• شنبه / ۱ شهریور ۱۴۰۴ / ۱۸:۱۴
  • دسته‌بندی: گزارش و تحلیل
  • کد خبر: 1404060100364
  • خبرنگار : 71935

تکرار تاریخ؛ آمریکا در مسیر آلمان نازی و فرانسه ناپلئون؟

تکرار تاریخ؛ آمریکا در مسیر آلمان نازی و فرانسه ناپلئون؟

نشریه آمریکایی در گزارشی تحلیلی تأکید کرد که ایالات متحده در حال فاصله گرفتن از الگوی تاریخی قدرت‌های دریایی و لغزیدن به سوی یک راهبرد قاره‌ای پرهزینه است؛ الگویی که پیش‌تر امپراتوری‌هایی چون آلمان و شوروی را به فروپاشی کشاند.

به گزارش ایسنا، «اس. سی. ام. پِین» استاد کالج جنگی آمریکایی در مقاله‌ای با عنوان «بر زمین یا بر دریا؛ نبرد قدرت‌های قاره‌ای و دریایی بر سر نظم جهانی جدید»، ریشه اصلی منازعات کنونی را نه صرفاً ایدئولوژی یا رقابت نظامی، بلکه تضاد میان دو الگوی ژئوپلیتیکی توصیف کرده است.

او در یادداشت خود که در نشریه آمریکایی «فارن‌افرز» منتشر شده، نوشته است: «قدرت‌های قاره‌ای مانند روسیه و چین، به دلیل نیاز به ارتش‌های گسترده و دشمن‌تراشی دائمی، گرفتار چرخه‌ای بی‌پایان از جنگ و فقر می‌شوند. آنان برای توجیه سرکوب داخلی به دشمنی خارجی نیاز دارند و در نتیجه منابع ملی را صرف جنگ‌های فرسایشی می‌کنند.»

نشریه آمریکایی در ادامه نوشت: «در مقابل، قدرت‌های دریایی مانند بریتانیا یا ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم، امنیت نسبی خود را مدیون خندق‌های طبیعی یعنی اقیانوس‌ها هستند. همین فاصله جغرافیایی، به آن‌ها امکان داده به جای صرف منابع در جنگ‌های زمینی، بر تجارت آزاد، صنعت و همکاری‌های بین‌المللی تمرکز کنند. در این منطق، ثروت حاصل از مبادلات اقتصادی و ائتلاف‌های تجاری به منبع اصلی قدرت تبدیل می‌شود و کشورها به جای دشمن، در همسایگان خود شریک تجاری می‌بینند.»

الگوی تاریخی؛ از آتن تا جنگ سرد

فارن‌افرز یادآوری می‌کند که این ۲ منطق متضاد از اعماق تاریخ با بشریت همراه بوده است: «در دوران باستان، آتن به عنوان یک قدرت دریایی با تمرکز بر تجارت و دریانوردی در برابر اسپارت به‌عنوان یک قدرت قاره‌ای که ارتش زمینی عظیم داشت، صف‌آرایی کرد. آتن شبکه‌ای از مستعمرات و تجارت دریایی بنا کرد، اما اسپارت با تمرکز بر زمین و جنگ مستقیم، نهایتاً این منازعه را به جنگی فرسایشی بدل ساخت که هر ۲ طرف را ضعیف کرد.»

نشریه آمریکایی افزود:‌ «در عصر جدید، بریتانیا با تکیه بر نیروی دریایی و تجارت جهانی، در برابر فرانسه ناپلئونی که منطق قاره‌ای را دنبال می‌کرد، ایستاد. ناپلئون به‌جای تمرکز بر توسعه اقتصادی، وارد جنگ‌های پی‌درپی زمینی شد و حتی با تحمیل نظام محاصره اقتصادی علیه بریتانیا تلاش کرد راه تجارت را ببندد. اما نتیجه برعکس شد، اقتصاد فرانسه و متحدانش از هم پاشید و در نهایت، خود فرانسه درگیر جنگی فرسایشی با روسیه شد که به سقوط امپراتوری ناپلئون انجامید.»

در ادامه این یادداشت آمده است: «در قرن بیستم، آمریکا و متحدان دریایی‌اش در جنگ سرد در برابر اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفتند. شوروی با رویکرد قاره‌ای و توسعه‌طلبی زمینی در اروپای شرقی و بخش‌های بزرگی از جهان سوم، اقتصاد خود را بر پایه جنگ و ارتش گسترده سامان داد. اما آمریکا و متحدانش با تکیه بر تجارت آزاد، فناوری و اتحادهای دریایی (ناتو، سازمان‌های اقتصادی بین‌المللی)، نه‌تنها دوام آوردند بلکه نهایتاً شاهد فروپاشی شوروی شدند.»

فارن‌افرز این روند را «درس تکرارشونده تاریخ» می‌داند.

تکرار تاریخ؛ آمریکا در مسیر آلمان نازی و فرانسه ناپلئون؟
نیروی دریایی آمریکا

هشدار برای آمریکای امروزی

آنچه نویسنده مقاله به‌طور جدی هشدار می‌دهد این است که آمریکای امروز در حال فاصله گرفتن از میراث دریایی خود و نزدیک شدن به الگویی است که پیش‌تر فرانسه و شوروی را نابود کرد. در این گزارش آمده است‌: «اگر واشنگتن به جای تداوم نقش قدرت دریاییِ معمار نظم جهانی، به جنگ‌های زمینی پرهزینه، انزواگرایی و منطق تصرف سرزمین‌ها کشیده شود، همان سرنوشت در انتظارش خواهد بود.»

ناپلئون و منطق شکست‌خورده قاره‌ای

به گزارش فارن‌افرز، یکی از بارزترین نمونه‌های گرفتار شدن در منطق قدرت قاره‌ای، امپراتوری فرانسه تحت رهبری «ناپلئون بناپارت» بود. او پس از پیروزی‌های برق‌آسا در اروپا، به‌جای آنکه مسیر تجارت و توسعه اقتصادی را دنبال کند، تمام توان کشورش را صرف جنگ‌های زمینی پیاپی کرد.

برای مهار بریتانیا که قدرت اصلی دریایی و تجاری در جهان بود، ناپلئون نظام موسوم به «انسداد قاره‌ای» را وضع کرد تا مانع دسترسی کالاهای بریتانیایی به اروپا شود. اما این اقدام نتیجه معکوس داد، اقتصاد فرانسه و متحدانش آسیب دید، در حالی‌که بریتانیا با دسترسی به بازارهای جهانی از طریق دریا، توانست فشار را تاب بیاورد.

در نهایت، اصرار ناپلئون بر تسلط زمینی او را به جنگی فاجعه‌بار در روسیه کشاند. شکست سنگین ارتش فرانسه در سرمای روسیه، به تعبیر فارن‌افرز، نماد بارز هزینه‌های منطق قاره‌ای بود؛ منطقی که در پی سلطه زمینی است اما از قدرت تجارت و ثروت غافل می‌شود.

آلمان و ۲ جنگ جهانی

نمونه دوم، آلمان قرن بیستم است. آلمان با اقتصادی پویا و صنعتی، می‌توانست مسیر توسعه تجاری را در پیش گیرد. اما نخبگان سیاسی آن کشور به جای تقویت تجارت جهانی، بر منطق قدرت زمینی و فتوحات قاره‌ای تمرکز کردند.

در جنگ جهانی اول، آلمان با گشودن چند جبهه جنگی علیه روسیه، فرانسه و بریتانیا، عملاً وارد همان تله‌ای شد که منطق قاره‌ای ایجاد می‌کند: «جنگ همزمان با چند قدرت بزرگ. نتیجه، فرسایش اقتصادی و انسانی بود و نهایتاً به شکست آلمان در سال ۱۹۱۸ انجامید.»

در جنگ جهانی دوم، «آدولف هیتلر» با همان منطق، جنگی تمام‌عیار برای گسترش قلمرو به راه انداخت. اما جنگ در جبهه‌های متعدد، اشغال همزمان چند کشور و نادیده گرفتن ظرفیت اقتصادی کشور، بار دیگر آلمان را به ورطه نابودی کشاند.

به تعبیر فارن‌افرز، اگر آلمان مسیر تجارت و همکاری اقتصادی را انتخاب می‌کرد، می‌توانست به قدرتی برتر در اروپا بدل شود. اما انتخاب راهبرد قاره‌ای، باعث شد «به‌جای تسلط، ویرانی نصیبش شود.»

آخرین نمونه تاریخی، اتحاد جماهیر شوروی است. شوروی پس از جنگ جهانی دوم با تسلط بر اروپای شرقی و حمایت از جنبش‌های انقلابی در سراسر جهان، خود را به یک قدرت قاره‌ای تمام‌عیار بدل کرد.

اما اقتصاد بسته، هزینه‌های سرسام‌آور نظامی و ماجراجویی‌های پرهزینه در کشورهای جهان سوم، این قدرت را به‌تدریج فرسود. اتحاد شوروی نتوانست میان نیازهای اقتصادی مردم و بلندپروازی‌های نظامی توازن برقرار کند. نتیجه، فروپاشی اقتصادی و در نهایت سقوط سیاسی در سال ۱۹۹۱ بود.

تکرار تاریخ؛ آمریکا در مسیر آلمان نازی و فرانسه ناپلئون؟
جنگنده ارتش چین

درس مشترک تاریخ

فارن‌افرز تأکید می‌کند که همه این نمونه‌ها، فرانسه ناپلئونی، آلمان و شوروی یک درس روشن دارند؛ «قدرت‌هایی که منطق قاره‌ای را برمی‌گزینند، ممکن است در کوتاه‌مدت فتوحات داشته باشند، اما در بلندمدت دچار فرسایش و فروپاشی می‌شوند. در مقابل، کشورهایی که به منطق دریایی و تجاری تکیه می‌کنند، نه‌تنها ثبات و توسعه پایدار دارند بلکه قادرند دشمنان قاره‌ای خود را نیز شکست دهند.»

بازگشت آمریکا به منطق قاره‌ای

فارن‌افرز تأکید می‌کند که ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم، الگویی دریایی را برگزید؛ «رهبری نظم بین‌الملل با تکیه بر تجارت، نهادهای جهانی و همکاری با متحدان. این الگو ثبات و ثروتی بی‌سابقه برای آمریکا و متحدانش به ارمغان آورد. اما در سال‌های اخیر، واشنگتن به‌تدریج از این منطق فاصله گرفته است.»

به نوشته نشریه آمریکایی به‌جای آنکه آمریکا همچون یک قدرت دریایی بر تجارت آزاد، همکاری و اتحادسازی تأکید کند، نشانه‌های منطق قاره‌ای، از جمله اعمال تعرفه‌های سنگین بر متحدان اروپایی و آسیایی، تهدید به استفاده یک‌جانبه از قدرت نظامی و تضعیف نهادهای بین‌المللی که خود آمریکا بنیان‌گذار آنها بوده است در سیاست خارجی و اقتصادی این کشور نمایان شده است.

آمریکا و خطر تکرار اشتباهات

این تغییر نگرش، به‌زعم نویسنده فارن‌افرز، می‌تواند آمریکا را در همان مسیری قرار دهد که فرانسه، آلمان یا شوروی در گذشته پیمودند.

در همین راستا، نویسنده فارن‌افرز افزود: «همان‌طور که فرانسه و آلمان به دلیل منطق قاره‌ای سقوط کردند، ایالات متحده هم اگر به این مسیر ادامه دهد، می‌تواند از قدرت ضروری به قدرت بی‌ربط تبدیل شود. خطر بزرگ این است که آمریکا در حال از دست دادن سرمایه‌ای است که در ۸۰ سال گذشته به‌سختی به‌دست آورده بود، یعنی اعتماد متحدان اروپایی، مزیت تجاری جهانی تسلط آمریکا بر بازارهای جهانی و توانایی تغییر قوانین بازی از طریق نهادهای بین‌المللی است.»

نشریه آمریکایی اذعان کرد: «اگر این منابع از بین بروند، واشنگتن همانند فرانسه و شوروی، ممکن است در نهایت تنها بماند. اما این‌بار در مقابل قدرت‌هایی چون چین، روسیه و حتی مجموعه‌ای از متحدان سابق خود تنها باقی خواهد ماند و هیچ متحدی نخواهد داشت.»

تکرار تاریخ؛ آمریکا در مسیر آلمان نازی و فرانسه ناپلئون؟
دیوارنگاره میدان ونک درباره جنگ ۱۲ روزه تحمیلی

نگاه فارن‌افرز به ایران

فارن‌افرز در یادداشت خود ایران را هم‌ردیف روسیه و کره شمالی در دسته‌ «قدرت‌های قاره‌ای» قرار می‌دهد. به نوشته این نشریه «ایران در خاورمیانه تلاش دارد نفوذ خود را به غزه، عراق، لبنان و سوریه گسترش دهد و با این کار نظم دریایی موجود را به چالش می‌کشد.»

به ادعای نویسنده، این همان منطق قاره‌ای است؛ یعنی «تمرکز بر سرزمین، نفوذ منطقه‌ای و جنگ‌های نیابتی به‌جای بهره‌برداری از تجارت جهانی.»

البته روشن است که این قضاوت، بازتاب نگاه یک‌جانبه آمریکایی است اما اهمیت این بخش در گزارش فارن‌افرز این است که نشان می‌دهد ایران به‌عنوان یکی از عناصر کلیدی معادلات آینده قدرت جهانی دیده می‌شود.

بیم تکرار فجایع قرن بیستم

فارن‌افرز در بخش پایانی تحلیل خود هشدار می‌دهد که رقابت قدرت‌های قاره‌ای و دریایی در شرایط امروز جهان به مرحله‌ای رسیده که می‌تواند خطرناک‌ترین سناریوی تاریخ معاصر را رقم بزند. برخلاف جنگ‌های گذشته که عمدتاً در مرزهای اروپا یا آسیا محدود می‌شدند، اکنون با وجود زرادخانه‌های هسته‌ای متعدد، هرگونه درگیری فراگیر می‌تواند به یک جنگ جهانی سوم تمام‌عیار بدل شود؛ جنگی که این بار همه کشورها، از جمله خود ایالات متحده، در برابر حملات هسته‌ای و پیامدهای زیست‌محیطی آن آسیب‌پذیر خواهند بود.

به نوشته این نشریه، ایالات متحده در طول هشت دهه گذشته همواره به‌عنوان «قدرت ضروری» و ضامن نظم دریامحور جهانی عمل کرده است. اما رفتارهای اخیر واشنگتن این جایگاه را به‌شدت تضعیف کرده است. مقایسه نویسنده با سیاست «اول فرانسه» ناپلئون در قرن نوزدهم نشان می‌دهد که اتخاذ رویکرد «اول آمریکا» می‌تواند همان سرنوشت انزوا و شکست را برای واشنگتن رقم بزند.

این تحلیل فارن‌افرز با یادآوری جمله‌ای از «پریکلس» رهبر آتنی، به پایان می‌رسد: «من بیش از آنکه از دسیسه‌های دشمنان بیم داشته باشم، از خطاهای خودمان می‌ترسم.»

به‌زعم نویسنده، آنچه امروز ایالات متحده و غرب را تهدید می‌کند بیش از قدرت چین، روسیه یا ایران، خطاهای راهبردی و انحراف از مسیر دریامحور است. اگر این خطاها اصلاح نشود، آینده نظم جهانی نه به‌دست قدرت‌های قاره‌ای، که به‌واسطه اشتباهات واشنگتن و متحدانش از هم خواهد گسست.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha