از درِ ورودی که میگذری، گویی وارد دنیایی دیگر شدهای؛ دنیایی که زمان در آن متوقف شده و عقربههای ساعت با ریتمی کُند و دلگیر حرکت میکنند.
نور مهتابی بیرمق روی دیوارهای رنگپریده میلغزد
وارد یکی از قدیمیترین بخش های این بیمارستان میشوم ، بوی تند دارو اولین چیزی است که به استقبالم میآید؛ بویی که در تمام فضا پیچیده و یادآور دردهایی است که در این چهاردیواری پنهان شدهاند، راهروها طولانی و ساکتند. نور مهتابی بیرمق روی دیوارهای رنگپریده میلغزد و سایههایی میسازد که انگار قصد دارند قصههای ناگفته را برملا کنند. قدمهایم آهسته میشوند؛ گویی میترسم سکوت را بشکنم، سکوتی که سنگینتر از هر فریادی است.
دیوارهای ترکخورده با زخمهای عمیق، رنگهای ریخته که یادآور خاطرات کمرنگ گذشتهاند و نمزدگیهایی که همچون شبح، گوشه به گوشه رخنه کردهاند، همگی نشان از فرسودگی و گذر عمر این بیمارستان دارد، تأسیسات بیمارستان نیز با ظاهری کهنه و فرسوده گویا رمقی برای ادامه ندارند.
در راهروها بیمارانی با لباسهای آبی رنگ قدم میزنند. برخی با خود زمزمه میکنند، گویی در دنیای دیگری سیر میکنند، برخی دیگر زیر پتوهای رنگ و رو رفته در تختهایشان فرو رفته و به نقطهای نامعلوم خیره شدهاند، نگاههایشان، گاه کنجکاوانه و گاه بیتفاوت، به تو خیره میشود و در سکوت میپرسد: اینها اینجا چه میکنند؟
نگاههایشان، گهگاه به من گره میخورد؛ نگاههایی که در عمقشان هزاران حرفِ ناگفته نهفته است. یکی زیر لب زمزمه میکند؛ کلماتی نامفهوم و بیربط که گویی از اعماقِ ناخودآگاهش سرچشمه میگیرند. دیگری با چشمانی خیره به نقطهای نامعلوم در افکار خود غرق شده است و آن یکی با دستان لرزان، سیگاری آتش میزند و دودش را با حسرت به آسمان میفرستد.
چشمانی که انگار سالهاست بارانی از اشک را در خود حبس کردهاند
اتاقها کوچک و دلگیرند و تختها، با ملحفههای چروک و رنگورورفته در کنار هم چیده شدهاند. در هر اتاق دنیایی متفاوت میبینم، یکی خیره به سقف، با چشمانی که انگار سالهاست بارانی از اشک را در خود حبس کردهاند. دیگری، آرام و بیحرکت مانند مجسمهای که روح از آن پر کشیده و آن یکی با لبخندی بیمعنا با خود حرف میزند؛ از چیزهایی که شاید هیچوقت اتفاق نیفتادهاند.
مرد میانسالی را داخل حیاط آن بخش میبینم، با موهای پریشان و چشمانی گودافتاده برروی زمین نشسته و زانوهایش را بغل کرده است، نگاهش خیره به نقطهای نامعلوم در فضا، گویی در حال تماشای فیلمی است که فقط خود میتواند ببیند، وقتی نگاهم با نگاهش تلاقی میکند برق عجیبی در چشمانش میدود؛ انگار میخواهد با نگاهش چیزی بگوید، اما کلمات در گلویش گیر کرده است.
نگاهم به اتاقی کشیده میشود که پیرمردی با صورتی چروکیده و چشمانی کمسو برروی تخت دراز کشیده و به سقف خیره شده است، نگاهش خالی و بیروح است، گویا سالهاست که زندگی را از یاد برده است. وقتی متوجه حضور من میشود پلکهایش به آرامی تکان میخورند و نگاهش به سوی من میچرخد.
در اتاق بعدی، مرد جوانی با چشمانی وحشتزده و دستانی لرزان در گوشهای از اتاق ایستاده است، نگاهش پر از ترس و اضطراب است، ظاهرا از چیزی فرار میکند که فقط خودش میتواند ببیند، اما حس میکنم هنوز امیدی در دلش زنده است.
هر نگاه قصهای ناگفته دارد؛ قصههایی که در پشت دیوارهای این اتاقها پنهان شدهاند و منتظرند تا کسی پیدا شود که به آنها گوش دهد، این نگاهها آینهای هستند که درونم را منعکس میکنند.
این نگاهها من را به یاد آسیبپذیری، شکنندگی و انسانیت میاندازند. من را به یاد میآورند که همه ما به نوعی در جستجوی عشق و پذیرش هستیم. از اتاقها بیرون میآیم، اما نگاهها همچنان در ذهنم، قلبم و روحم هستند. این نگاهها هرگز من را ترک نخواهند کرد.
اتاق کوچکی در انتهای راهرو به «اتاق دود» معروف است. در این اتاق سه در چهار، بیماران دور هم جمع میشوند و سیگار دود میکنند. دود غلیظ سیگار فضا را پر کرده و بوی تند آن مشامم را آزار میدهد. اینجا بیماران در تلاشند تا با دود سیگار، دردها و رنجهای خود را به فراموشی بسپارند.
در راهروهای بیمارستان که قدم که میزنم، بوی دارو و مواد ضدعفونیکننده مشامم را پُر میکند. غذاخوری بیمارستان با میز و صندلیهای فلزی فرسوده و چراغهای مهتابی کمنور فضایی سردو بیروح دارد. انگاری در اینجا بیماران در کنار هم غذا میخورند، اما گویی هر کدام در جزیرهای دورافتاده تنها و بیکس هستند. تصور میکنم صدای برخورد قاشقها به بشقابها تنها صدایی است که سکوتِ سنگینِ آن فضا را میشکند.
درست روبروی ایستگاه پرستاری بیماری دیده میشود که به گفته پرستاران به دلیل سابقه خودکشی باید تحت مراقبت دائمی باشد. نگاههای مضطرب و پریشان دیگر افراد به آن مرد، گویای درونی آشفته و پر از درد او را نمایان میکند.
در ایستگاه پرستاری، پرستاران و پزشکان با چهرههایی خسته و چشمانی مهربان مشغول رسیدگی به بیماران هستند. آنها فرشتههایی هستند که سعی دارند نور امید را در دل بیماران زنده نگه میدارند.
با وجود تمام این مشکلات و کمبودهای موجود، پرستاران و کارکنان بیمارستان با تمام توان خود در تلاشند تا به بیماران کمک کنند. آنها با صبر و حوصله به حرفهای بیماران گوش میدهند، به آنها دارو میدهند و سعی میکنند تا فضایی امن و آرام برایشان فراهم کنند.
اما واقعیت این است که این مکان با شرایط نامناسب و کمبود امکانات شاید نتواند به بیماران کمک کند تا بهبودی کامل پیدا کنند. بیماران به فضایی آرام، زیبا و دلنشین نیاز دارند تا بتوانند با آرامش خاطر به درمان خود بپردازند. بیمارستان روانپزشکی باید مکانی باشد که در آن بیماران احساس امنیت، آرامش و امید کنند. مکانی که در آن به جای رنج و درد، التیام و بهبودی جریان داشته باشد.
پوشش ۱۴ میلیون نفری با چالشهای متعدد
علی اکبری، رئیس بیمارستان روانپزشکی ابنسینا ۲۵ بهمنماه، در حاشیه بازدید میدانی حجتالاسلام نصرالله پژمان فر نماینده مردم مشهد و کلات در مجلس شورای اسلامی از بیمارستان ابن سینا و در نشستی که با حضور خبرنگاران بود، اظهار کرد: بیمارستان ابنسینا، تنها مرکز تخصصی و فوق تخصصی روانپزشکی در شرق کشور، با کمبود اعتبار و مشکلات زیرساختی دستوپنجه نرم میکند. این بیمارستان با ۶۰۰ تخت، با ضریب اشغال تخت بالای ۹۰ درصد به جمعیتی بالغ بر ۱۴ میلیون نفر خدمات ارائه میدهد.
رئیس بیمارستان روانپزشکی ابنسینا و دکتر حجازی، خاطرنشان کرده است : بخشی از ساختمانها در طرح تحول سلامت سال ۱۳۹۵ بهسازی شدهاند، اما بخشهای دیگری به دلیل کمبود اعتبار بازسازی نشده و کیفیت مناسبی برای ارائه خدمات ندارند، همچنین، در بخشهای قدیمی بیمارستان با قدمت بالای ۵۰ سال رایزرهای انرژی نیز مشکلات متعددی را ایجاد کرده و نیازمند بازسازی اساسی است.
وی همچنین گفته است: با توجه به اینکه بیمارستان ابنسینا مرکز آموزشی برای دستیاران روانپزشکی، روانشناسی، پرستاری، پزشکی عمومی، مددکاری، گفتار درمانی و کاردرمانی است، نیاز به توجه ویژهای در سطح ملی دارد؛ ساختمان نیمهکارهای با ظرفیت ۱۶۰ تخت که در سال ۱۳۹۵ به دلیل کمبود اعتبار رها شده، میتواند با تکمیل و بازسازی، تراکم بیماران در سایر بخشها را کاهش دهد.
وی با اشاره به چالشهای اصلی این بیمارستان، گفته است: یکی از مهمترین مشکلات ما کمبود تخت بیمارستانی است، همچنین مشکلات مربوط به سوله چهاربخشی بیمارستان که بازسازی آن از سال ۱۳۹۵ آغاز شده و نیاز به اعتبار جهت تکمیل بخشها دارد، برآورد شده است که بازسازی سوله با ظرفیت 160 تخت، به حدود 40 میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد.
بیمارستانهای باید به محیطی امن، آرام و محترمانه برای بیماران تبدیل شوند
در ادامه امیررضا خرمروز در گفتوگو با ایسنا با اشاره به تاثیر فضا بر بیماران اعصاب و روان، اظهار کرد: اصولا بیمارستانهای روانپزشکی باید دارای محیطی امن، آرام و اطمینان بخشی باشد. زیرا زمانی اختلال روانی یک فرد تشدید میشود که از محیطی حس امنیت و آرامش نگیرد.
این مشاور خانواده و روان درمانگر، خاطرنشان کرد: برخی مواقع مراجعانی داشتهام که به بیمارستانهای روانپزشکی فرستاده شدهاند، اما پس از مدتها از آنها شنیدهام که بازخورد خوبی از این بیمارستانها دریافت نکردهاند و از شرایط نامناسب محیطی انتقاد نیز داشتهاند.
وی ادامه داد: بستری شدن در بیمارستان روانپزشکی باید به عنوان آخرین راه حل و تنها برای افرادی که خطر جدی برای خود یا دیگران دارند، در نظر گرفته شود. استفاده از روشهای درمانی جایگزین مانند نوروتراپی، TDCS ، نوروفیدبک و تحریک فرا جمجمهای میتواند گزینه مناسبی باشد، به ویژه اگر بیمارستانها قادر به ایجاد محیطی امن و حمایتکننده نباشند.
خرمروز تصریح کرد: متأسفانه در برخی موارد، خانوادهها به جای مراقبت از بیمار او را به بیمارستان روانپزشکی منتقل میکنند تا از مسئولیت مراقبت از وی شانه خالی کنند، حتی اگر بیماران نیاز به بستری شدن نداشته باشند.
این مشاور و روان درمانگر افزود: امیدوارم روزی فرا برسد که تمامی بیمارستانهای روانپزشکی در ایران و سراسر جهان به محیطی امن، آرام و محترمانه برای بیماران تبدیل شوند.
با وجود تمام مشکلات و کمبودهای بیمارستان روانپزشکی ابنسینا که به آن اشاره شد، این بیمارستان مکانی برای امید است. اینجا انسانهایی با روانهایی خسته در تلاشند تا دوباره برخیزند، دوباره لبخند بزنند و دوباره زندگی کنند.
بنابراین، با توجه به اهمیت بیمارستان ابنسینا در ارائه خدمات درمانی به شهروندان، ضروری است که مسئولان توجه ویژهای به وضعیت این مرکز درمانی داشته باشند. تخصیص بودجه کافی برای بازسازی و نوسازی بخشهای مختلف این بیمارستان میتواند به بهبود کیفیت خدمات درمانی و افزایش ایمنی بیماران و کارکنان کمک کند.
انتهای پیام
نظرات