نخستین تصویری که در پیادهروی اربعین به چشم میآید، نه پرچمها و کولهها، بلکه دستهای باز میزبانان در عراق است. در این مسیر، هویت، ملیت، شغل و ثروت رنگ میبازد. همه زیر یک پرچم واحد جمع میشوند، پرچم امام حسین(ع)؛ مردم عراق نهتنها از مال خود میگذرند، بلکه خانه و حتی جانشان را هم پیشکش میکنند.
در روستاها، زنانی را میبینی که جلوی در ایستادهاند و با لبخند، پذیرایی میکنند. مردان، کاروانها را هدایت و کودکان، با دستان کوچکشان لیوان آب یا خرما تعارف میکنند. رقابتی شیرین در جریان است؛ رقابتی نه برای سود که برای خدمت به زائران حسین(ع)؛ اینجا عشق، واحد اندازهگیری ارزش انسانهاست.
کولهها؛ روایتگرهای خاموش
پس از نگاه اول به مهماننوازی، چشمهایت روی کولهها ثابت میماند. هر کوله یک قصه دارد؛ قصهای که با عکسها، پیکسلها، پارچهنوشتهها و حتی خطخطیهای ساده روایت میشود. کوله یک زائر لبنانی را دیدم که معلم بود. پیکسلهایی از شهید ابراهیم هادی، پوستر دعای فرج و تصویر بزرگ رهبر انقلاب را با خود حمل میکرد.
برخی کولهها پر از عکس شهیدان دفاع مقدس و مدافعان حرماند. گاهی حس میکنی هر زائر، نماینده یک شهید است که حالا در مسیر کربلا حضور دارد. نگاه به این کولهها، ناخودآگاه مداحیهای دوران جنگ را در گوش زنده میکند: «کربلا، کربلا ما داریم میآییم…» و حالا ما داریم می آییم. این کولهها هر سال همراه زائراناند؛ مثل یادگاریهایی که بار معنویشان از هر بار دیگری سنگینتر است.
پرچمها؛ پیامرسانان خاموش و پرغرور
در مسیر، پرچمها از هر سو دیده میشوند. پیرزنی را دیدم که روی ویلچر نشسته بود، اما پرچمش را حتی لحظهای زمین نمیگذاشت. دو نوجوان کوچک، دسته پرچمی را حمل میکردند که بلندتر از قدشان بود. آنها با تمام توان مراقب بودند که پرچم خاکی نشود.
رنگها و شعارها متفاوتاند، اما پیام واحد است. عهد و میثاق با امام حسین(ع) و حضرت ولیعصر(عج) هر سال محکمتر میشود. پرچم فلسطین نیز در این مسیر جایگاه ویژهای دارد؛ یادآوری اینکه در برابر ظلم نباید سکوت کرد. همان پیام جاودانه امام حسین؛ آزاد زیستن و ایستادگی در برابر ستم.
چفیهها؛ همسفران خاموش
چفیهها، همدمان قدیمی زائراناند. آنها عرق را خشک میکنند، گرد و غبار راه را میگیرند و گاه به دستمال سفره یا تکیهگاه سادهای برای زانوی خسته تبدیل میشوند. در مسیر مشایه، چفیهها هم مانند آدمها، در خدمت امام حسین(ع) هستند. گویا حتی این تکه پارچه، با هر نخ و گرهاش، عهدی بسته است.
نمادهایی که سخن میگویند
در پیادهروی اربعین، هر جسمی تبدیل به زبان میشود. پرچم، کوله، چفیه، حتی ویلچر یا عصای پیرمردی که آرامآرام قدم برمیدارد. اینها ابزارهایی هستند که پیام عشق، ایثار و مقاومت را به چشم و دل هر رهگذری میرسانند.
پیادهروی اربعین، دیگر تنها یک سفر نیست؛ مدرسهای است که درسهایش را نه در کلاس، بلکه در جاده و میان جمعیت میآموزی. اینجا آدمها تمرین صبر میکنند، یاد میگیرند که چگونه برای دیگری از خود بگذرند، و میفهمند که عشق واقعی، در عمل معنا پیدا میکند.
وقتی مسیر به پایان میرسد و حرم امام حسین(ع) در چشمهایت جلوه میکند، ناگهان متوجه میشوی که چیزی در تو تغییر کرده است. نمادهایی که در طول راه دیدی، پرچمهایی که در باد رقصیدند، کولههایی که قصه گفتند، چفیههایی که اشک و عرق را پاک کردند در روحت جا گرفتهاند.
پیادهروی اربعین، سال به سال شلوغتر میشود، اما آنچه ماندگار است، نه شلوغی جمعیت، بلکه پیامهایی است که در دل این راه نهفتهاند. پیامی ساده و عمیق؛ عشق، ایثار و مقاومت، آزادگی میراثی است که از کربلا به ما رسیده و با هر قدم، تازهتر میشود.
انتهای پیام
نظرات