علیرضا آزاد در گفتوگو با ایسنا در تشریح تفاوتهای تفکر صهیونیسم و دین یهود، اظهار کرد: واقعیت این است که هم ایران و هم کشور جعلی اسرائیل و حتی آمریکای امروز، در کنار ابعاد سیاسی و نظامی، به شدت متأثر از ایدئولوژیهای دینی هستند و شدیدا از باورهای اعتقادی در جنگ اخیر مایه گذاشتند. شیعیان ایران میخواهند فتح خیبر را تجدید کنند و یهودیان صهیونیست میخواهند به کار عمالیق (قومی در تورات که با بنیاسرائیل در ستیز بودند) پایان دهند. لذا یک ضلع اصلی این جنگ، نبرد باورهاست. اگر میخواهید عمق اثر باورهای دینی و ایدئولوژیک در میان سردمداران رژیم صهیونیستی را بدانید، کافی است به نامهای آنها توجه کنید. نام نتانیاهو، بنجامین است که همنام فرزند کوچک حضرت یعقوب و برادر حضرت یوسف، بنیامین است. نام وزیر جنگ کنونی این رژیم، اسرائیل است که لقب حضرت یعقوب بود. نام رئیسجمهور کنونیاش ایزاک است که همنام اسحاق فرزند ابراهیم و پدر یعقوب است. رژیم صهیونیستی از بدو تأسیس، نام مجلس کشورش را کنست گذاشته است. یعنی عبادتگاه یهودیان. همان چیزی که ما در فارسی کنشت می گوییم و در بیت مشهور «کنشت و کعبه و بتخانه و دیر/ سرایی خالی از دلبر نبینم» به آن اشاره شده است. تأثیر ایدئولوژی و باورهای دینی را در جایجای سیاستگذاری و اقدامات صهیونیستها میتوان دید.
وی افزود: جنایات صهیونیستها هیچ قرابتی با آموزههای اصیل اخلاقی ادیان ابراهیمی، اعم از یهودیت و مسیحیت و اسلام ندارند، اما با روحیه قومی آنها و آموزههای تحریفشده یهودیت به ویژه آموزههای تلمودی کاملاً همراستاست. صهیونیستی که امروز میبینیم، محصول پیوند یهودیت تلمودی با صهیونیسم سیاسی است. برای روشن شدن مطلب باید نگاهی به تاریخ یهود بیندازیم؛ بنیاسرائیل خودشان را میراثدار ابراهیم میدانند و حضرت ابراهیم در حدود ۴۰۰۰ سال قبل از شهر اور که نزدیک فرات در جنوب عراق کنونی بود، به حران یا حمران که در ترکیه امروزی و نزدیک مرز سوریه است، رفت و بعد هم به اردن و سرزمین کنعان که در فلسطین کنونی است، مهاجرت کرد. ابراهیم دو پسر داشت؛ یکی اسماعیل که به مکه رفت و جد بزرگ پیامبر اسلام است و دیگری اسحاق که در فلسطین ماند و جد یهودیان محسوب میشود.
عضو سابق هیات علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه فردوسی ادامه داد: فرزند اسحاق، یعقوب است که لقب او اسرائیل بود. او ۱۲ پسر داشت که نسل آنها، بنیاسرائیل یعنی فرزندان و نوادگان یعقوب هستند. بعد از ماجرای حضرت یوسف، همه آنها به مصر مهاجرت کردند، اما کارهایی انجام دادند که مصریان با آنها دشمن شدند؛ ۴۰۰ سال پس از حضرت یوسف، حضرت موسی ظهور و آنها را از اسارت فرعون خلاص کرد و به صحرای سینا در جنوب فلسطین کنونی آورد. بعد از حضرت موسی و در زمان جانشین او یوشع، یعنی حدود ۳۵۰۰ سال قبل، یهودیان طی جنگهایی وارد کنعان شدند. حافظ وقتی میگوید: «یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور»، به همین سرزمین که آن زمان کنعان بود و امروزه فلسطین نامیده میشود، اشاره دارد.
آزاد با اشاره به ساکنان اصیل سرزمین فلسطین، بیان کرد: یهودیان چه در زمان ابراهیم و چه در زمان یعقوب، یوسف، موسی و یوشع، اصالتاً اهل منطقه کنعان یا فلسطین یا آنچه امروزه سرزمین اشغالی اسرائیل نامیده میشود، نبودند، بلکه قوم پالستینا ساکن و صاحب قدیمی فلسطین محسوب میشوند. برنارد لوئیس، از برجستهترین خاورمیانهشناسان غربی، میگوید «یهودیان در طول تاریخ به مظلومیت معروف بودهاند، اما واقعیت آن است که هر وقت به قدرت رسیدند، نهایت ظلم و تجاوز را مرتکب شدند». ورود یهودیان به کنعان هم با قتلعام اهالی آنجا همراه بود. به عبارت دیگر، مهاجران به مهاجمان تبدیل شدند؛ توضیح این مطالب در کتب دینی یهود از جمله رساله اول و دوم پادشاهان، تواریخ، سموئیل و متون دیگر آمده است.
وی اضافه کرد: دوره اول قدرت یهودیان زمانی است که طی جنگهایی فلسطین را گرفتند. از میان ۱۲ طائفه یهود که نوادگان ۱۲ فرزند یعقوب بودند، ۱۰ قبیله به شمال رفتند و سامره را پایتخت خود قرار دادند؛ ۵۰۰ سال بعد، آشوریان به فرماندهی سناخریب آنجا را تصرف و آنها را نابود کردند؛ دو قبیله از نوادگان یهودا و بنیامین هم در جنوب فلسطین مستقر شدند و یهودیه را پایتخت خودشان کردند و باقی ماندند. شائول، سپس داوود و در نهایت سلیمان و جانشینان آنها از ۳۱۰۰ سال قبل به مدت ۵۰۰ سال در آنجا حکومت کردند تا اینکه بختالنصر، دومین امپراطور بابِل، آنها را شکست داد و معبد هیکل سلیمان، مهمترین عبادتگاه یهودیان را ویران کرد؛ آنها به مدت ۲۰۰ سال مطیع بابلیان و سپس ایرانیان شدند و هزاران نفر از آنها به مدت ۷۰ سال در اسارت بابلیها بودند.
این پژوهشگر حوزه قرآن و حدیث با اشاره به قرار داشتن مقبره برخی از پیامبران بنیاسرائیل مانند ذوالکفل در ۲۵ کیلومتری نجف، گفت: کوروش حدود ۲۵۰۰ سال قبل یهودیان را آزاد کرد. مدتی پس از آن، اسکندر بر آنها مسلط شد و یهودیان به مدت ۲۰۰ سال خراجگزار او بودند. حدود ۲۱۵۰ سال قبل، شورش مکابیان یا همان چکشداران یهودی در فلسطین علیه سلوکیان و جانشینان اسکندر شروع شد که به تشکیل حکومت حشموئیان را به مدت حدود ۱۰۰ سال انجامید و یهودیان دوباره قدرت سیاسی و نظامی را در فلسطین به دست آوردند. در نهایت تیتوس، سردار رومی، مدتی قبل از آنکه امپراطور شود، حکومت حشموئیان را در هم کوبید و برای بار دوم معبد هیکل سلیمان را نابود کرد و یهودیان ۶۰۰ سال زیر سلطه رومیان قرار گرفت.
آزاد اظهار کرد: ۱۴۰۰ سال قبل اعراب مسلمان فلسطین را فتح کردند و عمر، خلیفه دوم، وارد بیتالمقدس شد. سپس در طول جنگهای صلیبی ۶ بار بیتالمقدس بین مسلمانان و مسیحیان دست به دست شد و در مجموع بیش از ۸۰۰ سال زیر نظر حاکمان اسلامی بنیامیه، بنیعباس و سپس امپراطوری عثمانی بود تا اینکه بعد از شکست امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول، ۱۵ کشور شکل گرفت و در این میان، لبنان مستعمره فرانسه و فلسطین مستعمره بریتانیا شد. بعد از جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۴۷ با حمایت انگلستان، کشور جعلی اسرائیل تاسیس شد و دوباره یهودیان قدرت سیاسی به دست آوردند. یهودیان در سه مرحله تاریخی به قدرت رسیدند؛ دوره اول یک دوره ۵۰۰ ساله بود که از ۱۱۰۰ سال قبل از میلاد تا ۶۰۰ سال قبل از میلاد ادامه داشت، دوره دوم یک دوره ۱۰۰ ساله بود که از ۱۴۰ سال قبل از میلاد تا ۴۰ سال قبل از آن طول کشید و دوره سوم هم در ۸۰ سال اخیر، یعنی از ۱۹۴۷ میلادی تا کنون در هر سه مرحله، وقتی یهودیان قدرتمند شدند، کشتوکشتار کردند.
صهیونیسم خون تمام غیریهودیان را مباح میداند
وی با بیان اینکه یهودیان نهتنها غیریهودیان ساکن در فلسطین، بلکه همه دشمنانشان را، جزو عمالیق میشمارند و بر اساس برخی آموزههای دینی تحریفشده، خونشان را مباح میدانند، افزود: در اثنای جنگ غزه، ویدئویی انتشار یافت که جنون کشتار نامیده شد. در این کلیپ نظامیان صهیونیست بعد از قتلعام فلسطینیها به رقص و پایکوبی مشغولاند و دستجمعی شعری را به این مضمون میخوانند: «به میستوا هلاخا عمل میکنم و عمالیق را نابود خواهم کرد.» منظور از میستوا هلاخا مجموعهای از ۶۱۳ فرمان در شریعت یهود است. آنها عمالیق را از نسل عیسو برادر بزرگتر یعقوب و جالوت میدانند و معتقدند که آنها نامشروع هستند و بر اساس متون توراتی، خشم یهوه، خدای یهود، بر آنها قرار گرفته است، به همین دلیل با پیروی از برخی متون دینی تحریفشدهشان از جمله آیات کتاب سموئیل، معتقدند باید عمالیق را بکشند، زمینهایشان را بسوزانند، چارپایان آنها را بگیرند و زن و بچهشان را به اسارت و بردگی درآورند یا قتلعام کنند.
عضو سابق هیات علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه فردوسی ادامه داد: نگاه آنها به اهالی فلسطین و دشمنانشان این گونه است و هر وقت هم در طول تاریخ قدرت سیاسی به دست آوردند، همین طور بیرحمانه عمل کردند. نتانیاهو متاثر از این باور دینیاش، در سال ۲۰۱۰ جمهوری اسلامی را هم عمالیق نامید و گفت: «یک عمالیق دیگر در حال شکلگیری است.» . در این باور دینی ناموجه نسبت به عمالیق، فرقی بین نظامی و غیرنظامی نیست و کشتن همه عمالیق، خواست خدا و عملی معنوی قلمداد میشود. از این روست که یهودیان در طول تاریخ هر زمان که قدرت گرفتند، به قتل و کشتار و جنایت و تجاوز روی آوردند.
آزاد با تاکید بر تفاوت میان باور به برتری و باور به برگزیدگی در اندیشه یهود، بیان کرد: برتری نژادی یهودیان در تورات نیامده است بلکه خاستگاه تلمودی دارد و آنچه در تورات آمده است، برگزیدگی یهودیان است. در متون تحریفشده یهودی، باور به قوم برگزیده بودن، از زمان حضرت ابراهیم شروع شده است؛ در باور آنها عهد الهی چنین قرار گرفته که کنعان به ابراهیم و فرزندانش از نسل اسحاق که بنیاسرائیل هستند، برسد. این باور، ریشه تجاوزگریهای امروز صهیونیستها در خاورمیانه است. در پرچم رژیم صهیونیستی، دو خط آبی و ستاره داود که بین آنها قرار دارد، نمادی از همین باور است. در اینکه منظور از کنعان یا سرزمین وعدهدادهشده چیست، اختلاف وجود دارد، چراکه برخی آن را روستایی در فلسطین میدانند، برخی دیگر کنعان را کل فلسطین میدانند، گروهی آن را از رود نیل تا رود اردن تصور میکنند و همچنین برخی هم سرزمین موعود یهود را از نیل تا فرات قلمداد میکنند.

وی اضافه کرد: در قرآن هیچ اشارهای به سرزمین موعود و برتری قوم یهود، آن طور که آنها معتقدند، نشده است، ولی به فضیلت و برگزیدگی آنها ناظر به اندیشههای بابلی در آیه ۴۷ سوره بقره در مورد قوم بنیاسرائیل آمده «فضلتکم علی العالمین» که البته به دلیل کارهای نادرستی که کردند، این برگزیدگی از آنها سلب و نقض میشود و صرفاً مربوط به یک دوره تاریخی است و خداوند در سوره بقره آیات ۶۱ میفرماید: «ضربت علیهم الذله: ذلت بر بنی اسرائیل حک شده است.» چرا؟ چون: «بما عصوا و کانوا یعتدون: به خاطر آنکه سرکشی و تجاوز کردند.»
این پژوهشگر قرآن و حدیث با بیان اینکه باور صهیونیستها ناظر به برخی متون یهودی، آن است که برگزیدگی قوم یهود با عهد ابراهیم پایهگذاری شد و دارای دو رکن اصلی است، اظهار کرد: رکن اول آن برگزیدگی به خاطر اعطای کتاب و قوانین الهی است و رکن دیگر آن برگزیدگی به خاطر اعطای سرزمین موعود. اما در قرآن، عهد الهی با ابراهیم، نه رسیدن به سرزمین بلکه رسیدن به مقام امامت و پیشوایی دینی جهانیان به شرط ظلم نکردن است که شامل همه نوادگان و فرزندان ابراهیم میشود و منحصر در بنیاسرائیل و فرزندان ابراهیم از نسل یعقوب نیست؛ چنان که بخش عظیمی از اعراب و مسلمانان هم از فرزندان ابراهیم هستند. اکنون هم شاهد هستیم که این شرط توسط صهیونیستها نقض شده است؛ رژیمی که به تمام کشورهای همسایهاش حمله نظامی کرده است و مرزهایش با خون کشیده شده است. فقط در یک سال و نیم اخیر ۵۵ هزار نفر از جمله ۲۰ هزار کودک و هزار و ۴۰۰ نفر از کادر درمان را در غزه به شهادت رسانده است و ۷۰ درصد خانهها را ویران کرده و این مصداق بارز ظلم و تجاوز و ناقض عهد ابراهیمی است.
آزاد با تاکید بر ریشه داشتن این خودبرتربینی در آموزههای تلمودی، اظهار کرد: تلمود مجموعهای تفسیری از آموزههای دینی یهود است که نگارش آن از سال ۷۰ میلادی یعنی حدود ۱۵۰۰ سال بعد از پیدایش یهودیت توسط ۱۵۰ نفر از علمای یهود شروع شد به مدت ۵۰۰ سال طول کشید. در تلمود آمده است که هر روز دعا و شکرگزاری کنید که خداوند ما را غیریهودی نیافرید؛ منظور آنها دین یهود نیست، بلکه قوم یهود است، چراکه آموزههای تلمودی است که یهودیت را از یک دین الهی به یک ایدئولوژی قومیتی جنایتکار تبدیل کرده است. ایدئولوژیهای تحریفشده دینی، غالباً نوعی از خود برتربینی را در برخی افراد برمیانگیزد. قومگرایی و نژادپرستی نیز باعث خود برتربینی میشود.
وی ادامه داد: وقتی ایدئولوژی دینی با ایدئولوژی قومیتی و نژادپرستانه تلفیق میگردد، چنان که در یهودیت شده است، این خودبرتربینی تشدید میشود و میدانید که یهودیت دین تبشیری نیست، یعنی تبلیغ نمیکند که بیایید و یهودی شوید چراکه اصلا اگر نژاد و قومیت کسی غیریهود باشد، اجازه ندارد یهودی شود و حداکثر میتواند صهیونیست شود، یعنی طرفدار یهود و حامی قدرت آنها گردد اما آنها اجازه نمیدهند یهودی شود که این نشان از ایدئولوژیزدگی بالای این دین است. وقتی ضلع سوم یعنی ایدئولوژی سیاسی هم به این ایدئولوژی دینی و نژادی رادیکال افزوده میشود، چنان که در ۸۰ سال اخیر شده است، این برتریطلبی به صورت تصاعدی رشد میکند. ریشه آنچه صهیونیسم به آن مبتلاست را باید در این سه ضلع دید و از الهیات جنگ غافل نشد.
انتهای پیام
نظرات