جواد سلطانی که از دوران هشت سال جنگ تحمیلی خاطرات زیادی را از همرزمانش دارد، این روزها به بهانه هفته دفاع مقدس حکایت فرماندهای را روایت میکند که در میانه سالهای پرآشوب جنگ که مرگ و زندگی تنها یک نفس فاصله داشتند، قدم به قدم با هم بودند.
وی در گفت و گو با ایسنا اظهار کرد: دوستی داشتم که حضورش مثل سایهای آرام اما محکم، همیشه کنارم بود. محمد آرمان فقط یک رزمنده نبود؛ او تجسمی از عشق، ایمان، شجاعت و سادگی بود. کسی که با همه وجودش باور داشت برای دفاع از وطن باید ایستاد، حتی اگر این ایستادن به بهای جان تمام شود.
این رزمنده هشت سال دفاع مقدس با تمجید از رشادتها و شجاعتهای رزمندگان به عنوان الگویی برای نسل جوان که آن روزها را ندیدهاند، افزود: شجاعت شهید آرمان بیبدیل بود.
در میدان جنگ، درست مثل یک مدیر پروژه عمل میکرد؛ آرام، مصمم و همواره متمرکز بر هدف.
وی گفت: برای محمد، جنگ پروژهای بود برای پیروزی ایمان، نه میدان مرگ. هر وقت او را میدیدم، به جای ترس، در نگاهش روشنی هدف موج میزد.
سلطانی دفاع مقدس را دورهای الهی دانست که فرماندهان و رزمندگان به آن ایمان و اعتقاد قلبی داشتند و بدون واهمه تا آخر ایستادند.
وی ادامه داد: شهید آرمان بیآنکه ذرهای ترس در وجودش باشد، دل به خطر میزد، چون باور داشت این راه، راه خداست.
این رزمنده دوران دفاع مقدس در بخش دیگر سخنانش بر لزوم توجه دولتمردان به ساده زیستی همراه با اقتدار و محبت تاکید کرد و گفت: اما آنچه در محمد برجستهتر از هر چیز بود، سادگی و صمیمیت ذاتیاش بود. در شرایطی که بسیاری به دنبال حفظ سلسلهمراتب و فرماندهی بودند، محمد از جنس مردم بود. میان بچهها، نه فرمانده بود و نه مسئول؛ یک برادر بود، با دلِ نرم، بیهیچ ادعایی. همه وجودش احترام بود و محبت.
وی حُسن خلق را از خصوصیات بارز در میانه گلوله، خاک و خاکریز دانست و افزود: همه شهدا و رزمندگان به این خصوصیت مزین بودند و شهید آرمان نیز در میان جدیترین عملیاتها و سختترین شرایط، لبخند از لبش نمیافتاد.
شوخطبعیاش، مثل نسیمی بود که در گرمای جنگ، هوای جانمان را تازه میکرد. همیشه راهی پیدا میکرد برای لبخند، برای سبککردن سنگینی فضا، برای اینکه یادمان نرود که هنوز انسانیم، هنوز زندهایم و هنوز امید هست.
سلطانی با بیان بخشی از خاطراتش با سردار شهید محمد آرمان، گفت: شهید طلبه جوانی بود که درس و حوزه را رها کرده بود تا در میدان جهاد حاضر شود. اما هیچگاه از این فداکاری حرفی نمیزد، نه از سر تواضع، بلکه برای آنکه به ریا آلوده نشود. برای محمد، بودن در جبهه، نه انتخاب، که تکلیف بود. گاهی در سکوت شبانه، درد دل میکرد. پدر نداشت، و مادری تنها و خواهرانی منتظر. با بغضی فروخورده از نگرانیهایش میگفت نه از ترس جان، که از دلشوره دلهای چشمانتظار در خانه.
وی با روایت تشکیل خانواده شهید محمد آرمان، افزود: محمد ازدواج کرده بود. زندگیاش تازه آغاز شده بود. اما حتی در آن روزها که عشق زمینی در زندگیاش ریشه دوانده بود، او بهخاطر خانواده، همسر و وطنش باز هم به میدان برگشت.
گاه خانوادهاش را با خودش به اهواز میآورد تا سری به آنان بزند، مادری آرام کند و دلی خوش نماید.
همرزم شهید با یادآوری زمان شهادت محمد آرمان، اظهار کرد: چه تلخ بود آن روز که خبر شهادتش را باید به همسرش میدادیم.
او آمده بود تا دیداری تازه کند، اما با تنی پارهپاره و بیجان برگشت، تا زادگاهش برای همیشه میزبان جسم خستهاش باشد.
اما سخن پایانی سلطانی این بود که برای من، محمد فقط یک همرزم نبود؛ دوستی مهربان، رفیقی گرم و انسانی بینظیر بود. مردی که در دل آتش، دستت را میگرفت و با لبخندش یادآوری میکرد: هنوز زندهایم، هنوز ایمان هست، هنوز باید ایستاد.
به گزارش ایسنا، سردار شهید محمد آرمان متولد ۱۳۴۳، جانشین فرمانده گردان مهندسی خیبر جهاد سازندگی کرمان در دوران دفاع مقدس بود که در هفتم آذر ۱۳۶۶، در جزیره مجنون و درحالیکه جلوتر از سنگر کمین مشغول جادهسازی بود، به علت اصابت گلوله تانک به شهادت رسید و در کنار دیگر همرزمانش در محل گلزار شهدای شهر جیرفت به خاک سپرده شد.
انتهای پیام
نظرات