رعنا که آموزگار است، برای شوهرش امیر، سرکارگر بلورسازی، در همان حیاط دلباز و دلخواهشان که حوض ساده و نور و دار و درخت دارد، شعر میخواند؛ دارد «به سراغ من اگر میآییدِ» سهراب سپهری را سر میدهد. رعنا فقط مهلت دارد که بگوید «پشت هیچستانم».
همین لحظات، برق قطع میشود و دورهمی دونفری زن و شوهر جوان برهم میخورد. رعنا به مصرع «آدم اینجا تنهاست» نمیرسد، اما ما میدانیم در شلوغی کلاس و مدرسه، در بروبیا و هیاهوی آدمهای محلهشان، زیر نگاه کوچههای پایینِ شهر و در کنار امیر زنی تنها است. «آنجا همان ساعت» داستان این زن و شوهر تهرانی، دراصل محصول ۱۳۹۷ محسوب میشود که هماکنون، یعنی تابستان ۱۴۰۴، بعد از یک بار لغو مجوز و زمانی دورودراز در سینماهای کشور ازجمله اصفهان به نمایش عمومی درمیآید.
زنها همیشه مقصرند!
اتفاقی افتاده است، اتفاقی که برای رعنای آزرمگین و بیشتر اهلِ درون تا بیرون، فراتر از یک اتفاق ساده است. کار دارد به جاهای باریک میکشد و میخواهد هرطور شده است، این ماجرا را با شوهرش در میان بگذارد. امیر شب به خانه میآید، روزنامهای در دست دارد که خوشخبر نیست.
صفحه تلخ حادثهها راوی سرنوشت زنی است که در میانه عشق مردی غریبه و شوهرش قربانی میشود. امیر میگوید این زنهایی که اتفاقی برایشان میافتد، خودشان مقصرند! خودشان خط دادهاند که با عشق تصادف میکنند و زندگیشان از هم میپاشد! امیر این حرفها را میزند، چون هنوز خام و ناآزموده است، چون زن نیست!
بیسامانی عشقهای سامان
رعنا از همین حرفهای امیر دستپاچه میشود و نقشهاش برای کمکخواستن و درددل با همسرش بر آب نقش میبندد. رعنا به کسی نخ نداده است، اما مردی غریبه که میداند شوهر هم دارد، او را درنهایت سماجت میخواهد. حتی تهدید میکند که اگر سر قرار نیایی، شوهرت به بلای بدی دچار میشود.
مزاحم رعنا که مردی جوان به اسم سامان است تا اینجای فیلم شاید بیشتر آدمی ابله یا دنبال سرگرمی بهنظر برسد. کمکم، پی میبریم سامان در حالی برای رسیدن به رعنا و برهمزدن عاشقی زن تلاش میکند که سالها پیش کسی عشق خودش را دزدیده است. سامان حالا برای آتشسوزاندن در جامعهای به تکاپو افتاده که خود قربانی بیسامانیاش است.
شکست یعنی انتقام؟!
اگر یادمان بیاید اجتماع پر از آدمهای زخمخورده و دلکشستهای است که نمیخواهند دِقّدلیشان را سر کسی آوار کنند، با سامان همدل نمیشویم. با این حال، کارگردانی بهسمتی میرود که مخاطب نگاهی مشفقانه به او خواهد داشت.
رعنا عشق برایش معنای عمیقی دارد و آن را در وجود امیر یافته و عشق برای سامان چیزی است که سالها پیش آن را در دوردستها جا گذاشته. در فاصله رابطه رعنا و امیر و سامان، شخصیت وارطان ظاهر میشود، تعمیرکار سنوسالداری که مرادی تازه از عشق انسانی را در «آنجا همان ساعت»، به کارگردانی سیروس الوند، به نمایش میگذارد.
فیلمهایی که از یاد میروند
«آنجا همان ساعت» روایتی از یک زن ایرانی به اسم رعنا است که در میانه دو عشق متفاوت از طرف شوهر و مردی غریبه قرار دارد؛ کشمکشی که وارطان، در جایگاه یک ناظر بیرونی، میخواهد پایانی خوش برایش بسازد. حتی اگر به بهای ریختن خون یک انسان باشد!
فیلم «آنجا همان ساعت» در حالوهوای اجتماعی و دغدغهمند در حوزه زنان در حالی روی پرده است که شاید وسط اسمهای پررنگتری، چون «پیرپسر»، «زن و بچه» و «مرد عینکی»، نتواند مخاطبان خود را بیابد. امید که این نوشتار بهدست علاقهمندانش برسد، در حالی که برخی میخواهند به ما بگویند فیلمی را «حتماً ببینید» یا «اصلاً نبینید»!
چرا برای فیلم مینویسیم؟
شاید این روزها، در همین هیاهویی که برخی میخواهند نظرهای مطلقی درباره یک اثر سینمایی بدهند، بیش از همه به صحبتهای صفی یزدانیان، مردِ یادداشتهای سینمایی در مطبوعات نیازمندیم، به همان گزارههایی که در کتاب «ترجمه تنهایی» میآورد، همان جا که میگوید «نوشتن از فیلم حضور در دادگاه نیست. نه دفاع است و نه محکومکردن. نوشتن از فیلم برای ارائه پیشنهادها است.»
انتهی پیام
نظرات