محمدرضا یوسفی به مناسبت روز بزرگداشت مولوی در گفتوگو با ایسنا بیان کرد: روانشناسان امروزی بر این باورند که ما یک نهاد ناخودآگاه فردی داریم که فروید آن را کشف کرد و یک نهاد ناخودآگاه جمعی که یونگ آن را شناخت. نهاد ناخودآگاه جمعی شامل مجموعه آیینها، سنتها و تجربههای انسانی فارغ از هر زبان، قوم، ملت و نژاد است، هر کس به این نهاد ناخودآگاه جمعی دست یابد وارث دانشها و باورها و آیینهای همه مردم میشود.
دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم ادامه داد: به نظرم مولوی بر این نهاد ناخودآگاه دست یافته بود، زیرا من او، دیگر من جلال الدین محمد نیست؛ من یک بلخی، قونیوی، ایرانی، شرقی یا مسلمان نیست بلکه من او تک تک افراد بشر را در بر میگیرد؛ این نکته را میتوان در زندگی او به چشم دید چنانکه در مراسم خاکسپاری او در قونیه از همه اقوام، مذاهب و ادیان سوگوار شده و شرکت کردند.
یوسفی با بیان اینکه ژرف ساخت عرفان، عشق است زیرا در عرفان اساس و فلسفه آفرینش عشق است، گفت: چنانکه حافظ میگوید: طفیل هستی عشقند آدمی و پری/ ارادتی بنما تا سعادتی ببری؛ یا جای دیگر گفته است عشق ورزیدن صفتی است که خداوند آن را فقط به انسان داد؛ فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان/ بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز.
وی با بیان اینکه در آموزههای عرفانی عشق راه میانبری است که انسان را بسیار سریعتر به مبدأ هستی میرساند، تصریح کرد: مولوی همه راههای وصول به حق را طی کرد فلسفه، کلام، فقه، زهد، تصوف. برهان الدین محقق ترمذی او را هفت سال در حلب تحت شدیدترین ریاضتها و چله نشینیها قرار داد و وجودش را آماده پذیرش عشق کرد؛ شمس تبریزی مولوی را عاشق کرد و به او یاد داد باید عاشق بود تا رسید زیرا در عشق آنچه مهم است معشوق است نه عاشق.
این استاد دانشگاه بیان کرد: معشوق، عشق و عاشق هر سه اینجا یکی است، وقتی مولوی عاشق شد همه چیز را و همه کس را جز شمس فراموش کرد و به طاق نسیان نهاد؛ غم عشق آمد و غمهای دگر پاک ببرد، گام اول عشق از خود گذشتن است که ورای آن هیچ گذشتی متصور نیست.
وی ادامه داد: وجود معشوق، اراده و خواست معشوق، رضایت و خرسندی معشوق تنها چیزی است که برای عاشق مهم است؛ خودبینی و خودخواهی که ریشه در تکبر دارد آفتی است که گریبانگیر بشر بوده از زمانی که قابیل برادر خود هابیل را کشت خودخواهی نمود یافت و تا پایان عمر بشر و انتهای جهان خودخواهی هست، تنها درمان و داروی خودخواهی گذشت است و گذشت ریشه در عشق دارد.
یوسفی گفت: عشق آمدنی است و آموختنی نیست در هیچ زبان و بیانی تعریف آن نمیگنجد، به تعبیر مولوی:
چون قلم اندر نوشتن میشتافت / چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت / شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
گرچه تفسیر زبان روشنگر است / لیک عشق بیزبان روشنتر است
وی افزود: این الگوی تحولی در زندگی امروز بشر بسیار مورد نیاز است، زیرا اگر کمی گذشت داشته باشیم بسیاری از اختلافات، چالشها، کشمکشها و مشکلات بشر حل میشود، عشق گمشده بشریت است و باید هرچه سریعتر این گمشده را به جامعه بشری برگرداند. عشق به خالق جهان، عشق به خود جهان، عشق به مردم، عشق به وطن و عشق به هویت ملی باید تقویت شود.
این استاد دانشگاه یادآور شد: جهان غرب که قرنها زیر سلطه کلیسا بود در عصر رنسانس تابوها را شکست و از زیر یوغ کلیسا به در آمد، متعاقب آن استعدادهایی که قرنها پشت دیوارهای بلند محدودیتهای کلیسایی محصور مانده بود شکوفا شد و انقلاب صنعتی شکل گرفت، پیشرفتهای سریع اروپا آنها را به سمت اومانیسم و لذت جویی بشر پیش برد.
وی ادامه داد: حاصل این تفکر در سرآغاز سده بیستم میلادی و جنگ جهانی با میلیونها نفر تلفات انسانی بود، پس از جنگ دوم اندیشمندان غربی آسیب شناسی کردند تا از جنگ سوم پیشگیری شود؛ زیرا با کشف وساخت سلاحهای کشتار جمعی مثل بمب اتم اگر جنگ سومی در میگرفت به نابودی کامل تمدن انسانی منتهی میشد؛ آنان خلاء معنویت را مهمترین چالش و آسیب برای بشر غربی تشخیص دادند و سفارش کردند مردم به سوی معنویت سوق داده شوند.
این استاد دانشگاه افزود: جوانهای اروپا از طریق امپراتوری عثمانی از قبل با مولوی و اندیشههای او آشنا شده بودن. در آن شرایط کاملترین و مدونترین اندیشه معنوی، اندیشههای مولوی در مثنوی بود. ما میبینیم در دهههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میلادی ترجمههای مثنوی جزء پرفروشترین کتابها در اروپاست.
یوسفی در پایان اضافه کرد: این حقیقت نشانگر آن است که پیام مولوی یک پیام جهانی برای سعادت بشریت است؛ هنوز هم بهترین مسیر نفوذ فکری و گسترش فرهنگ دینی و ایرانی ما به اروپا همان مسیر مولوی است؛ زیرا آموزههای مولوی به ویژه در مثنوی، فرازمانی، فرامکانی، و فراقومیتی است.
انتهای پیام
نظرات