؛ یعنی از کویر سیاه کوه و نیاکان هوشمند ما در صدها سال پیش با پی بردن به این نکته، کوشیدهاند تا باد گرم و پرخاک برخواسته از کویر را به گونهای خنک و پاک کنند و چه چیز بهتر از درختان تو در توی پسته که مابین این کویر پهناور و شهر اردکان قرار گرفته است.
باد تابستانه از کویر سیاه کوه به پسته زارها و کشتخوانهای شمال اردکان می رسد، خنک می شود و گرد و غبارش در میان درختان به جای میماند و آنگاه به سوی شهر روانه می شود و حالا نیاز به سازهای بومی هست تا این باد خنک و تمیز را در میانه گرمای تابستان به دام بیاندازد و وارد خانهها کند و این چنین است که بادگیرهای یک طرفه اردکانی ساخته شد. پرچمهایی بر فراز خانههای کویری و این، داستان زیبای هماهنگی قناتها با بادگیرها در اردکان است.
همینطور که از پلههای جوی مهر پایین میروم تا خود را به کنار آب روان قنات قطبآباد برسانم، چشمم به دو بانوی زرتشتی میافتد که به همراه دختر کوچولویی، کنار این آب نشستهاند و پای در آب دارند.
شریف آباد از دیرباز مهد ایرانیان زرتشتیست و این جامعه شریف و فرهیخته، همواره در نهایت همدلی و مهربانی در کنار مسلمین زیستهاند و منشاء بسیاری از خیرات و خوبیها برای اردکان و شریف آباد بودهاند.
تا چشمشان به من می افتد، به نشانه احترام از جای بلند میشوند و با مهربانی خاصی به استقبالم میآیند. با آنها خوش و بشی میکنم و در کنار آب قنات تاریخی قطب آباد، عکسی به یادگار میگیرم و آنها را به خدا میسپارم.
همینطور که از پلههای جوی مهر بالا میآیم، با خود میاندیشم که فرهنگ، در کوچه پس کوچههای شریف آباد و اردکان، مانند آب همین قنات جاریست و درست به مانند همین قنات که مایه سبزی و خرّمی و زندگیست، فرهنگ نیز در این دیار، بنمایه همه زیباییها و شگفتیها و مهربانیهاست و اصلا مردمان این دیار را همگان به تولید فرهنگ و اخلاق میشناسند.
حالا توی ماشین نشستهام و کوچههای تاریخی شریف آباد را یکی یکی پشت سر میگذارم و همینطور که از برابر دیوار جهانی صلح شریفآباد رد میشوم، با خود فکر میکنم که آنچه به این کوچهها جان داده و آنها را زیبا کرده، فرهنگ رواداری، مهرورزی، آشتیجویی و احترام به یکدیگر است؛ فرهنگی که طی هزاران سال در ایران عزیز ریشه دوانده و ثمر داده است».
نظرات