نسرین پوردکان، هنرمند نقاش، در گفتوگو با ایسنا درخصوص نمایشگاه خود با عنوان «تولدی دوباره» اظهار کرد: در نمایشگاه «تولدی دوباره» نزدیک به ۴۰ اثر و به ضرورت نوع کارها در ابعاد مختلف ارائه کردهام. سبک من در همه آثار رئال است، اما در تکنیکهای گوناگون، یعنی مدادرنگ، پاستل، آبرنگ، مداد، طراحی سایهروشن و رنگ روغن به نمایش گذاشتهام.
وی با نظر به عنوان نمایشگاه افزود: از تاریخ ۱۳۸۴ شمسی تاکنون حدود ۲۰ سال است که نقاشی میکشم، اما این اولین نمایشگاهم است. اغلب دوستان بعد از سه یا چهار سال فعالیت آثارشان را به نمایش میگذارند، اما این فرصت برای من فراهم نشده بود.
از تولد زمینی تا روح وجودی
این هنرمند ادامه داد: برپایی نمایشگاهم با روز تولد زمینی من همراه شد. نام نمایشگاهم را «تولدی دوباره» گذاشتهام تا اهمیت هنر را در تولد روح وجودی خویشتن و هر هنرور دیگری فرا یاد آورم. تولد شیرینی دارد، اما هرگز بدون درد نبوده است. گشایش این نمایشگاه دقیقاً با تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران عزیزمان همراه بود، هرچند همه اینها در کنار هم برایم یک نشانه شد که بعد از هر وقفه یا ویرانی، بیتردید یک روز آبادانی هم از راه میرسد.
پوردکان با اشاره به اینکه تاکنون هنرمندان ممتازی به دیدار «تولدی دوباره» آمدهاند، بیان کرد: این روزها، به کار من از سوی مخاطبان که هنرمندان بزرگ اصفهان هم در میانشان بود، یک نقد اساسی شد. آنها به من گفتند هنرمند باید چیزی به جهان پیرامون خود اضافه کند، اما بیشتر آثار شما کپی اثر یک هنرمند بزرگ یا طبیعت یا یک متن است.
هنر به کجا چنین شتابان است؟
وی در ادامه با تأمل به نقد یادشده توضیح داد: بهنظرم اگر مخاطب نمایشگاه من بخواهد، میتواند از طریق آثارم به یک شناخت عمیق برسد. در هنر فعلی ما، بیشتر به ظاهر امر پرداخته میشود، اما هدف هنر، اینکه هنر سرانجام میخواهد ما را به کجا برساند، فراموش شده است.
این هنرمند یادآور شد: اگر اسبی به تصویر کشیدهام، کوشیدهام از یک شناخت درست پیروی کنم، یعنی خلقت، آناتومی، ساختار و وحدت این حیوان را در غایت خود نشان دادهام. قلم من از آنجایی شایان ذکر است که زیبایی را در دل هر آنچه است، میشناسد، معرفت مییابد و سپس آن را در قالب فرم و رنگ متجلی میکند.
احساسات هیجانی غایت هنر نیست
پوردکان در ادامه چنین تبیین کرد: من در جایگاه مخلوق این جهان چگونه میتوانم به این ساختار محکم و منظم چیزی اضافه کنم؟ چیزی برای اضافهکردن وجود ندارد. منِ هنرمند باید معرفت و شعور پیدا کنم و به مخاطبم هم نشان دهم. من باید در مخاطب احساسی پاک و به دور از حب و بغض ایجاد کنم و به شعف درونی که خود تجربه کردهام، برسانم، نه اینکه احساس هیجانی و زودگذر به او بدهم.
وی با تأکید بر اینکه هنر این نیست که فقط ایدهای را فیالبداهه روی کاغذ بیاوریم، خاطرنشان کرد: نقاشی کنونی ما از امر شناخت بسیار دور افتاده است. هنرمندان یونان و روم باستان با وجود اینکه از امکانات امروز محروم بودند، اما به شناخت درستی دست یافتند و میبینیم که وقتی انسان در برابر آثار هنریشان قرار میگیرد، غبطه میخورد. این هنرمندان، بهدنبال شناخت و نه احساس بودند. در هنر، شناخت زیبایی مهم است. اگر یک کتاب خوب را هزار بار بخوانیم، ارزشمندتر است یا اگر هزار کتاب را بخوانیم؟
آیا هنر بیان احساس است؟
این هنرمند: با اشاره به اینکه هنر امروز ما نباید در سطح و ظاهر محدود بماند، چنین شرح داد: در این موضوع حرفهای کارشناسی بسیاری میتوان زد. به اسم اینکه هنر ما هنر مدرن است، نباید از بحث شناخت فاصله بگیریم. باور دارم که هنر بیان احساس نیست. رسیدن به شناخت و معرفت پیام نهایی هنر و آثار من در «تولدی دوباره» است.
پوردکان سپس اظهار کرد: این اولین نمایشگاه من و برایم بسیار جذاب است که به دنیای اجتماعی هنر وارد شدهام. دنیای اجتماعی هنر این فرصت را میدهد تا بهتر بتوانیم افکار و درخواستهای مخاطب را درک کنیم. هر هنرمندی افق انتظار خود را در قبال آثار دارد. شاید یک شاعر انتظار داشته باشد که یک تابلو نقاشی برایش پیامآور یک شعر باشد. با این حال، نباید فراموش کرد شعر و نقاشی هر دو هنرمند، اما این دو قالبشان جدا است و از جایی بهبعد از یکدیگر فاصله میگیرند.
در جستوجوی گمشدههای گیتی
به گزارش ایسنا، در بیانیه نمایشگاه «تولدی دوباره» که تا ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ شمسی در گالری «نقش قلم» برپا است، چنین آمده: «بهصورت خیلی اتفاقی در سال ۸۴، هنگام عبور از خیابان و با دیدن یک آگهی ساده روی ستون یک مجموعه، پا به دنیای هنر نقاشی گذاشتم (البته الان که میفهمم هیچچیز اتفاقی نیست). ابتدا برایم نقاشی فقط خطکشیدن بود. ولی از یک جایی بهبعد، احساس کردم که بهدنبال چیزی میگردم که گویا سالها است آن را گم کردهام. بهدنبال گمگشتهای بودم که اتفاقا آن را بین نقاشیهایم جستوجو میکردم. دربارهاش خوانده بودم؛ در فلسفه، در منطق، در مبانی و...، اما اینها کافی نبود. میخواستم آن را با ذرهذره وجودم بچشم و درک کنم. دیگر کلمات و جملات و متنها و مقالهها نمیتوانستند روح مرا اقناع کنند. من به دنبال زیبایی بودم. نه زیبایی به معنای مصطلح امروزیاش، نه! بهدنبال زیبایی حقیقی بودم. بهدنبال حقیقت زیبایی، همان زیبایی که حضرت زینب در آن دشت، در آن افسانه، اسطوره، حقیقت محض (هرچه میخواهی نامش بگذار) فریاد زدند: «من ندیدم مگر زیبایی» شبها و روزها فکر کردم، چگونه است آن زیبایی؟ با چه چشمی میتوانم آن را ببینم؟ مگر نه اینکه هنر مساوق [ملازم] زیبایی است، چگونه است که آن را لابهلای نقاشیهایم هنوز نیافتهام؟ و آنجا متوجه شدم که سالها است در طلبش میگردم. و اما حالا تمام نقاشیهای من، تصویری است از گفتوگوی تمامنشدنی از من آسمانی و من زمینیام... وقتی نگاهشان میکنم ببینم که حتی خطهای صافی که هبیت زمینی را تصویر کردهاند هم، رو به محوشدن هستند، زمینی هم میخواهد به آسمان رود، زمینی هم جسم میخواهد و برای آسمان بیتابی میکند... نمایشگاه پیش رو اولین گام من برای به ظهور رساندن آن زیبایی است که سالها حرف برای گفتنش دارم.»
انتهای پیام
نظرات