به گزارش ایسنا، ژوزه مورینیو، سرمربی پرتغالی، پس از سالها به بنفیکا بازگشت و این به منزله بازگشت او به لیگ قهرمانان اروپا هم هست؛ جایی که این مربی در اولین گام باید برابر چلسی قرار گیرد. او به همین مناسبت با سایت یوفا مصاحبهای داشته است که در ادامه میآید.
با توجه به اینکه چند سال گذشته در لیگ قهرمانان اروپا نبودهاید، این دوران را چگونه گذراندید؟
آن سالها بد نبودند چون به فینال لیگ اروپا و لیگ کنفرانس اروپا رسیدم اما بدیهی است لیگ قهرمانان اروپا بالاترین سطح رقابتهای باشگاهی اروپاست و بهترین تیمهای اروپا اینجا هستند. برای من این مسابقات معنای زیادی دارد: یک بار بردن آن رویای همه است اما دو بار بردن آن حتی بهتر.
بازگشت به بنفیکا برای شما چه معنایی دارد؟ احساس شما نسبت به این باشگاه چیست؟
بازگشت به بنفیکا، به باشگاهی که به اندازه کافی خوش شانس بودهام که برایش بازی کنم، اتفاق شیرینی است. بنفیکا از نظر اجتماعی و تاریخی تیم بسیار بزرگی است که مسئولیت و کار زیادی را به بار میآورد.
شما دوران حرفهای درخشانی داشته و برای بسیاری از باشگاههای برتر کار کردهاید. درباره رویارویی با باشگاه قدیمی خود، چلسی، چه احساسی دارید؟
بارها این وضعیت را تجربه کردهام. به عنوان مثال پس از ترک پورتو، اولین بازی اروپایی من با چلسی مقابل پورتو بود. وقتی در اینتر بودم بارها و بارها مقابل بارسلونا، جایی که قبلاً آنجا کار میکردم بازی کردم. من همچنین با منچستریونایتد مقابل بنفیکا قرار گرفتم. معتقدم این توانایی را دارم که در طول یک بازی ۹۰ دقیقهای کاملا فراموش کنم که قبلا به اینجا تعلق داشتم.
شما همه چیز را بردهاید، چه چیزی به شما انگیزه میدهد به کارتان ادامه دهید؟
فکر میکنم ذاتی است. اگر روزی دیگر از زود بیدارشدن برای کار لذت نبرم یا وقتی برنده میشوم خوشحال نباشم یا وقتی میبازم ناراحت نباشم، آن موقع است که چراغ قرمز روشن میشود. شاید دقیقا به دلیل همین غریزه ذاتی است که در گذشته به موفقیتهای زیادی رسیدهام.
یادم میآید حدود سالهای ۲۰۱۲ یا ۲۰۱۳ قبل از مسابقه لیگ قهرمانان بین رئال مادرید و منچستریونایتد به دفتر سر الکس فرگوسن رفتم و از او پرسیدم: بعد از این همه سال، آیا هیجانی که قبل از یک فوتبال دارد در او تغییر کرده است؟ او گفت: نه. تغییر نکرده و نخواهد کرد. اکنون، بیش از ۱۰ سال گذشته و احساسات من واقعا تغییر نکرده است. هیچ چراغ قرمزی وجود ندارد و من هنوز همان آدم قبل هستم.
از دوران حرفهای شما بیش از ۲۵ سال گذشته است. آیا میتوانید ژوزه مورینیوی گذشته را با الانن مقایسه کنید؟
الان مربی بهتری نسبت به قبلم. فکر میکنم هر مربیای که انتقادی فکر و تجربههایش را تجزیه و تحلیل کند، با تجربه خواهد شد. تجربیات گذشته به شما کمک میکند تا در آینده با موقعیتهای مشابه کنار بیایید. من الان احساس قدرت بیشتری میکنم و مربی بسیار بهتری نسبت به قبل هستم.
ذات من به عنوان یک شخص تغییر نکرده - شما با یک DNA خاص متولد میشوید و تا زمان مرگ به همین شکل باقی میماند و همین امر درباره مربیان نیز صدق میکند. اما به عنوان انسان، تفاوتهایی در من رخ داده است. به عنوان مثال ممکن است در ابتدا خودمحور بودهام ولی اکنون نوعدوستتر شده و احساس میکنم که در فوتبال هستم تا به دیگران کمک کنم نه به خودم. من بیشتر روی بازیکنان تمرکز میکنم تا اینکه به این فکر کنم که یک سال، دو یا سه سال دیگر کجا خواهم بود. من بیشتر روی شادی باشگاه و هواداران تمرکز دارم تا خودم.
بعضیها میگویند که تو قبلاً خیلی «رادیکال» بودی و از مواجهه با هیچ چیزی نمیترسیدی. آیا الان هم همینطوری؟
هنوز هم همینطورم. شاید قبلا دنبال درگیری بودم اما الان اگر درگیری پیش بیاید، با آن روبهرو میشوم. درست مثل نصیحتی که به دخترم میکنم. به دنبال درگیری نباش اما اگر پیش آمد با آن روبهرو شو!
بعضیها شما را «نابغه» مینامند. برخی دیگر میگویند «جنجالی» و حتی «شیطانصفت». آیا فکر میکنید این داوریها با گذشت زمان و افزایش سن تغییر کردهاند؟ نظر شما چیست؟
هرگز خودم را نابغه یا جنجالی ندانستهام (شاید کمی اما قطعا «شیطانصفت» نیستم). همیشه احساس میکردم که استعداد ذاتی برای مربی خوب بودن را دارم و این توانایی را از طریق سختکوشی به دست آوردهام. درست مانند یک بازیکن بزرگ که تواناییهایش را میشناسد. در دوران حرفهایام لحظاتی وجود داشتهاند که احساس کردهام «بازی را بردهام» - مثل استراتژیهای قبل از مسابقه، تصمیمهای درون بازی و بهخصوص آن تنظیمات لحظهای که جهت بازی را تغییر میدادند اما من هرگز خودم را «نابغه» نمیدانستم. همیشه احساس میکردم که بخشی از تیم هستم و بازیکنان از من مهمترند. من فقط اینجا بودم تا به آنها کمک کنم؛ نه در مرکز صحنه.
نظرهای دیگران، مشکل آنهاست نه من. برای مثال برخی در سالهای اخیر گفتهاند که من به اندازه گذشته عناوین قهرمانی نداشتهام اما به این فکر کنید: چند مربی در پنج سال گذشته به دو فینال اروپایی رسیدهاند؟ من این کار را انجام دادهام و احتمالا فقط دو یا سه مربی مثل من وجود دارند. بنابراین گاهی مردم از دستاوردهای گذشته من برای سنجش حال من استفاده میکنند؛ در حالی که واقعیت حال را نادیده میگیرند اما این مشکل من نیست.
بسیاری از مردم میگویند: اگر در جوانی از موفقیت خود لذت نبرید، پس از بازنشستگی پشیمان خواهید شد. آیا شما هم چنین احساسی دارید؟
کاملا. گاهی از موفقیتهایمان به اندازهای که باید لذت نمیبریم اما وقتی با شکستها روبهرو میشویم نمیتوانیم از آنها فرار کنیم. شکستها میتوانند ما را درگیر کنند، ما را بیخواب کنند، روز بعد احساس افسردگی کنیم، بخواهیم تنها باشیم، نخواهیم کسی را ببینیم. از آنجا که نمیتوانیم از درد شکست دوری کنیم، باید بیشتر از موفقیتهایمان لذت ببریم.
انتهای پیام
نظرات