محمدمسیح باجلان در گفتوگو با ایسنا، اظهار کرد: بروجرد بیش از آن که یک شهر باشد، یک صحنهٔ بزرگ طبیعی بوده که در آغوش کوههای استوار زاگرس آرمیده است. گویی خداوند اینجا را نه با خاک و سنگ که با نور و سایه طراحی کرده است.
وی خاطرنشان کرد: هر قله، یک نمای باشکوه و هر دره، یک فلاشبک به اعماق تاریخ است. نفسهای این شهر، بوی نانِ تازه تنورهای محلی و عطرِ گیاهان کوهپایهای را به مشام میرساند. اینجا، بروجرد بوده؛ شهری که نقشه جغرافیاییاش، در واقع یک فیلمنامه نانوشته است.
این فیلمنامه نویس اضافه کرد: در این شهر، سینما فقط یک سرگرمی یا هنر نیست؛ یک روش زندگی و یک زیستجهان است. آسمانِ صاف و بیکران آن، بزرگترین پرده سینمای دنیاست که خورشید و ماه ، پروژکتورهای غولپیکر آن هستند . کوچههای قدیمی و پیچ در پیچ آن، مانند راهروهای یک تاریکخانهٔ عظیم، منتظر هستند تا نوری از جنس فکر و ایده به آنها بتابد و تصاویر پنهان در دل خاطرات جمعی را آشکار کند. سینما در اینجا، یک آیین کهن و عاشقانه است که با کمترین امکانات ، بزرگترین داستانها را روایت میکند.
باجلان بیان کرد: روزی نه چندان دور، قلب تپنده فرهنگ و اجتماع بروجرد در دو سالن سینما آزادی و سینما فلسطین میتپید؛ این سالنها فقط جای تماشای فیلم نبودند؛ آنها خانهٔ دوم یک نسل، محل ملاقات عاشقان، پاتوق دوستان و کلاس درس زندگی بودند. بوی ذرت بوداده، صدای خندهها و هیاهوی تماشاگران پیش از شروع فیلم و سپس آن سکوت مسحورکننده وقتی نور پروژکتور روشن میشد، خاطرهای جمعی را برای مردم این شهر ساخت.
وی با اشاره به سینما آزادی، افزود: این سینما نماد مدرنیته و شکوه است، پردهای بزرگ که رویاهای هالیوودی و فیلمفارسی را به نمایش میگذاشت. جایی که تماشاگران با قهرمانان فیلمها همدردی میکردند و برای دقایقی، خود را در دنیایی دیگر مییافتند.
این کارگردان با اشاره به سینما فلسطین، ادامه داد: این سینما مکانی با حالوهوایی متفاوت، اغلب میزبان فیلمهای جدیتر و فیلمهای ایرانی اصیل است، این سالن، مخاطبان خاص خود را داشت؛ کسانی که سینما را هنر میدانستند.
باجلان تصریح کرد: امروز اما، گرد فراموشی و تغییر بر این قصرهای رویا نشسته است. گذر زمان و ظهور تکنولوژیهای جدید مانند ویدیو و ماهواره، ضربهای مهلک به پیکر این سالنها زد. سینما آزادی سرنوشتی غمانگیز پیدا کرد. هویت فرهنگی خود را از دست داد و به یک مرکز تجاری تبدیل شد. گویی در یک فیلم، روح اصلی کاراکترش را دزدیده باشند و فقط کالبدی بیجان از آن باقی مانده باشد، دیگر از آن هیاهوی شیرین خبری نیست؛ جای آن را مغازهها و خریداران پر کردهاند.
وی یادآور شد: سینما فلسطین؛ صحنهای از یک فیلم تراژیک و سیاهوسفید بوده درهایش بسته، پنجرههایش شکسته و فضای داخلی آن، پر از صندلیهای شکسته و غبارآلود است. پردهٔ سینما که روزی جهانهای بیپایان را نشان میداد، امروز پاره پاره شده و زیر گرد و غبار دفن شده، سکوت این سالن، بسیار گویاتر از هر دیالوگی بوده اینجا، گویی زمان ایستاده و منتظر یک معجزه است.
این فیلمنامه نویس اظهار کرد: مرگ این سالنها فقط بسته شدن یک ساختمان نیست؛ این اتفاق، به منزلهٔ کور شدن چشمی است که شهر با آن به دنیای رؤیاها نگاه میکرد. یک فصل مهم از تاریخ اجتماعی و فرهنگی بروجرد برای همیشه بسته شد.
باجلان خاطرنشان کرد: اما از دل همین خاکسترها، جوانههای امید سر برآوردهاند. انجمن سینمای جوانان بروجرد، مانند یک باغبان خستگیناپذیر، بذر عشق به سینما را در دل نسل جدید کاشته است. این انجمن، تنها یک آموزشگاه نیست؛ یک پناهگاه برای همهٔ آنهایی است که دوربین به دست، میخواهند دنیای خود را روایت کنند. در کارگاههای این انجمن، به جوانان آموخته میشود که دوربین، یک قلم مو است، آنها یاد میگیرند که چگونه با دوربین بنویسند، چگونه با نماها جمله بسازند و با حرکت دوربین، داستان را پیش ببرند.
وی اضافه کرد: محدودیت، مادر خلاقیت است؛ وقتی بودجه و امکانات حرفهای نیست، باید از همین چیزهای سادهٔ اطراف استفاده کرد. یک دوربین ساده، یک سهپایهٔ معمولی و یک ایده ناب میتواند یک اثر ماندگار خلق کند.
این کارگردان بیان کرد: زندگی، بهترین فیلمنامه است؛ سوژههای فیلمهای آنها از دل همین زندگی روزمرهٔ مردم بروجرد و روستاهای اطراف بیرون میآید. داستانهای عاشقانه، مشکلات اجتماعی، آداب و رسوم محلی و افسانههای قدیمی، ماده اولیه فیلمهای آنهاست.
انتهای پیام
نظرات