صدرالدین محمد شیرازی، یکی از برجستهترین فیلسوفان جهان اسلام در سده یازدهم هجری بود که با تکیه بر اندیشههای فلسفی، عرفانی و دینی، مکتب فلسفی خاصی به نام «حکمت متعالیه» را بنیان نهاد. نظریه «اصالت وجود» او نقطهعطفی در تاریخ فلسفه اسلامی است و تأثیر ژرفی بر اندیشههای پس از خود گذاشته است. آثار مهم ملاصدرا همچون الأسفار الأربعة، الشواهد الربوبیه و الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة نشانگر عمق و گستره نگاه او به هستی، انسان و خداوند است. میراث فکری او نه تنها در حوزه جهان اسلام، بلکه در محافل فلسفی جهان مورد توجه و بررسی قرار گرفته و همچنان الهامبخش پژوهشگران معاصر است. از این رو با هدف آشنایی با عمق فلسفه ملاصدرا و استفاده از آن برای پاسخگویی به بحرانهای معرفتی و هویتی امروز با محسن ایزدی عضو هیئت علمی دانشگاه قم و استاد فلسفه و کلام به گفتوگو پرداختیم.
ایسنا: با توجه به تحولات فکری و فلسفی در دنیای معاصر، حکمت متعالیه چه ظرفیتهایی برای پاسخگویی به بحرانهای معرفتی و هویتی امروز دارد؟
یکی از بحرانهای فلسفی و معرفتی مهمی که هم اکنون در غرب وجود دارد عبارت است از اینکه انسان را منحصر در بدن مادی میدانند، یعنی فیزیکالیسم. متاسفانه بسیاری از فلاسفه غرب معاصر اعتقادی به روح مجرد ندارند. از طرفی بحران فرهنگی هم وجود دارد که هیچ تناسبی با اعتقاد فیزیکالیسم ندارد به این معنا که فمینیسم یعنی زن و مرد از هر جهت کاملا مشابه هستند. فلسفهای که انسان را منحصر میداند در بدن مادی و اعتقادی به روح ندارد چگونه میتواند هیچ تفاوتی بین زن و مرد قائل نباشد، فلسفهای میتواند بین زن و مرد تشابه قائل شود آن هم نه افراطی، بلکه تشابه متعادل که اعتقاد به روح مجرد داشته باشد که بگوید روح منشأ الهی دارد ولی فلسفهای که انسان را منحصر به بدن مادی میداند نمیتواند ادعا کند که هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست.
پس مشخص میشود منشأ بحران فرهنگی فمینیسم یک بنیان محکم فلسفی هم نیست تشابهی بین این فلسفه و فرهنگ وجود ندارد. معمولا گفته میشود فرهنگ استخراج شده از فلسفه است ولی اینجا این اتفاق نیفتاده یعنی اگر قرار بود چنین موازنهای بین فلسفه و فرهنگ غرب در مورد زن به وجود بیاید باید میگفتند کاملاً متفاوتاند و هیچ تشابهی ندارند؛ بنابراین مشخص میشود منشأ فمنیسم در جهان غرب اموری منفعت طلبانه نظیر سکولاریسم، کاپیتالیسم، لیبرالیسم افراط گرایی بوده در واقع حتی مبنای فلسفی دقیقی هم ندارد اما در فلسفه ملاصدرا به خوبی این مسأله پیش رفته و اصل وجود انسان عبارت است از روح انسان اما بدن هم در وجود انسان تأثیر گذار بوده روح انسان منشأ تشابه زن و مرد است اما بدن انسان منشأ تفاوت است در عین حال آیاتی از قرآن وجود دارد که ملاصدرا هم از آنها استفاده کرده نشان میدهد که بین زن و مرد، هم تشابه و هم تفاوت وجود دارد.
ایسنا: حرکت جوهری بهعنوان یکی از ارکان اندیشه ملاصدرا، چه خوانشی از پویایی انسان و جهان ارائه میدهد و این نگاه چه کاربردی در مواجهه با زندگی مدرن دارد؟
بنابر اصل مهم حرکت جوهری در فلسفه ملاصدرا هم انسان و هم جهان رو به سوی تکامل و پویایی دارد در مورد انسان که از مرتبه جمادی شروع به حرکت میکند تا مراحل مختلف تکامل را طی میکند و در این مسیر میتواند از فرشتگان هم بالاتر برود. ولی مبدأ شروع حرکت انسان از ماده است اما همه تواناییهایی که انسان میتواند در آینده به آنها برسد به صورت بالقوه در انسان وجود دارد. این تواناییها هم در بُعد فطری و هم در بُعد غریزی انسان نهفته است. در مسیر حرکت جوهری، حرکت متعادل و درست که منجر به سعادت انسان میشود این است که انسان با عقل خدادادی و دین الهی این حرکت تکاملی خود را مدیریت کند. یعنی در جای خود باید فطریات و در جای خود هم غرایز به شکوفایی برسد، اما اگر انسان در غرایز افراط کند به حیوان تبدیل میشود و اگر در شکوفایی استعدادهای خود علاوه بر به فعلیت رساندن امور غریزی در حد متعادل بیشترین تلاش خود را به سمت به فعلیت رسیدن امور فطری ببرد نتیجه چنین حرکتی رسیدن به سعادت است.
طبق نظریه حرکت جوهری انسان لحظه به لحظه رو به حرکت است به همین موازات کل جهان هم همین است در حال حرکت و تکامل است. مقصد حرکت جوهری این است که انسان به قرب الهی میرسد اگر در مسیر حرکت جوهری با عقل و دین الهی این حرکت را به درستی مدیریت کند. اگر انسان با چنین نگاهی به جهان بنگرد که انسان و جهان رو به تکامل هستند و آینده درخشانی در مسیر حرکت جوهری انسان قرار دارد، یک زندگی امید بخش خواهد داشت و معنای زندگی به خوبی تفسیر میشود برخلاف آن چیزی که در غرب وجود دارد و معنای زندگی برای مردم غربی آن چنان که باید امید آفرین نیست.
ایسنا: چرا با وجود عمق فلسفه ملاصدرا، اندیشههای او هنوز در فضای عمومی جامعه و حتی در نظام آموزشی ما حضوری پررنگ ندارد؟
اینگونه نیست که فرهنگ ملاصدرا بر جامعه تأثیر گذار نباشد. بزرگانی که در معاصر تاثیر گذار بودند در فرهنگ دینی ما همچون علامه طباطبایی، شهید مطهری، مرحوم مصباح، علامه حسن زاده آملی متاثر از نوشته این بزرگان است. علامه طباطبایی با نوشتن کتاب المیزان و کتابهای متعدد دیگر البته این در لایههای عمیق تری از فرهنگ و دین ما تاثیر گذار بوده نه لایههای سطحی و ظاهری که عرفی و عوامانه است. کسانی که بعد از انقلاب در مسیر دینی و مذهبی شدن قرار گرفتن همه از این بزرگان متأثر هستند. تمام این علما و بزرگان شاگردان با واسطه ملاصدرا هستند.
ایسنا: در مواجهه با تفکر سکولار یا نگاه صرفاً تجربی به عالم، آیا حکمت متعالیه میتواند پایهای برای گفتوگو و تعامل فلسفی باشد یا تنها در فضای دروندینی معنا دارد؟
صرفاً نگاه تجربی و سکولار به غرب نادرست است اما اگر بخواهیم در فلسفه ملاصدرا بابی باز کنیم برای تعامل بین نگاه تجربی و سکولار، نگاه الهیاتی و معنوی چنین دیدگاهی وجود دارد. ملاصدرا جهان را مرتبهایی میداند از وجود خدا که مبدأ کل وجود است تا پایین ترین مراتب به صورت پلکانی قرار گرفته است و همه تجلی اسماء و صفات خداوند است. یعنی در فلسفه ملاصدرا نمیتوان به بُعد مادی عالم بی توجه بود زیرا عالم مادی هم تجلی خداوند است و جزئی از جهان است.
ملاصدرا اگرچه اصل وجود انسان را روح مجرد او میداند اما بدن مادی را نیز پایین ترین مرتبه وجود انسان میداند؛ بنابراین به بدن هم نمیتوان بی توجه بود یعنی نه به شکلی که نظریه سکولاریسم در فلسفه ملاصدرا تایید شود، اما میتوان باب گفتوگو را باز کرد که بعد مادی انسان از جمله ابعاد جهان است و باید مورد توجه قرار بگیرد. یعنی بر خلاف تمام فلسفههایی که دوگانه گرا هستند و بین روح و ماده فاصله بسیار زیادی قرار میدهند مثل دکارت، در فلسفه ملاصدرا اینگونه نیست بین روح و بدن برزخی وجود دارد که این نزدیکی را ایجاد کرده است.
ایسنا: اگر بخواهیم پروژهای برای بازخوانی حکمت ملاصدرا در زمانه خود تعریف کنیم، از کجا باید آغاز کرد و چه خطرهایی در مسیر فهم سطحی یا ابزاری از آن وجود دارد؟
برای استفاده جدید و مدرن از فلسفه ملاصدرا، یکی از پروژههایی که میتوان شروع کرد عبارت است از استخراج فلسفههای مضاف گوناگون از دل حکمت متعالیه که این امکان در حکمت متعالیه ملاصدرا وجود دارد. اکنون در دنیای معاصر فلسفههای مضاف بسیار تأثیرگذار بودند. فلسفه اخلاق، فلسفه دین، فلسفه علم، فلسفه حکمرانی، فلسفه تاریخ همه اینها در دنیای جدید به عنوان گرایشهای جدید فلسفه مطرح هستند و در دانشگاهها تدریس میشوند که این فلسفهها نسبت به فلسفه مابعدالطبیعه قدیم بیشتر تاثیرگذار اند.
در فلسفه غرب هم اکنون همه فلسفههای مضاف تاسیس شده و بسیار هم پیش رفته. ما برای اینکه دچار افراط و تفریط نشویم باید از فلسفههای مضاف غرب استفاده کنیم اما دچار خود کم بینی نشویم و متوجه این باشیم که منبع اصلی فلسفههای مضاف درون حکمت متعالیه ما وجود دارد. خود را مقلد فلسفههای مضاف غرب ندانیم و در عین حال استفاده لازم هم ببریم.
انتهای پیام
نظرات