• یکشنبه / ۸ تیر ۱۴۰۴ / ۰۸:۳۷
  • دسته‌بندی: زنجان
  • کد خبر: 1404040804612
  • خبرنگار : 50163

کودکانی زیر سایه طلاق؛

وقتی آغوش‌ها سهمیه‌بندی می‌شوند

وقتی آغوش‌ها سهمیه‌بندی می‌شوند

ایسنا/زنجان در جدایی والدین، کودکان بزرگ‌ترین قربانی‌اند؛ کودکانی که به جای آرامش در آغوش پدر و مادر، سهمیه‌بندی محبت را تجربه می‌کنند؛ بی‌ آن‌که تقصیری در این جدایی داشته باشند.

در هیاهوی دادگاه‌ها، در میان امضاهایی که پایان یک زندگی مشترک را رسمیت می‌بخشند، همیشه چند نگاه کوچک، چند دست لرزان، چند قلب تپنده فراموش می‌شوند. آن‌ها نه در دادخواست‌ها نامی دارند، نه رأی دادگاه برایشان سرنوشت تعیین می‌کند؛ اما بیشترین آسیب را می‌بینند. کودکانِ طلاق، بی‌صدا، بی‌گناه و بی‌پناه، قربانی تصمیماتی می‌شوند که هیچ‌گاه فرصت مشارکت در آن را نداشته‌اند.

در سکوت خانه‌ای که زمانی صدای خنده در آن می‌پیچید، حالا چیزی جز فاصله و دلتنگی شنیده نمی‌شود. طلاق، پایانی برای یک زندگی زناشویی است، اما اغلب آغازی است برای چالش‌هایی جدیدتر؛ چالش‌هایی که سهم اصلی آن را نه زن و مرد، بلکه کودکانی می‌برند که نه انتخاب کرده‌اند و نه در آن تصمیم نقشی داشته‌اند.

طلاق، تنها فروپاشی یک رابطه نیست؛ آغاز زنجیره‌ای از پیامدهایی است که گاه سال‌ها ادامه دارد. در هر طلاق، کودکی هست که باید بین دو «دوستت دارم» نصف‌ شده، میان دو خانه که هیچ‌کدام «خانه» نیست، بین لبخند مصنوعی پدر و اشک‌های پنهانی مادر، رشد کند.

روایت‌هایی از عمق تنهایی

سحر، ۲۷ ساله یکی از کسانی است که پدر و مادرش در کودکی از یکدیگر جدا شده‌اند. همان روزها ترک‌تحصیل کرده و بدون شغل ثابت است. پای در درد و دلش می‌نشینم. می‌گوید: من هیچ‌وقت نفهمیدم مقصر چه کسی است. فقط یک شب دیدم پدر و مادرم شدیدا با یکدیگر دعوا کردند صبح پدرم رفت و دیگر نیامد. 

وی می‌افزاید: مادرم هم بعد این اتفاق فقط با خستگی حرف می‌زد. در مدرسه همیشه ساکت بودم. هیچ‌کس نفهمید چرا درسم افت کرد. کسی نپرسید چرا سر زنگ ورزش نمی‌خندم. حالا هم کاری ندارم، درسم نصفه مانده نه بخاطر تنبلی بلکه تنها به این دلیل  که حس نکردم کسی منتظر موفقیت من باشد.

در میان بسیاری از کودکان طلاق که به دام بزهکاری و اعتیاد می‌افتند افراد موفقی نیز وجود دارند که آرمان ۳۲ ساله یکی از آنهاست او یک مهندس موفق، اما تنها است درباره احساسش بعد از طلاق به خبرنگار ایسنا می‌گوید: همه مرا خوشبخت تصور می‌کنند ولی من هیچ‌وقت نتوانستم مثل بقیه دوستی داشته باشم. اعتمادم همیشه ناقص است. محبت کردن بلد نیستم. وقتی پدر و مادرم از هم جدا شدند، انگار من هم از درون نصف شدم. هنوزم با اینکه مهندسم، خانه دارم، زندگی‌ام منظم است یک چیز همیشه کم دارم یک خلا که با هیچ موفقیتی پر نمی‌شود خلا محبت و تجربه زندگی خانوادگی.

‌سعید، ۲۳ ساله بی‌خانه‌تر از همیشه

در میان‌ فرزندان طلاقی که با آنها هم‌کلام شده‌ام شاید قصه سعید از همه آنها برایم دردناک‌تر است، نوجوانی ۱۶ ساله که گرفتار اعتیاد شده است؛ از او درباره دلایل جدایی مادر و پدرش می‌پرسم، با صدایی خجالت‌زده می‌گوید: مادرم یک روز رفت و دیگر برنگشت. بعد فهمیدم با یک مرد دیگری در ارتباط است. پدرم وقتی فهمید، فقط ساکت بود. ولی او نیز دیگر به من نگاه نکرد. انگار یک دفعه هر دو آنها تصمیم گرفتند مرا که خود باعث به وجود آمدنم بودند فراموش کنند.

سعید صدایش خش‌دار است. نه فقط از مصرف مواد، بلکه از سال‌ها بغض فروخورده، سکوت‌های بی‌پاسخ و بوسه‌هایی که هیچ‌گاه دریافت نکرد. سعید «مرد» نشده بلکه بزرگ شده است؛ در خانه‌ای که خانه نبود، با پدری که بعد از ازدواج مجدد، همیشه دنبال بهانه‌ای بود که او را بفرستد خانه مادربزرگ.

سعید این‌گونه درباره گذران روزهایش توضیح می‌دهد: دوست داشتم شب در تختم بخوابم روی همان بالش همیشگی‌ام در خانه خودمان ولی پدرم و نامادریم مرا به خانه مادربزرگم می‌فرستادند. هیچ‌کس نمی‌پرسید دلم برای خانه‌مان تنگ می‌شود؟. برای صدای یخچال، برای همان درز پنجره که باد از آن زوزه می‌کشید. هیچ‌کس نپرسید که بچه بودن یعنی دل تنگ شدن برای چیزهای کوچک. کودکی که بارها پس زده می‌شود، در دلش این سؤال ریشه می‌دواند: «نکند من کافی نبودم؟ نکند من هم مثل مامان یا بابا اشتباهی‌ام؟»

سعید، به‌جای آغوش، توهین شنید؛ به‌جای راهنمایی، تهدید شد و به‌جای محبت، خیابان را آموخت. حالا دیگر بلد نیست «تعامل» کند. نه بلد است دل کسی را به‌دست آورد، نه باور دارد که کسی از او دل‌به‌دست بیاورد.

وی ادامه می‌دهد: وقتی کوچک هستی و هیچ‌کس با تو درست حرف نمی‌زند، بزرگ که می‌شوی، تو نیز نمی‌دانی چطور با کسی درست حرف بزنی. یاد نگرفتم کسی را دوست داشته باشم. چون هیچ‌کس هیچ‌وقت دوستم نداشت.

سعید امروز معتاد است. خشن، بی‌اعتماد، بی‌قرار. از همان جامعه‌ای که طردش کرد، انتقام می‌گیرد. نه با اسلحه یا فریاد، بلکه با خودشکنی. هر بار که مواد می‌کشد، هر بار که دعوا راه می‌اندازد، هر بار که بی‌هدف در کوچه‌ها می‌چرخد، دارد به همه کسانی که تنهایش گذاشتند می‌گوید: «من هم بودم... کاش مرا می‌دیدید.

 این بخش روایت‌گر هزاران کودک طلاقی‌ است که نه فقط خانواده، بلکه جامعه نیز آن‌ها را تنها گذاشته. کودکانی که اگر تنها یکی از والدین‌شان نگاه مهربانی به آن‌ها می‌داشت، شاید امروز قربانی خشونت، بزهکاری و اعتیاد نمی‌شدند.

اثرات پنهان اما عمیق

فرزندان طلاق، در معرض اختلالات زیادی قرار می‌گیرند؛ گاه این آسیب‌ها خود را در کودکی نشان می‌دهد، گاه سال‌ها بعد در روابط عاطفی، اجتماعی یا شغلی‌شان. از  شایع‌ترین آسیب‌ها می‌توان به احساس ناامنی عاطفی و ترس از رها شدن، اختلالات اضطرابی، بی‌اعتمادی مزمن، افت تحصیلی و بی‌انگیزگی، ناتوانی در شکل‌دهی به روابط سالم در بزرگسالی گرایش به بزهکاری یا فرار از منزل در نوجوانی، آسیب‌پذیری شدید در برابر اعتیاد و خشونت اشاره کرد.

مهم‌تر از این آسیب‌ها، مسئله «تکرار زخم» است؛ بسیاری از فرزندان طلاق، اگر به موقع حمایت نشوند، در بزرگسالی همان الگوی جدایی را ناخواسته تکرار می‌کنند، نه از روی شباهت، بلکه از روی زخم‌های درمان‌نشده‌ای که در کودکی برداشته‌اند.

ماجرا تنها یک مسئله خانوادگی نیست. آسیب‌های روحی کودکان طلاق در نهایت به جامعه بازمی‌گردد. ما با نسلی روبرو می‌شویم که پر از خشم فروخورده، محبت ندیده و بی‌هویت است؛ نسلی که می‌تواند خلاق، مفید و سازنده باشد، اما به‌جای آن، در دام خنثی بودن یا طغیان می‌افتد.

نظام آموزشی با افت کیفیت و افزایش ترک‌تحصیل مواجه می‌شود. نظام سلامت با بار سنگین اختلالات روانی روبرو است. بزهکاری نوجوانان، خشونت، بی‌اعتمادی اجتماعی و بی‌ثباتی عاطفی گسترش می‌یابد و هویت فرهنگی خانواده دچار تزلزل می‌شود.

 چه می‌توان کرد؟

نجات فرزندان طلاق، وظیفه‌ای ملی است؛ راه‌حل‌های آن، باید همزمان خانوادگی، آموزشی، فرهنگی و ساختاری باشد از جمله ابن راحل‌ها می‌توان به ‌مشاوره اجباری خانوادگی قبل و بعد از طلاق، ‌آموزش عمومی مهارت‌های زندگی و فرزندپروری، ‌ایجاد خانه‌های دوست‌دار کودک برای دیدار ایمن فرزندان با والد غایب، ‌حضور مشاوران و روان‌شناسان در مدارس، مخصوصاً در مناطق آسیب‌پذیر، ‌حمایت مادی و قانونی از والد تنها (مادر یا پدر) برای ایجاد ثبات محیط، ‌پوشش رسانه‌ای مثبت و مبتنی بر آگاهی نسبت به مسائل کودکان طلاق، ‌برگزاری کمپین‌های فرهنگی برای تابوشکنی و ترمیم دید عمومی نسبت به طلاق و فرزندان آن اشاره کرد.

در همین رابطه یک روانشناس درباره پیامدهای طلاق بر کودکان هشدار داد و به خبرنگار ایسنا، می‌گوید: طلاق والدین یکی از مهم‌ترین بحران‌هایی است که می‌تواند بنیان روانی و عاطفی کودکان را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.

زهره صفدری می‌افزاید: کودکان در مواجهه با طلاق والدین، احساساتی چون ترس، اضطراب، غم، خشم و سردرگمی را تجربه می‌کنند. در بسیاری از موارد، آن‌ها خود را مقصر جدایی والدین می‌دانند که این موضوع می‌تواند به کاهش اعتماد به نفس و بروز افسردگی در آینده منجر شود.

وی با بیان اینکه تأثیرات طلاق تنها به دوران کودکی محدود نمی‌شود، ادامه می‌دهد: کودکانی که در فضای پرتنش طلاق رشد می‌کنند، ممکن است در آینده با مشکلاتی مانند بی‌ثباتی عاطفی، اختلالات رفتاری، افت تحصیلی و دشواری در برقراری روابط اجتماعی سالم مواجه شوند.

او توضیح می‌دهد: نبود ارتباط مؤثر میان والدین پس از طلاق و استفاده ابزاری از فرزند در درگیری‌های میان آن‌ها، آسیب را دوچندان می‌کند. لازم است والدین با حفظ احترام متقابل و اولویت دادن به سلامت روان کودک، شرایط بهتری برای رشد او فراهم کنند.

این روانشناس اظهار می‌کند: حمایت روانشناسی و مشاوره پس از طلاق، چه برای والدین و چه برای فرزندان، بسیار ضروری است. جامعه، مدرسه و حتی بستگان نیز باید نقش حمایتی خود را برای کاهش اثرات منفی این بحران ایفا کنند.

صفدری با یادآوری اینکه طلاق لزوماً پایان زندگی سالم کودک نیست، می‌افزاید: نوع مدیریت این بحران توسط والدین، تعیین‌کننده آینده روانی و اجتماعی فرزند خواهد بود.

کودکان طلاق نیازمند حمایت ساختاری و فرهنگی هستند

در همین رابطه بک‌جامعه‌شناس نیز با اشاره به افزایش آمار طلاق و پیامدهای آن بر نسل آینده، بر ضرورت حمایت‌های اجتماعی، فرهنگی و نهادی از کودکان طلاق تأکید می‌کند و می‌گوید: طلاق، علاوه بر اینکه یک پدیده خانوادگی است، یک مسئله اجتماعی نیز محسوب می‌شود که مستقیماً بر ساختارهای تربیتی، آموزشی و فرهنگی جامعه اثر می‌گذارد. 

عبدالله طاهری با توضیح اینکه کودکان طلاق بیش از سایر کودکان در معرض خطر آسیب‌های اجتماعی نظیر ترک تحصیل، بزهکاری، فقر عاطفی و احساس طردشدگی قرار دارند، ادامه می‌دهد: نباید سرنوشت این کودکان را به حال خود رها کرد. جامعه باید با نگاه پیشگیرانه و حمایتی، بسترهایی فراهم کند که آسیب‌های ناشی از طلاق به حداقل برسد.

این جامعه‌شناس با ارائه پیشنهاداتی برای بهبود وضعیت این گروه آسیب‌پذیر، اظهار می‌کند: از جمله این‌پیشنهادات می‌توان به  ایجاد مراکز مشاوره و حمایت اجتماعی ویژه کودکان طلاق در مدارس و محله‌ها برای آموزش مهارت‌های مقابله با استرس و ارتقای سلامت روان، آموزش والدین در دوران پس از طلاق برای کاهش تنش‌ها و افزایش همکاری در تربیت فرزند،‌ تدوین برنامه‌های فرهنگی در رسانه‌ها و مدارس با هدف کاهش انگ اجتماعی نسبت به کودکان طلاق، تقویت نهادهای حمایتگر مانند بهزیستی، سازمان‌های مردم‌نهاد و خیرین اجتماعی، اصلاح قوانین حمایتی به‌گونه‌ای که حقوق و نیازهای کودکان طلاق به صورت جدی مورد توجه قرار گیرد است.

طاهری تأکید می‌کند: اگر جامعه نخواهد یا نتواند از کودکان طلاق حمایت کند، با نسلی روبه‌رو خواهیم شد که از نظر هویت، اعتماد به نفس و تعلق اجتماعی دچار چالش‌های جدی است. تغییر نگرش عمومی نسبت به این کودکان و برنامه‌ریزی هدفمند، نه‌تنها به نفع آن‌ها بلکه به نفع آینده کل جامعه خواهد بود.

طلاق پایانی بدون پایان ...

نهایت سخن اینکه طلاق یک پایان است، اما نه برای کودکی که در میان برگه‌های دادگاه جا مانده. برای او، تازه همه‌چیز شروع می‌شود. صدایی نیست که از او بپرسد: «تو چه می‌خواهی؟»، گوشی نیست که بشنود که شاید تنها خواسته‌اش این باشد: فقط می‌خواهم کسی دوستم داشته باشه، بی‌قید و شرط. 

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha